سایه روشن های پرفروش ترین فیلم سینمای ایران
هزارپا برای فرار از التهابات جامعه
فروش«هزارپا» هفته پیش به رقم سی میلیارد تومان رسید و با توجه به تداوم استقبال مردم، بنظر می رسد حالا حالا نمی توان عنوان«پرفروش ترین فیلم »را از آن پس گرفت. آیا این فیلم از نظر تعداد مخاطب هم رکورد خواهد زد؟ در این باره و نیز ضعف و قوت های فیلم نوشته ایم. نظر کارگردان هم بخشی از گزارش را شامل می شود.
مساله مبهم مخاطب
پیش از آن که درباره موفقیت «هزارپا» بنویسیم، لازم است به یک مساله بپردازیم و آن میزان مخاطب است. بر اساس اعلام سایت سینمایی سی نت،«هزاپا» هنوز نتوانسته رکورد مخاطب سینما در دو دهه اخیر را بشکند. این رکورد در اختیار «اخراجی2» است با2,087,222 نفر مخاطب. «هزارپا» کمی بعد از «نهنگ عنبر 2» در رتبه سوم ایستاده با 1,628,571 نفر مخاطب که بزودی جای این دو فیلم تغییر می کند. این را هم بدانید که تعداد مخاطب تهران ملاک قرار گرفته و عدد و رقم مربوط به پایتخت است.
قصه
برگ برنده «هزارپا» قصه پرملات آن است. امیر برادران، علیرضا جزینی و مصطفی زندی موقع نگارش فیلمنامه خست به خرج نداده و از داستانک های زیادی بهره برده اند. در فیلم با خرده داستانهایی در کنار قصه شخصیتهای اصلی (رضا و منصور) روبرو هستیم که یک نخ تسبیح آنها را به هم پیوند داده است.
قصه فیلم در لحظاتی دچار افت می شود و بیننده را خسته می کند اما در قیاس با دیگر فیلم ها «هزارپا» قصه ای روان تر دارد. امتیاز دیگر، جانمایی درست قصهها است که در یکسوم پایانی هر آنچه کاشته شده برداشت میشود. همان ابتدا رضا و منصور کیف مردی را میدزدند که بهغیراز یک عطر و چند کاغذ چیز دیگری در آن نیست. همین کیف اما میشود عامل اصلی درام و کارکردش را در میانه فیلم میبینیم. تازه؛ محتویات داخل کیف که بهظاهر ارزشی ندارند، مورداستفاده برای خلق چند شوخی میشود و البته بهعنوان یکی از عناصر روایت قصه مورداستفاده قرار میگیرد. در «هزارپا» فرمول «کاشت و برداشت» پررنگ است و به قوام فیلمنامه و جذابیت آن کمک زیادی کرده.
موقعیتها
در یک فیلم کمدی رسیدن به موقعیتهای ناب کار سختی است. مگر چند فرمول برای خنداندن وجود دارد؟ فقط باید به شوخی کلامی متوسل شد؟ نویسنده و کارگردان برای استفاده درست از کلیشهها چه باید بکند؟ زیربنای «هزارپا» یک ایده کلیشهای است: رفتن یک آدم (رضا) در جلد شخصیتی دیگر (جانباز) برای رسیدن به هدفی خاص. این موقعیت را در سینما زیاد دیدهایم و«هزارپا» استفادهای بهینه از آن کرده. به این معنا که ایده قرار گرفتن در موقعیت خاص، تا لحظه آخر کارکرد دارد و زمینه شوخی های فیلم را فراهم می کند.
غالب فیلم های کمدی سال های اخیر فاقد کیفیت بوده اند و به هم شبیه. به همین خاطر است که فرمول های تکراری دیگر جواب نمی دهد و مخاطب از آن استقبال نمی کند. در روزهایی که تفریح کم است و مشکلات زیاد، ساخت یک کمدی که بتواند مردم را قدری از سختی ها دور کند، واجد تحسین است
فضاسازی
در چند سال اخیر فیلمهای زیادی با محوریت دهه شصت ساختهشده؛ «نهنگ عنبر»، «بمب، یک داستان عاشقانه»، «مصادره». قصه «هزارپا» هم در دهه شصت میگذرد. بااینحال داستان ظرفیت آن را دارد که در زمان حال هم روایت شود منتها دلیل اصلی بازگشت به سالهای شصت، وجود تهمانده گروهک منافقین است. فیلم برای فصل انتهایی پای یک گروه ضدانقلابی را به قصه باز میکند و طبیعی است که منافقین در زمان بعد وجود خارجی در کشورمان ندارند. «هزارپا» در ایجاد فضای دهه شصت موفق عمل می کند؛ کارگردان بجای استفاده متعدد از عناصر این دهه سراغ فرهنگ حاکم بر سال های دهه شصت رفته. فیلم یکی دو گاف کوچک دارد اما قابل اغماض است. داودی درباره سختی های ساخت فیلم در ارتباط با دهه شصت گفته: « اصولا یک مساله تاسف بار وجود دارد و این که معماری شهری ما بی اصول است؛ در عرض یک دهه کل آن تغییر می کند و هیچ کاراکتری در مبلمان شهری باقی نمی ماند. اگر بخواهید در پاریس فیلم بسازید،خیلی راحت می توانید با تغییراتی کوچک قرن نوزدهم را بازسازی کنید. اما در تمام شهرهای بزرگ ما فضا و تصویر عمومی این قدر تغییر کرده که نمی توان با تحولات عمده آن را به دهه شصت نزدیک کنید.»
کارگردانی
ابوالحسن داودی جزو کارگردانهای شاخص سینمای ما است. او در دو حوزه جدی و کمدی کارنامه موفقی دارد و غالب ساختههایش با اقبال مواجه شدهاند. داودی بعدازاین که یک درام خانوادگی و یک فیلم کودک ساخت، اولین کمدیاش یعنی «جیببرها به بهشت نمیروند» را کارگردانی کرد. «نان و عشق و موتور 1000» دیگر کمدی موفق اوست. در میان فیلمهای جدیاش «رخ دیوانه» هم گیشه موفقتری داشته و هم جایزههای بیشتری در جشنوارهها به دست آورده. داودی بعد از 18 سال بار دیگر هوای ساخت فیلم کمدی کرد که نتیجهاش شده «هزارپا».
او تأثیری مستقیم در قوام فیلمنامه داشته و به گواه نویسندگان، نقطه نظرات سازندهای ارائه کرده است. در کارگردانی هم حواسش بوده، روح کمدی را بهخوبی شکل دهد و آن در قالب تصویر دربیاورد. امتیاز کارگردانی داودی، حفظ ریتم فیلم است که باعث میشود مخاطب در سالن احساس خستگی نکند و کلافه نشود. او مقهور داستان هم نشده و بعد از فیلمبردای، یکی از داستانهای مهم را موقع تدوین حذف میکند.فصل پایانی فیلم تسلط داودی به صحنههای شلوع را نشان میدهد که از قضا پر است از موقعیتهای خنده دارد.
خودش می گوید: «مثالی که همیشه برای فیلمسازی می زنم رانندگی است. آدم بعد از یک مدت تمرین و ممارست شبیه راننده ای می شود که فکر نمی کند کی گاز می دهد، کی ترمز می گیرد و ... این ها خود به خود انجام می شود و در لحظه چیزهایی که لازم است بروز می دهد. به یک شکلی، بخش عمده ای از کارگردانی شبیه به همین مساله است. ولی چیز دیگری که شاید به من کمک کرده که در فیلم های اخیرم ارتباط بهتری برقرار کنم این است که از تحلیل فضای جامعه دور نبوده ام. سعی کردم خودم را با نیاز فرهنگی جامعه ، همراه کنم. بخش عمده این نیاز،وظیفه اصلی سینما یعنی تامین سرگرمی است و بخش دیگر مربوط به فضای فرهنگی می شود.»
یک کمدی سر و شکل دار
غالب فیلم های کمدی سال های اخیر فاقد کیفیت بوده اند و به هم شبیه. به همین خاطر است که فرمول های تکراری دیگر جواب نمی دهد و مخاطب از آن استقبال نمی کند. در روزهایی که تفریح کم است و مشکلات زیاد، ساخت یک کمدی که بتواند مردم را قدری از سختی ها دور کند، واجد تحسین است. این نکته ای است که داودی هم به آن اشاره دارد:«18 سال بود من کار کمدی نکرده بودم و واقعا از این فضا خداحفظی کرده بودم. بعد از «نان و عشق و موتور 1000» گفتم به حوزه مورد علاقه خودم که سینمای اجتماعی است بپردازم. دو سال پیش که فیلمنامه «هزارپا» به من ارجاع شد احساس کردم فضای جامعه به طرف گرفتاری ها و التهابات می رود. در چنین شرایطی احساس کردم اگر باز هم بخواهم التهابات اجتماعی و معضلات را به شکل فیلم در بیاورم و به مردم ارائه کنم فراتر از بی انصافی و شاید خیانت باشد.»
این شوخی ها لازم نبود
فیلمنامه «هزارپا» بقدری سرگرم کننده است که برای خنداندن مخاطب نیاز به شوخی های منشوری ندارد. با این حال سازندگان به سیاق فیلم هایی که به هر طریق می خواهند مخاطب را بخندانند دست روی چند شوخی جنسی کلامی گذاشته اند و این پاشنه آشیل فیلم است. داودی می گوید: « زبان عمومی یک ویژگی دیگر دارد و آن دوپهلویی است. در آثار عبید زاکانی، ملانصرالدین ، سعدی و مولانا می بینید از این ویژگی زبانی استفاده شده. اگر از این منظر نگاه کنیم،« هزارپا» برای بچه ها سخته نشده اما برای بزرگرتر ها بشدت پالوده است. اگر فیلم قرار بود زبان کف خیابان را بکار می برد خیلی از شوخی هایش قابل شنیدن نبود. ولی خب این پالوده ترین شکل است که می توان به زبان کف خیابان نزدیک شد و درعین حال حرمت عمومی را رعابت کرد. »
بیشتر بخوانید