حاجعلی دلتنگ برادر و پسر شهیدش بود
باقی ماندن نام نیک آرزوی قلبی پدر بود. او از ندیدن پسرش ناراحت و دلتنگ بود ولی از ته دل از شهادت، عاقبت بخیری و افتخار بزرگی که عارف به جا گذاشته بود، احساس غرور و شعف میکرد. برای یک پدر هیچ چیزی با ارزشتر از این نیست که پسرش نام خانواده را بلند و سرافراز کند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1397/06/12 ساعت 10:49
هنوز یک سال از شهادت جوان رعنای خانواده کایدخورده نگذشته بود که پدر شهید دار فانی را وداع گفت و به دیار معبود شتافت. دلتنگی سخت است و داغ جوان دیدن از آن سختتر. آن هم برای پدری که تمام امیدش به فرزند جوانش است. حاجعلی کایدخورده دلتنگ عارفش بود و طاقت دوری از پسرش را نیاورد. ایشان پنجم شهریور، عالم فانی را وداع گفت: تا در عالم باقی پسرش را دیدار کند.
آبان ماه سال گذشته، خبر شهادت عارف کایدخورده در شهر بوکمال در رسانهها مخابره شد. جوان خوش قد و بالای دزفولی که فیلم رجزخوانیاش در حضور سردار قاسم سلیمانی نامش را در فضای مجازی بر سر زبانها انداخت و همه را از شجاعت و دلاوری یک جوان دهه هفتادی شگفتزده کرد.
عارف یک بار دیگر در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا توسط تروریستهای داعشی مجروح شده بود. تکفیریها در جریان عملیات سینه عارف را هدف میگیرند، اما گلوله به باتری بیسیم که یک تکه فولادی بود و در جیبش گذاشته بود میخورد و کمانه میکند. گلوله به سمت راست سینهاش میخورد و قلبش آسیبی نمیبیند. تقدیر خدا بر این بود تا عارف آزادسازی این دو شهر شیعهنشین را ببیند و در عملیات آزادسازی بوکمال هم حضور داشته باشد.
این جوان دزفولی در سومین مرحله از اعزامش به شهادت رسید. پیش از سومین اعزام وقتی به عارف گفتند شما یک بار مجروح شدی و تک پسر هستی، پدرت ناراحتی قلبی دارد و نمیتوانیم اعزامت کنیم، او قبول نکرد. وقتی آبادان، اهواز، دزفول، بهبهان، مازندران و تهران با اعزام شهید کایدخورده مخالفت کردند، او در آخر توانست با لشکر ۱۶ قدس گیلان عازم جبهه مقاومت شود.
همان روزهای آخرین اعزام قلب پدر ناراحت بود و عارف در کنار پدرش مانده بود تا عمل قلب باز انجام شود. عمل پدر انجام میشود و همان روز به عارف زنگ میزنند که نامه اعزامت آمده و باید خودت را برسانی. پدر که متوجه شور و اشتیاق پسرش برای رفتن بود، میگوید: من حالم خوب است و اگر میخواهی بروی من مانعت نمیشوم. عارف از همانجا راهی میشود و به جمع رزمندگان مدافع حرم میپیوندد.
حاج علی کایدخورده در دوران دفاع مقدس رزمنده بود، جانباز شده بود و از حال و هوای جبههها خبر داشت. او جاذبههای جبهه را میشناخت و میدانست چه چیزهایی عارفش را مدافع حرم کرده بود. او که همواره برای عاقبت بخیری پسرش دعا کرده بود، پس چه فرصتی بهتر از حضور در جمع انسانهای نیک که خوبی و عبادت سرلوحه کارشان است.
حاجعلی در سال ۶۳ برادرش غلامعلی را در شرق دجله و در جریان عملیات بدر از دست داده بود، شهادت برادر برای او سخت بود ولی غم ندیدن عارف و دلتنگیهای پدرانه خیلی سنگینتر بود. او هر بار که سر مزار میرفت خطاب به پسرش میگفت که از پدرت جلو زدی و این رسمش نبود. حاج علی فریاد نمیزد و مثل یک عاشق دردهایش را در دلش میریخت و ذره ذره آب میشد. دلش میخواست یک صبح چشم باز کند و عارف را در اتاقش ببیند که آرام خوابیده یا سر میز غذا نشسته و از اتفاقات روزمرهاش تعریف میکند.
حاجعلی خیلی مرد بود. خیلی بزرگ بود. خیلی دلتنگ بود. او حالا در کنار برادر و پسرش آرام است. تمام دلتنگیها و دردهای زمینی تمام شد و جایش را به جاودانگی داد. عارف شهید شد، اما نام و نسب پدر را برای همیشه جاودانه کرد. حالا ما به واسطه این شهید مدافع حرم، خانواده کاید خورده و حاج علی را میشناسیم. همین باقی ماندن نام نیک آرزوی قلبی پدر بود. او از ندیدن پسرش ناراحت و دلتنگ بود ولی از ته دل از شهادت، عاقبت بخیری و افتخار بزرگی که عارف به جا گذاشته بود، احساس غرور و شعف میکرد. برای یک پدر هیچ چیزی با ارزشتر از این نیست که پسرش نام خانواده را بلند و سرافراز کند. عارف با شجاعتش کاری کرد که نه تنها مردم دزفول، بلکه تمام ایران به وجود چنین پسری افتخار کنند. حاجعلی روحت شاد از تربیت چنین پسری...
منبع: روزنامه جوان