اشغال ایران توسط متفقین
بر اساس اسناد و شواهد، در آستانه حمله متفقین به ایران، اکثر فرماندهان ارتش ایران به صورت پنهانی و بعضا آشکارا با انگلیس در ارتباط بوده و کاملا همسو با سیاستهای این کشور عمل میکردند. با تمام این احوالات سؤال قابل تأمل اینجاست که چرا با وجود انحلال ارتش، نیروهای محلی و عشایر به مانند جنگ جهانی اول علم مقابله با تهاجم خارجی را برنداشتند؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1397/06/14
حمله آلمان به لهستان در تاریخ 9 شهریور سال 1318 (1سپتامبر 1939) آغازگر بزرگترین جنگ تاریخ بشریت بود. هرچند سه روز پس از حمله آلمان به لهستان کشورهایی همچون انگلیس و فرانسه علیه آلمان وارد جنگ شدند ولی در کمتر از یک ماه لهستان به تصرف نیروهای نازیسم درآمد.
مهمترین کشورهای جبهه متحدین عبارت بودند از آلمان، ژاپن و ایتالیا که تا قبل از حمله آلمان به شوروی در بسیاری از نبردها پیروز بودند ولی کار زمانی برای اینها سخت شد که شوروی وارد عرصه جنگ شد. از این پس جنگ در اروپا تا اندازه زیادی به سود متفقین پیش رفت و به تدریج دامنه جنگ به آسیا و خاورمیانه کشیده شد.
ایران به عنوان یکی از بزرگترین کشورهای خاورمیانه از یک طرف با مستعمرات انگلیس(هند) هم مرز بود و از طرفی دیگر با شوروی به عنوان یکی از ستونهای اصلی متفقین. به همین دلیل اتحاد با ایران برای هریک از جناحین نبرد امتیاز ویژهای به شمار میرفت. در نخستین روزهای جنگ جهانی، بیطرفی خود را در جنگ اعلام کرد. هرچند در نظر برخی از سیاست شناسان این اعلام بیطرفی یکی از بزرگترین اشتباهات رضا شاه در دوران حکومتش به شمار میرود.
همانطور که گفته شد ایران در اولین روزهای جنگ بیطرفی خود را اعلام کرد ولی به نظر میرسد با توجه به موقعیّت سوقالجیشی این کشور در منطقه، به زودی کشورهای در حال جنگ در تلاش برای ورود ایران به اتحاد خود برمیآمدند. در این بین با توجه به مرز مشترک میان ایران و شوروی و نیز وجود مستعمرات و منافع انگلیس در جنوب ایران، نگاه مثبت ایران به سمت جبهه متحدّین میتوانست راهگشای آنها برای ضربه زدن به جبهه متفقین به حساب آید.
کشیده شدن جنگ به سمت شوروی بیش از پیش اهمیت ایران را در میان کشورهای دو سوی جبهه نشان داد. لزوم انتقال با سرعت سلاح، مهمات و نیروی نظامی برای کمک به شوری و وجود خط ریلی سرتاسری ایران به عنوان یکی از اولین و مهمترین دلایل تصرف بر ایران به شمار میرفت.
بدون تردید موقعیت جغرافیایی و وجود راه آهن ایران یکی از دلایل مهم اشغال ایران توسط نیروهای متفقین محسوب میشود. ولی به نظر میرسد در این بین مسائل دیگری نیز بهانه لازم را به متفقین داده است؛ پیش از شروع جنگ جهانی دوم تعدادی از آلمانیها در ایران به فعالیتهای تجاری و اقتصادی مشغول بودند ولی با آغاز جنگ جهانی و اوج گرفتن آن در اطراف مرزهای ایران( عمدتا شوروی) اعتراضها نسبت به وجود این افراد در خاک ایران از سوی کشورهای متفق بیش از پیش شد. به همین منظور کشورهای متفق در اقدام نخست از ایران خواستند تا علاوه بر کاهش تعداد کارشناسان آلمانی در ایران نظارت بیشتری نیز بر این افراد داشته باشند.
در واقع دلیل شوروی و انگلیس این بود که این کارشناسان به عنوان خطر ستون پنجم آلمان در ایران در حال فعالیت هستند و عملا به عنوان جاسوسان این کشور در تلاشند علاوه بر همراه کردن ایران به سمت جبهه متحدین، راههای ضربه زدن به مناطق نفتی و حساس انگلیس و شوروی را شناسایی و به متحدین اطلاع دهند. با این حال رضا شاه هیچ اقدامی در مسیر خواستههای متفقین انجام نداد. با این امید که آلمان به زودی در جنگ پیروز خواهد شد و طبیعتا در آن زمان هیچ امیدی به کمک کشورهای شکست خورده در جنگ نمیرفت.
هرچند اگر رضاشاه خواسته کشورهای متفقین را نیز انجام میداد باز ایران در مسیر اشغال از سوی این کشورها قرار میگرفت ولی اشتباه استراتژیک وی شرایط را برای کشور در آن برهه حساس بسیار بدتر کرد. به نظر میرسد اعلام بیطرفی کردن در چنین جنگی یک اقدام اشتباه از سوی ایران محسوب میشود زیرا هیچ گریزی از ورود به جنگ جهانی نیست و خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیر مستقیم با توجه به موقعیت جغرافیایی خاص ایران و هم مرزی با شوروی و منافع و مستعمرات انگلیس، ایران لاجرم درگیر جنگ میشد. از این رو اگر سیاست خارجی ایران با زیرکی برخورد میکرد میتوانست علاوه بر جلوگیری از ویرانیهای اشغال توسط متفقین، با یک انتخاب درست امتیازات زیادی نیز از کشورهای پیروز جنگ بدست آورد.
رضا شاه با فرض اینکه هیتلر پیروز جنگ جهانی خواهد شد، جواب مثبتی به خواستههای متفقین نداد و در انجام خواستههای ایشان تعلل مینمود که در نهایت در تاریخ 3 شهریور سال 1320 نیروهای انگلیس از جنوب و نیروهای شوروی از شمال وارد ایران شدند و شهر به شهر پیشروی کردند تا به تهران رسیدند.
اگرچه آلمان در جنگ نخست جهانی شکست خورده بود ولی همچنان از نفوذ بسیار خوبی در ایران و طبیعتا منطقه برخوردار بود و این مسأله میتوانست خطر بسیار بزرگی برای منافع انگلیس و شوروی به شمار آید. تا این زمان آلمان در صدر فهرست صادرکنندگان انواع کالا به ایران به محسوب میشد و افزایش روابط تجاری ایران و آلمان زنگ خطر جدی برای کشورهای متفق ایجاد کرده بود.
علاوه بر همه اینها وجود جاسوسانی تحت عنوان ستون پنجم که علاوه بر شناسایی منافع کشورهای انگلیس و شوروی در ایران و اطراف آن، راههای ضربه زدن به این منافع و در وحله دوم دستیابی به آنها را رصد میکردند، ترس بیشتری در میان کشورهای جبهه متفق به وجود آورده بود.
سرمایهگذاری همه جانبه آلمان در ایران از یکسو و اشتباه استراتژیک رضا شاه مبنی بر حمایت پشت پرده از هیتلر و دلخوشی برای پیروزی وی در نبرد جهانی از سوی دیگر، بیش از پیش دول متفق را نگران کرده بود. در حالی که جنگ از قلب اروپا به آسیا کشیده میشد و وجود یک کشور متحد در اینجا که دارای موقعیت جغرافیایی ویژه باشد، نگاه به ایران را بیش از پیش برجسته میکرد.
نکته بسیار حائز اهمیت دیگر درباره چرایی گرایش ایرانیان به دولت آلمان این است که، هیچگونه خشم و نفرتی در میان مردم ایران از کشور آلمان وجود نداشت زیرا در طول تاریخ هیچگاه نه به صورت مستقیم و نه غیر مستقیم ضربهای از جانب آلمان به ایران وارد نشده بود و این در حالی بود که ایرانیان از شوروی به خاطر جنگهای دوران قاجار و انگلیس به خاطر انواع قراردادهای یکجانبه در این دوره و تأثیرگذاری منفی در طول تاریخ دویست ساله اخیر ایران، دل خوشی نداشتند.
تمامی این مسائل باعث میشد که در کنار موقعیت جغرافیایی خاص و وجود راههای مناسب در ایران برای انتقال نیروی نظامی و مهمّات، جلوگیری از گسترش نفوذ آلمان در ایران و مقابله با برنامههای این کشور برای ضربه زدن به منافع کشورهای متّفق، اشغال ایران از نظر کشورهای شوروی و انگلیس اجتنابناپذیر جلوه کند.
تنها دفاع جدی از سوی ایران در مقابل حمله متفقین توسط سپهبد شاه بختی در خوزستان رخ داد. مقاومتی که به نظر میرسد بیش از آنکه در قالب ارتش و تحت دستورهای مسئولین بالادستی انجام گرفته باشد، ناشی از هیجان و خروش نیروهای محلی بود. در ادامه حمله انگلیسیها از جنوب، مقاومت در اهواز خیلی زود از هم پاشید و پس از این علی منصور که دیگر توان مدیریت بر اوضاع آشفته را نداشت با دستور رضا شاه از سمت خود استفعا داد که این مسأله ضعف دیپلماسی و ساختار سیاسی ایران را در کنار ارتش بیشتر جلوه میکرد.
رضا شاه در تاریخ 5 شهریور محمدعلی فروغی نخست وزیر سابق خود را تنها راه گریز از بحران میدانست و وی را مسئول تشکیل کابینه کرد. فردای آن روز نیز اعلامیهای از سوی شاهنشاه ایران مبنی بر عدم مقاومت در مقابل نیروهای متفقین صادر شد تا با حداقل کشتار و مقاومت خاک ایران به تصرف متفقین دربیاید.
حمله متفقین به ایران اگر ضعف دستگاه دیپلماسی و سیاسی ایران را نزد همه آشکار نکرده باشد، وضعیت بسیار بهم ریخته دستگاه نظامی را روشن ساخت. در کمتر از 5 روز از ورود نیروهای انگلیس و شوروی به خاک ایران، دستور عدم مقاومت از سوی رضا شاه به عنوان شخص نخست مملکت صادر شد. علاوه بر این وزیر جنگ وقت، دستور انحلال ارتش چهل هزار نفری اول و دوم را صادر کرد. جالب آن است که رضاشاه عدم مدیریت خود بر ارتش و از پاشیدن آن را به گردن فرماندهان نظامی میاندخت.
بدین ترتیب، در اواسط شهریور وزیر جنگ و فرمانده کل قوا با دستور رضا شاه دستگیر شدند. به گفته سپهبد محمد نخجوان (امیر موفق): «عصر همان روز (آزادکردن سربازان) که من احضار شده بودم، اغلب امرای ارتش به سعدآباد احضار شده و شاهنشاه در حضور والا حضرت ولایتعهد با عصبانیت هر چه تمامتر، بایگون افسران ارشد ارتش را کنده و آنها را از عملی که انجام داده بودند، سرزنش کردند و مرتبا با فریاد و ناله میگفتند، چرا سربازان را لخت و گرسنه از سربازخانهها مرخص کرده اید و برای نابودی ارتش در اتاق دربسته طرحی تنظیم و نظام وظیفه را ملغی و استخدام سرباز داوطلب را با ماهی 35 تومان حقوق به تصویب رساندید.»
این مسائل گواه این مدّعاست که نیروی نظامی ایران به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهایی که رضاشاه به عنوان ارمغان حکومت خود از آن یاد میکرد، فروپاشیده بود. دستگاه نظامی پهلوی اگرچه از سلاحهای نسبتا مدرن و حرفهای برخوردار بود و نظامیان تحت نظر تمرینات حرفهای آموزش دیده بودند ولی مهمترین رکن ارتش در این ساختار یعنی تشکیلات منظم شکل نگرفته بود. ارتش رضاشاهی فاقد تشکیلات بود.
در واقع هیچگونه مطالعه بنیادی و علمی برای ایجاد تشکیلات مناسب در ساختار نظامی ایران شکل نگرفته و به همین دلیل بود که با نخستین حملات متفقین به خاک ایران نه تنها ارتش ایران کاملا فروپاشید بلکه ساختار سیاسی نیز دچار تغییرات زیادی(کنارهگیری رضاشاه از سلطنت) گردید. بر اساس اسناد و شواهد، اکثر فرماندهان ارتش ایران به صورت پنهانی و بعضا آشکارا با انگلیس در ارتباط بوده و کاملا همسو با سیاستهای این کشور عمل میکردند.
با تمام این احوالات سؤال قابل تأمل اینجاست که چرا با وجود انحلال ارتش، نیروهای محلی و عشایر جز در موارد محدودی(همچون سپهبد شاه بختی) به مانند جنگ جهانی اول علم مقابله با تهاجم خارجی را برنداشتند؟ به نظر میرسد پاسخ کاملا آشکار است؛ زیرا «رضا شاه با سیاست سرکوب شدید عشایر و اعدام سران آنها، تمام قدرت و توان عشایر را گرفته بود و با اجرای سیاست نظام وظیفه، افراد تحت فرمان سران عشایر را در ارتش گرد آورد و در عمل نیرویی برای آنان باقی نگذاشت. از سوی دیگر، سیاست ضددینی رضاشاه و کشف حجاب و... مردم را از او بیزار کرد و آنان خواهان سرنگونی این دیکتاتور بودند.
خوانین و زمینداران نیز که تمام اراضی خوب و مستعد آنها به دست رضاخان غصب شده بود، دل خوشی از وی نداشته و وی را غاصب اموال و املاک خویش میدانستند و بر این باور بودند که انگلیسیها خود، رضاشاه را به قدرت رسانده و حالا هم او را عزل و برکنار میکنند. در واقع او توسط مردم به قدرت نرسیده بود تا همان مردم از حکومت وی دفاع کنند.» بدین ترتیب عمر استبداد رضاشاهی به پایان رسید. او همچنان که به کمک خارجیها به قدرت رسیده بود، توسط آنان رهسپار تبعید شد و زمامداری رضاشاه به خاطراتی تلخ برای حافظه ایران و ایرانی پیوست.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
مهمترین کشورهای جبهه متحدین عبارت بودند از آلمان، ژاپن و ایتالیا که تا قبل از حمله آلمان به شوروی در بسیاری از نبردها پیروز بودند ولی کار زمانی برای اینها سخت شد که شوروی وارد عرصه جنگ شد. از این پس جنگ در اروپا تا اندازه زیادی به سود متفقین پیش رفت و به تدریج دامنه جنگ به آسیا و خاورمیانه کشیده شد.
ایران به عنوان یکی از بزرگترین کشورهای خاورمیانه از یک طرف با مستعمرات انگلیس(هند) هم مرز بود و از طرفی دیگر با شوروی به عنوان یکی از ستونهای اصلی متفقین. به همین دلیل اتحاد با ایران برای هریک از جناحین نبرد امتیاز ویژهای به شمار میرفت. در نخستین روزهای جنگ جهانی، بیطرفی خود را در جنگ اعلام کرد. هرچند در نظر برخی از سیاست شناسان این اعلام بیطرفی یکی از بزرگترین اشتباهات رضا شاه در دوران حکومتش به شمار میرود.
چرا ایران؟
نکته بسیار حائز اهمیت دیگر درباره چرایی گرایش ایرانیان به دولت آلمان این است که، هیچگونه خشم و نفرتی در میان مردم ایران از کشور آلمان وجود نداشت زیرا در طول تاریخ هیچگاه نه به صورت مستقیم و نه غیر مستقیم ضربهای از جانب آلمان به ایران وارد نشده بود و این در حالی بود که ایرانیان از شوروی به خاطر جنگهای دوران قاجار و انگلیس به خاطر انواع قراردادهای یکجانبه در این دوره و تأثیرگذاری منفی در طول تاریخ دویست ساله اخیر ایران، دل خوشی نداشتند.
کشیده شدن جنگ به سمت شوروی بیش از پیش اهمیت ایران را در میان کشورهای دو سوی جبهه نشان داد. لزوم انتقال با سرعت سلاح، مهمات و نیروی نظامی برای کمک به شوری و وجود خط ریلی سرتاسری ایران به عنوان یکی از اولین و مهمترین دلایل تصرف بر ایران به شمار میرفت.
بدون تردید موقعیت جغرافیایی و وجود راه آهن ایران یکی از دلایل مهم اشغال ایران توسط نیروهای متفقین محسوب میشود. ولی به نظر میرسد در این بین مسائل دیگری نیز بهانه لازم را به متفقین داده است؛ پیش از شروع جنگ جهانی دوم تعدادی از آلمانیها در ایران به فعالیتهای تجاری و اقتصادی مشغول بودند ولی با آغاز جنگ جهانی و اوج گرفتن آن در اطراف مرزهای ایران( عمدتا شوروی) اعتراضها نسبت به وجود این افراد در خاک ایران از سوی کشورهای متفق بیش از پیش شد. به همین منظور کشورهای متفق در اقدام نخست از ایران خواستند تا علاوه بر کاهش تعداد کارشناسان آلمانی در ایران نظارت بیشتری نیز بر این افراد داشته باشند.
در واقع دلیل شوروی و انگلیس این بود که این کارشناسان به عنوان خطر ستون پنجم آلمان در ایران در حال فعالیت هستند و عملا به عنوان جاسوسان این کشور در تلاشند علاوه بر همراه کردن ایران به سمت جبهه متحدین، راههای ضربه زدن به مناطق نفتی و حساس انگلیس و شوروی را شناسایی و به متحدین اطلاع دهند. با این حال رضا شاه هیچ اقدامی در مسیر خواستههای متفقین انجام نداد. با این امید که آلمان به زودی در جنگ پیروز خواهد شد و طبیعتا در آن زمان هیچ امیدی به کمک کشورهای شکست خورده در جنگ نمیرفت.
هرچند اگر رضاشاه خواسته کشورهای متفقین را نیز انجام میداد باز ایران در مسیر اشغال از سوی این کشورها قرار میگرفت ولی اشتباه استراتژیک وی شرایط را برای کشور در آن برهه حساس بسیار بدتر کرد. به نظر میرسد اعلام بیطرفی کردن در چنین جنگی یک اقدام اشتباه از سوی ایران محسوب میشود زیرا هیچ گریزی از ورود به جنگ جهانی نیست و خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیر مستقیم با توجه به موقعیت جغرافیایی خاص ایران و هم مرزی با شوروی و منافع و مستعمرات انگلیس، ایران لاجرم درگیر جنگ میشد. از این رو اگر سیاست خارجی ایران با زیرکی برخورد میکرد میتوانست علاوه بر جلوگیری از ویرانیهای اشغال توسط متفقین، با یک انتخاب درست امتیازات زیادی نیز از کشورهای پیروز جنگ بدست آورد.
رضا شاه با فرض اینکه هیتلر پیروز جنگ جهانی خواهد شد، جواب مثبتی به خواستههای متفقین نداد و در انجام خواستههای ایشان تعلل مینمود که در نهایت در تاریخ 3 شهریور سال 1320 نیروهای انگلیس از جنوب و نیروهای شوروی از شمال وارد ایران شدند و شهر به شهر پیشروی کردند تا به تهران رسیدند.
نفوذ آلمان در ایران
همانطور که گفته شد وجود شباهتهای نژادی و فرهنگی موجب شد که رضا شاه در دوران حکومتش روابط نزدیکی با آلمان برقرار کند. بدین ترتیب آلمان توانسته بود نفوذ اقتصادی و فرهنگی خوبی در ایران داشته باشد. تا جایی که در میان کشورهای اروپایی آلمان صاحب بیشترین کارشناس در خصوص مسائل مختلف اقتصادی در ایران بود.اگرچه آلمان در جنگ نخست جهانی شکست خورده بود ولی همچنان از نفوذ بسیار خوبی در ایران و طبیعتا منطقه برخوردار بود و این مسأله میتوانست خطر بسیار بزرگی برای منافع انگلیس و شوروی به شمار آید. تا این زمان آلمان در صدر فهرست صادرکنندگان انواع کالا به ایران به محسوب میشد و افزایش روابط تجاری ایران و آلمان زنگ خطر جدی برای کشورهای متفق ایجاد کرده بود.
علاوه بر همه اینها وجود جاسوسانی تحت عنوان ستون پنجم که علاوه بر شناسایی منافع کشورهای انگلیس و شوروی در ایران و اطراف آن، راههای ضربه زدن به این منافع و در وحله دوم دستیابی به آنها را رصد میکردند، ترس بیشتری در میان کشورهای جبهه متفق به وجود آورده بود.
سرمایهگذاری همه جانبه آلمان در ایران از یکسو و اشتباه استراتژیک رضا شاه مبنی بر حمایت پشت پرده از هیتلر و دلخوشی برای پیروزی وی در نبرد جهانی از سوی دیگر، بیش از پیش دول متفق را نگران کرده بود. در حالی که جنگ از قلب اروپا به آسیا کشیده میشد و وجود یک کشور متحد در اینجا که دارای موقعیت جغرافیایی ویژه باشد، نگاه به ایران را بیش از پیش برجسته میکرد.
نکته بسیار حائز اهمیت دیگر درباره چرایی گرایش ایرانیان به دولت آلمان این است که، هیچگونه خشم و نفرتی در میان مردم ایران از کشور آلمان وجود نداشت زیرا در طول تاریخ هیچگاه نه به صورت مستقیم و نه غیر مستقیم ضربهای از جانب آلمان به ایران وارد نشده بود و این در حالی بود که ایرانیان از شوروی به خاطر جنگهای دوران قاجار و انگلیس به خاطر انواع قراردادهای یکجانبه در این دوره و تأثیرگذاری منفی در طول تاریخ دویست ساله اخیر ایران، دل خوشی نداشتند.
تمامی این مسائل باعث میشد که در کنار موقعیت جغرافیایی خاص و وجود راههای مناسب در ایران برای انتقال نیروی نظامی و مهمّات، جلوگیری از گسترش نفوذ آلمان در ایران و مقابله با برنامههای این کشور برای ضربه زدن به منافع کشورهای متّفق، اشغال ایران از نظر کشورهای شوروی و انگلیس اجتنابناپذیر جلوه کند.
ضعف نظامی ایران
اگرچه روسیه و انگلیس در آغاز از حربه تحریم اقتصادی استفاده کردند تا با اعمال فشار بر ایران، بتوانند خواستههای خود را تحمیل کنند ولی رضاشاه کماکان دل به پیروزی آلمانها بسته بود و هیچگونه نظر مثبتی نسبت به خواستههای متفقین از خود نشان نداد که در نهایت نیروهای متفقین در نخستین ساعات بامداد روز 3 شهریورماه سال 1320 با ورود به خاک ایران عملیات اشغال ایران را آغاز کردند.تنها دفاع جدی از سوی ایران در مقابل حمله متفقین توسط سپهبد شاه بختی در خوزستان رخ داد. مقاومتی که به نظر میرسد بیش از آنکه در قالب ارتش و تحت دستورهای مسئولین بالادستی انجام گرفته باشد، ناشی از هیجان و خروش نیروهای محلی بود. در ادامه حمله انگلیسیها از جنوب، مقاومت در اهواز خیلی زود از هم پاشید و پس از این علی منصور که دیگر توان مدیریت بر اوضاع آشفته را نداشت با دستور رضا شاه از سمت خود استفعا داد که این مسأله ضعف دیپلماسی و ساختار سیاسی ایران را در کنار ارتش بیشتر جلوه میکرد.
رضا شاه در تاریخ 5 شهریور محمدعلی فروغی نخست وزیر سابق خود را تنها راه گریز از بحران میدانست و وی را مسئول تشکیل کابینه کرد. فردای آن روز نیز اعلامیهای از سوی شاهنشاه ایران مبنی بر عدم مقاومت در مقابل نیروهای متفقین صادر شد تا با حداقل کشتار و مقاومت خاک ایران به تصرف متفقین دربیاید.
حمله متفقین به ایران اگر ضعف دستگاه دیپلماسی و سیاسی ایران را نزد همه آشکار نکرده باشد، وضعیت بسیار بهم ریخته دستگاه نظامی را روشن ساخت. در کمتر از 5 روز از ورود نیروهای انگلیس و شوروی به خاک ایران، دستور عدم مقاومت از سوی رضا شاه به عنوان شخص نخست مملکت صادر شد. علاوه بر این وزیر جنگ وقت، دستور انحلال ارتش چهل هزار نفری اول و دوم را صادر کرد. جالب آن است که رضاشاه عدم مدیریت خود بر ارتش و از پاشیدن آن را به گردن فرماندهان نظامی میاندخت.
بدین ترتیب، در اواسط شهریور وزیر جنگ و فرمانده کل قوا با دستور رضا شاه دستگیر شدند. به گفته سپهبد محمد نخجوان (امیر موفق): «عصر همان روز (آزادکردن سربازان) که من احضار شده بودم، اغلب امرای ارتش به سعدآباد احضار شده و شاهنشاه در حضور والا حضرت ولایتعهد با عصبانیت هر چه تمامتر، بایگون افسران ارشد ارتش را کنده و آنها را از عملی که انجام داده بودند، سرزنش کردند و مرتبا با فریاد و ناله میگفتند، چرا سربازان را لخت و گرسنه از سربازخانهها مرخص کرده اید و برای نابودی ارتش در اتاق دربسته طرحی تنظیم و نظام وظیفه را ملغی و استخدام سرباز داوطلب را با ماهی 35 تومان حقوق به تصویب رساندید.»
این مسائل گواه این مدّعاست که نیروی نظامی ایران به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهایی که رضاشاه به عنوان ارمغان حکومت خود از آن یاد میکرد، فروپاشیده بود. دستگاه نظامی پهلوی اگرچه از سلاحهای نسبتا مدرن و حرفهای برخوردار بود و نظامیان تحت نظر تمرینات حرفهای آموزش دیده بودند ولی مهمترین رکن ارتش در این ساختار یعنی تشکیلات منظم شکل نگرفته بود. ارتش رضاشاهی فاقد تشکیلات بود.
در واقع هیچگونه مطالعه بنیادی و علمی برای ایجاد تشکیلات مناسب در ساختار نظامی ایران شکل نگرفته و به همین دلیل بود که با نخستین حملات متفقین به خاک ایران نه تنها ارتش ایران کاملا فروپاشید بلکه ساختار سیاسی نیز دچار تغییرات زیادی(کنارهگیری رضاشاه از سلطنت) گردید. بر اساس اسناد و شواهد، اکثر فرماندهان ارتش ایران به صورت پنهانی و بعضا آشکارا با انگلیس در ارتباط بوده و کاملا همسو با سیاستهای این کشور عمل میکردند.
با تمام این احوالات سؤال قابل تأمل اینجاست که چرا با وجود انحلال ارتش، نیروهای محلی و عشایر جز در موارد محدودی(همچون سپهبد شاه بختی) به مانند جنگ جهانی اول علم مقابله با تهاجم خارجی را برنداشتند؟ به نظر میرسد پاسخ کاملا آشکار است؛ زیرا «رضا شاه با سیاست سرکوب شدید عشایر و اعدام سران آنها، تمام قدرت و توان عشایر را گرفته بود و با اجرای سیاست نظام وظیفه، افراد تحت فرمان سران عشایر را در ارتش گرد آورد و در عمل نیرویی برای آنان باقی نگذاشت. از سوی دیگر، سیاست ضددینی رضاشاه و کشف حجاب و... مردم را از او بیزار کرد و آنان خواهان سرنگونی این دیکتاتور بودند.
خوانین و زمینداران نیز که تمام اراضی خوب و مستعد آنها به دست رضاخان غصب شده بود، دل خوشی از وی نداشته و وی را غاصب اموال و املاک خویش میدانستند و بر این باور بودند که انگلیسیها خود، رضاشاه را به قدرت رسانده و حالا هم او را عزل و برکنار میکنند. در واقع او توسط مردم به قدرت نرسیده بود تا همان مردم از حکومت وی دفاع کنند.» بدین ترتیب عمر استبداد رضاشاهی به پایان رسید. او همچنان که به کمک خارجیها به قدرت رسیده بود، توسط آنان رهسپار تبعید شد و زمامداری رضاشاه به خاطراتی تلخ برای حافظه ایران و ایرانی پیوست.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران