بررسی آثار سینمایی ضد ایرانی با نگاهی به «آمریکا خیلی زیباست»
تاراج هویت به سبک آمریکا
«آمریکا خیلی زیباست» روایتی بنبست گونه و نیهیلیستی از تشریح زیست گروهی از مهاجران ایرانی در لسآنجلس است و شخصیتهای اصلی این فیلم سعی میکنند جایگاه خود را در آمریکا در دوران پسابحران گروگانگیری در سال 1979 پیدا کنند.
هوشنگ (منصور جعفری) جوانی ایرانی است که بعد از انقلاب ایران به آمریکا مهاجرت کرده و با پادویی در مغازه عمویش امرارمعاش میکند، اما رؤیایش تأسیس یک کلوپ ایرانی است. فردی به نام سامی (هوشنگ توزیع) به او میگوید اگر مقدار قابلتوجهی پول به او بدهد، این کلوپ را برای او تأسیس خواهد کرد. هوشنگ فامیلی به نام پرویز (داوودیان) دارد که راننده یک تاکسی است و با گرفتن مقدار قابلتوجهی پول از او، وعده میدهد که او را در کلوپ شریک خواهد کرد و آنان به سود هنگفتی پس از یک سال خواهند رسید. تنها وحشت هوشنگ این است که به سرنوشت پرویز دچار شود و نتواند زندگی قابلاعتنایی برای خودش فراهم کند و درنهایت مجبور باشد مثل اغلب مهاجران راننده تاکسی شود.
سامی (هوشنگ توزیع) از آن دسته کلاهبرداریهایی است که از ایرانیان مقیم آمریکا کلاهبرداری میکند و نهتنها از هوشنگ، بلکه از عده بیشماری از فرماندهان سابق ارتش شاهنشاهی کلاهبرداری و به آنها وعده میدهد با آزادیخواهانی که در مرز عراق و ترکیه مستقر کرده، بهزودی به ایران حمله میکند و حکومت را از انقلابیون پس خواهد گرفت.
از سوی دیگر سامی 500 دلار دیگر از هوشنگ طلب کرده است که هوشنگ ناتوان از پرداخت آن است، درنتیجه پول خرید برنج فروشگاه را به سامی میدهد. او علاوه بر اینکه با دخترعمویش نامزد است با لوسی آشنا میشود و وعده ازدواج با دخترعمویش را فراموش میکند.
علت مقبولیت الیا کازان، مارتین اسکورسیزی و... و بسیاری از مؤلفانی که به آمریکایی مهاجرات کردهاند، نقد مهاجرانی است که تصویر رویای آمریکایی را مخدوش میکنند و فیلمسازان مهاجر در متن آثارشان در مواجه با پدیده شوم مهاجرت، رویای آمریکایی را برجسته میکنند. اگر آثاری در هالیوود ساخته شود که بتواند یک ملیت، خصوصاً ملیت مهاجران به ایالاتمتحده را به چالش بکشد مورد اقبال منتقدان و کمپانیهای هالیوودی قرار خواهد گرفت. درواقع بابک شکریان با همین فرمول فیلم را ساخته است تا مسیر اسکورسیزی و کازان را طی کند اما آنچه سبب کماهمیت جلوه دادن فیلم توسط کمپانیهای هالیوودی میشود، نگاهی تخدیری به رویای آمریکایی است.
بهعنوان نمونه اگر «زندگی پای» که توسط آنگ لی مهاجر ساختهشده را مرور کنیم که از فیلمهای اسکاری است، نو مهاجر در سرزمین جدید سامان پیدا میکند و این تصویری است که کمپانیهای بزرگ بدان علاقهمند هستند و چنین آثاری را برجسته میکنند. فیلم «آمریکا خیلی زیباست»، در نوع پایانبندی قصهاش اصرار دارد این پیام را منتقل کند که سرزمین مبدأ نومهاجران زیبا نیست، بلکه آمریکا هم زیبا نیست و رویای آمریکایی، فقط یک رویاست.
اگر نگاه واقعبینانهای به فیلم «آمریکا خیلی زیباست» داشته باشیم وضعیت ایرانیان را در برخی موارد بهدرستی تشریح میکند و بهصورت مستقیم این پیام را به مخاطبان میدهد که مهاجرت و جستجو به کشف هویت، فرهنگ محقق نخواهد شد. این فیلم تلاش میکند تصویری از یک نسل را که مبارز سیاسی نبودهاند را به تصویر بکشد. این فیلم بیش از 444 روز طول میکشد که طی آن 52 دیپلمات آمریکایی در سفارت آمریکا در تهران گروگان گرفته شدند. ترتیب اخبار رادیو و تلویزیون از انقلاب و سقوط شاه زمینه تاریخی و سیاسی را تنظیم میکند.
از سوی دیگر وجه انتقادی سطحی که فیلم مطرح کند این است که ایرانیان همیشه در بحران خواهند بود، حتی اگر در بحران سیاسی گروگانها در میان نباشد، در بحران اجتماعی خود دستوپا میزنند.
فیلم چون سوء گیری دراماتیکی ندارد و نگاهی پوچگرایانه به نژاد، ملیت و قومیت دارد، اظهارات نژادی زن متصدی یک کافه را در میانه فیلم برجسته میکند تا چشماندازی کاملاً اغراقشده از وضعیت ایرانیان پس از انقلاب ارائه دهد. آیتمهای خبری اخبار مربوط به جاسوسهای آمریکایی که توسط انقلابیون تحقیرشدهاند از تلویزیون داخل کافه پخش میشود و متصدی خصمانه فریاد میزند: Go Home"
همان نگاه نفرتانگیزی در اولین برخورد هوشنگ با دیدن لوسی (دیان گیدری)، یک متصدی کلوپ آمریکایی خودنمایی میکند. برخلاف لوسی، سایر آمریکاییان در فیلم، به نظر میرسد که موضع رادیکالی نسبت به ایرانیان دارند و شاهد بخش عجیبی از تاریخ هستیم که رسانههای آمریکایی با درج مرتب و روزانه اخبار مربوط به گروگانگیری در تهران چه خشونت بیانتهایی را نسبت به ایرانیان تکثیر میکنند.
فیلم در حوزه سیاست بلاتکلیف است، اما با تأکید پرخاشگرایانه و تصویری از ایرانیانی که در غربت به یکدیگر رحم نمیکنند، از منظری اجتماعی «ضد هویت» و «ضد ملیت» است. در حوزه سیاست به دلیل ملاحظهکاری و عدم صراحت لهجه، اخبار را حول اتفاقات ایران با اتفاقات دراماتیک ایرانیان خارج از کشور تنظیم میکند که هیچ تناسبی هم با یکدیگر ندارند. اگر اجزای دراماتیک و خطوط فرعی را از قصه جدا کنیم به پیرنگی تکراری خواهیم رسید که در فیلم «خانهای از شن و مه» بهصورت گفتمانی مطرح میشود. این پیرنگ تأکید دارد جماعت کوچ کرده ایرانی، به طرز وحشیانهای در تلاشاند تا رویای آمریکایی خود را تحقق بخشند.
جنبه غمانگیز فیلم این است که شخصیتهای اصلی بیشتر از خانوادههای تحصیلکرده میآیند؛ آنها هوشمند و فرهنگی هستند و احتمالاً برای کارهایی که دارند، واجد شرایطاند. یک نفر از آنان میخواهد پزشک باشد، اما سرنوشت او به فروشنده فروشگاه غذایی ختم شده، دیگری میخواهد بازیگر باشد اما بهعنوان راننده تاکسی فعالیت میکند. مریم، حمید، پرویز بافرهنگ و ذهنیتی متفاوت فاز آمریکایی دارند اما وابسته به ریشههایشان هستند و امیدوارند که آیندهای بهتر داشته باشند. هوشنگ آمریکاییترین شخصیت فیلم است. او تلاش میکند شرکایش را متقاعد کند که به پروژه تأسیس یک کلوپ سودآور ایمان داشته باشند اما خود هوشنگ هم با یک دیوار فرهنگی بزرگ روبروست و نمیتواند صعود کند. در یک صحنه شگفتانگیز و پرقدرت در رستوران ایرانی آنها متوجه میشوند متعلق به نسل گمشده هستند؛ نه کاملاً ایرانی و نه کاملاً آمریکایی و کل گروه از رستوران خارج میشود.
یک گفتوگوی تلویزیونی نقطه عطف گزارشهای خبری است که بابک شکریان در لابهلای صحنههای دراماتیک نشان میدهد. گفتوگوی خبری پخش میشود و در آن میبینیم که مجری میگوید: «واشنگتن بهشدت نگران تأمین منابع نفت از طریق ایران و اینیک مبادله لجستیک است»؛ و کارشناس حاضر در این برنامه از طراحی یک حمله نظامی برای نجات مردم ایران سخن بر زبان میآورد. همین بخش که آگاهیدهنده است و در فیلم گنجانیده شده را باید در مقایسه با شتاب حمله به ایرانیان توسط متصدی کافه بررسی کنیم و همین یک جمله در این گزارش خبری، تسخیر سفارت آمریکا را توجیه میکند.
سامی (هوشنگ توزیع) از آن دسته کلاهبرداریهایی است که از ایرانیان مقیم آمریکا کلاهبرداری میکند و نهتنها از هوشنگ، بلکه از عده بیشماری از فرماندهان سابق ارتش شاهنشاهی کلاهبرداری و به آنها وعده میدهد با آزادیخواهانی که در مرز عراق و ترکیه مستقر کرده، بهزودی به ایران حمله میکند و حکومت را از انقلابیون پس خواهد گرفت.
از سوی دیگر سامی 500 دلار دیگر از هوشنگ طلب کرده است که هوشنگ ناتوان از پرداخت آن است، درنتیجه پول خرید برنج فروشگاه را به سامی میدهد. او علاوه بر اینکه با دخترعمویش نامزد است با لوسی آشنا میشود و وعده ازدواج با دخترعمویش را فراموش میکند.
علت مقبولیت الیا کازان، مارتین اسکورسیزی و... و بسیاری از مؤلفانی که به آمریکایی مهاجرات کردهاند، نقد مهاجرانی است که تصویر رویای آمریکایی را مخدوش میکنند و فیلمسازان مهاجر در متن آثارشان در مواجه با پدیده شوم مهاجرت، رویای آمریکایی را برجسته میکنند. اگر آثاری در هالیوود ساخته شود که بتواند یک ملیت، خصوصاً ملیت مهاجران به ایالاتمتحده را به چالش بکشد مورد اقبال منتقدان و کمپانیهای هالیوودی قرار خواهد گرفت. درواقع بابک شکریان با همین فرمول فیلم را ساخته است تا مسیر اسکورسیزی و کازان را طی کند اما آنچه سبب کماهمیت جلوه دادن فیلم توسط کمپانیهای هالیوودی میشود، نگاهی تخدیری به رویای آمریکایی است.
بهعنوان نمونه اگر «زندگی پای» که توسط آنگ لی مهاجر ساختهشده را مرور کنیم که از فیلمهای اسکاری است، نو مهاجر در سرزمین جدید سامان پیدا میکند و این تصویری است که کمپانیهای بزرگ بدان علاقهمند هستند و چنین آثاری را برجسته میکنند. فیلم «آمریکا خیلی زیباست»، در نوع پایانبندی قصهاش اصرار دارد این پیام را منتقل کند که سرزمین مبدأ نومهاجران زیبا نیست، بلکه آمریکا هم زیبا نیست و رویای آمریکایی، فقط یک رویاست.
فیلم در حوزه سیاست بلاتکلیف است، اما با تاکید پرخاشگرایانه و تصویری از ایرانیانی که در غربت به یکدیگر رحم نمیکنند، از منظری اجتماعی «ضد هویت» و «ضد ملیت» است. در حوزه سیاست به دلیل ملاحظهکاری و عدم صراحت لهجه، اخبار را حول اتفاقات ایران با اتفاقات دراماتیک ایرانیان خارج از کشور تنظیم میکند که هیچ تناسبی هم با یکدیگر ندارند.
اگر نگاه واقعبینانهای به فیلم «آمریکا خیلی زیباست» داشته باشیم وضعیت ایرانیان را در برخی موارد بهدرستی تشریح میکند و بهصورت مستقیم این پیام را به مخاطبان میدهد که مهاجرت و جستجو به کشف هویت، فرهنگ محقق نخواهد شد. این فیلم تلاش میکند تصویری از یک نسل را که مبارز سیاسی نبودهاند را به تصویر بکشد. این فیلم بیش از 444 روز طول میکشد که طی آن 52 دیپلمات آمریکایی در سفارت آمریکا در تهران گروگان گرفته شدند. ترتیب اخبار رادیو و تلویزیون از انقلاب و سقوط شاه زمینه تاریخی و سیاسی را تنظیم میکند.
از سوی دیگر وجه انتقادی سطحی که فیلم مطرح کند این است که ایرانیان همیشه در بحران خواهند بود، حتی اگر در بحران سیاسی گروگانها در میان نباشد، در بحران اجتماعی خود دستوپا میزنند.
فیلم چون سوء گیری دراماتیکی ندارد و نگاهی پوچگرایانه به نژاد، ملیت و قومیت دارد، اظهارات نژادی زن متصدی یک کافه را در میانه فیلم برجسته میکند تا چشماندازی کاملاً اغراقشده از وضعیت ایرانیان پس از انقلاب ارائه دهد. آیتمهای خبری اخبار مربوط به جاسوسهای آمریکایی که توسط انقلابیون تحقیرشدهاند از تلویزیون داخل کافه پخش میشود و متصدی خصمانه فریاد میزند: Go Home"
همان نگاه نفرتانگیزی در اولین برخورد هوشنگ با دیدن لوسی (دیان گیدری)، یک متصدی کلوپ آمریکایی خودنمایی میکند. برخلاف لوسی، سایر آمریکاییان در فیلم، به نظر میرسد که موضع رادیکالی نسبت به ایرانیان دارند و شاهد بخش عجیبی از تاریخ هستیم که رسانههای آمریکایی با درج مرتب و روزانه اخبار مربوط به گروگانگیری در تهران چه خشونت بیانتهایی را نسبت به ایرانیان تکثیر میکنند.
فیلم در حوزه سیاست بلاتکلیف است، اما با تأکید پرخاشگرایانه و تصویری از ایرانیانی که در غربت به یکدیگر رحم نمیکنند، از منظری اجتماعی «ضد هویت» و «ضد ملیت» است. در حوزه سیاست به دلیل ملاحظهکاری و عدم صراحت لهجه، اخبار را حول اتفاقات ایران با اتفاقات دراماتیک ایرانیان خارج از کشور تنظیم میکند که هیچ تناسبی هم با یکدیگر ندارند. اگر اجزای دراماتیک و خطوط فرعی را از قصه جدا کنیم به پیرنگی تکراری خواهیم رسید که در فیلم «خانهای از شن و مه» بهصورت گفتمانی مطرح میشود. این پیرنگ تأکید دارد جماعت کوچ کرده ایرانی، به طرز وحشیانهای در تلاشاند تا رویای آمریکایی خود را تحقق بخشند.
جنبه غمانگیز فیلم این است که شخصیتهای اصلی بیشتر از خانوادههای تحصیلکرده میآیند؛ آنها هوشمند و فرهنگی هستند و احتمالاً برای کارهایی که دارند، واجد شرایطاند. یک نفر از آنان میخواهد پزشک باشد، اما سرنوشت او به فروشنده فروشگاه غذایی ختم شده، دیگری میخواهد بازیگر باشد اما بهعنوان راننده تاکسی فعالیت میکند. مریم، حمید، پرویز بافرهنگ و ذهنیتی متفاوت فاز آمریکایی دارند اما وابسته به ریشههایشان هستند و امیدوارند که آیندهای بهتر داشته باشند. هوشنگ آمریکاییترین شخصیت فیلم است. او تلاش میکند شرکایش را متقاعد کند که به پروژه تأسیس یک کلوپ سودآور ایمان داشته باشند اما خود هوشنگ هم با یک دیوار فرهنگی بزرگ روبروست و نمیتواند صعود کند. در یک صحنه شگفتانگیز و پرقدرت در رستوران ایرانی آنها متوجه میشوند متعلق به نسل گمشده هستند؛ نه کاملاً ایرانی و نه کاملاً آمریکایی و کل گروه از رستوران خارج میشود.
یک گفتوگوی تلویزیونی نقطه عطف گزارشهای خبری است که بابک شکریان در لابهلای صحنههای دراماتیک نشان میدهد. گفتوگوی خبری پخش میشود و در آن میبینیم که مجری میگوید: «واشنگتن بهشدت نگران تأمین منابع نفت از طریق ایران و اینیک مبادله لجستیک است»؛ و کارشناس حاضر در این برنامه از طراحی یک حمله نظامی برای نجات مردم ایران سخن بر زبان میآورد. همین بخش که آگاهیدهنده است و در فیلم گنجانیده شده را باید در مقایسه با شتاب حمله به ایرانیان توسط متصدی کافه بررسی کنیم و همین یک جمله در این گزارش خبری، تسخیر سفارت آمریکا را توجیه میکند.
بیشتر بخوانید
تسویه حساب سینمایی «صمد» با انقلابکارگردان از «مریم» چه میخواست؟سرپوش سینمایی برای رسوایی آمریکاییتصویری چرک از«رویای آمریکایی»