تبیان، دستیار زندگی
فلسطین و فلسطینی به زخم کهنه و دیرپایی پیکره نه جهان اسلام و ملت مسلمان که بر پیکره جهان و انسانیت تبدیل شده است. ملتی که یک شبه و توسط زورمداران روزگار هویت و موجودیتش نهی شده ، نادیده گرفته شده و انکار می گردد و وطنشان به...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

این درد را درمان کجاست؟!

فلسطین و فلسطینی به زخم کهنه و دیرپایی پیکره نه جهان اسلام و ملت مسلمان که بر پیکره جهان و انسانیت تبدیل شده است. ملتی که یک شبه و توسط زورمداران روزگار هویت و موجودیتش نهی شده ، نادیده گرفته شده و انکار می گردد و وطنشان به اجبار به بیگانه سپرده می شود. در این زمان حتی منصف ترین روشنفکران و دلسوزترین کسان بر ملت فلسطین، تقسیم 1947 را می پذیرند و برآن پای می فشرند. قراردادی که فلسطین را به دو بخش اسرائیلی- یهودی و فلسطینی- مسلمان تقسیم می کند. این روشفنکران از خود نمی پرسند که چرا قومی را که اروپائیان توان تحمل آنان را نداشتند( یهود) باید در فلسطین سکنی داد. چرا هزینه بیزاری اروپائیان از یهودیان را نه ملل اروپایی که یک ملت مسلمان آسیایی بپردازد.

آنچه امروز در فلسطین به خاک و خون کشیده ، لگدکوب می شود نه پیکر فلسیطنی مسلمان که انسانیت انسان امروز است . جهانیان با سکوت خود و چشم بستن بر جنایاتی که هر روز در سرزمین های اشغالی روی می دهد ، همراهی و همکاری خود را با جنایتکاران به نمایش گذاشته اند. آنکه در سرزمین های اشغالی دست به خون فلسطینی می شوید ، همان انسان عقب مانده، بی فرهنگ، وحشی و بدون بصیرت هزاره های فراموش شده است که با ابزار جنگی و سلاح امروزین در صحنه ظاهر شده است.

دولت اسرائیل بیشترین استفاده را از آرمان مذهبی ملت یهود برد و آن را به یک آرمان سیاسی بدل ساخت و یک سره در جهت هدف نامشروع خود بلوکه کرد.اسرائیل ، دین یهود را به یک صهیونیسم سیاسی تبدیل کرد و این بزرگترین خیانتی است که پیروان یک دین می توانستند براعتقادات خود روا دارند. ولی هنوز در دنیا وجدان های بیدار در میان یهودیان نیز وجود دارد که آنچه را که در سرزمین های اشغالی می گذرد نمی پذیرند و بر آن فریاد می زنند:

" در هشتم ژوئن 1982 پروفسور بنیامین کوهن از دانشگاه تل آویو به هنگام لشکرکشی خونین اسرائیلیان به لبنان می نویسد... دوستان عزیز، تمام آنچه را که در قدرت شماست انجام دهید... تا بگین ها و شارون ها به هدف دو گانه خود نرسند: نابودی نهایی فلسطینی ها به عنوان خلق و اسرائیلی های به عنوان موجودات انسانی!"(1)

منطق دولت اسرائیل، منطق زور و جنگ است، نه گفتگو و مصالحه! و چه عجیب است که در طی این سالهای متمادی وحشت و خون که صهیونیستها بر فلسطین حاکم کرده اند، باز هم مجامع بین المللی طرفین اسرائیلی فلسطینی را دعوت به گفتگو می کنند و آنان را سرمیز مذاکره می نشانند و هنوز ندانسته اند ( و یا خود را به ندانستن زده اند!!) که :" انحصارگرایی گفتگو را ممنوع می کند: نمی توان نه با هیتلر و نه با بگین "گفتگو کرد" چرا که برتری نژادی یا اتحاد انحصاری آنان با عنصر الهی، برای آنها دیگر چیزی باقی نمی گذارد که از دیگری بنیوشند."(2)

همچنانکه گفته شد دولت اسرائیل از آرمان های یهود بیشترین سوء استفاده را کرده است و موجودیت سیاسی خود را بر اسطور هایی چند بنا نهاده . روژه گارودی این متفکر فرانسوی مسلمان در کتاب خود( تاریخ یک ارتداد) به بررسی و رد این اسطوره ها پرداخته است،  و تاوان گفتن این حقیقت ، با تازیانه های بدنام شدن و به محاکمه کشیده شدن را پرداخته است.

مهمترین اسطوره تاریخی در اندیشه صهیونیسم سیاسی، اسطوره وعده است. بسیار شنیده و خوانده ایم که صهیونیستها بیان می کنند که یهودیان  از ارض مقدس تا شط بزرگ( فرات) را از سوی خداوند یهود( یهوه) به میراث گرفته اند.

" موضوع توراتی بخشایش سرزمین از" وعده نیاکانی" نشأت می گیرد، یعنی از این وعده الهی که بنا بر سنت سفر پیدایش به نیای بزرگ، ابراهیم ، داده شده است. داستان های پیدایش به دفعات و به صورتهای گوناگون به ما خبر می دهند که خداوند به شیوخ بنی اسرائیل و به اخلاف آنها مالکیت بر سرزمینی را که در حال استقرار در آن بودند وعده داده است. ... ( این وعده) ظاهراً بیش از هر چیز در مورد مناطق کرانه غربی رود اردن فعلی صدق می کند."(3)

این مهمترین ادعای صهیونیست ها در تصرف و اشغال کشور فلسطین است. بر طبق این فرضیه این فلسطینیان هستند که سرزمین نیاکانی یهودیان را غصب کرده اند . ولی بهتر است که این درستی ادعا را در نظرگاه متفکران غربی جستجو کنیم:" از نظر راویان توراتی تاریخ مبادی اسرائیل از یک رشته دوران ها با حد و مرز کاملاً مشخص تشکیل شده است. اینان تمامی خاطرات، داستان ها، افسانه ها، حکایات یا اشعاری را که بر دوش سنت شفاهی به ایشان رسیده است، در یک چهارچوب شجره نامه ای و زمانی - تاریخی دقیق جای می دهند، این نمای تاریخی به اعتراف تقریباً تمامی شارحان مدرن، فوق العاده ساختگی است...(4)

محققان الهیات مسیحی، مهاجرت جمعی یهودیان از مصر ، فتح کنعان و وحدت ملی اسرائیل پیش از تبعید و پیش از ظهور حضرت موسی(ع ) ) را افسانه و تخیل می شمارند و برای آن ارزش تاریخی و مستند قائل نیستند. یعنی بزرگترین اسطوره صهیونیسم ساختگی و دروغی بزرگ است که بر جهانیان ساده لوح تحمیل شده است.

شاید عده ای خرده بگیرند که نظرات مسیحیان درباره یهودیان مغرضانه است. برای این دسته از افراد می توان نظر ربی ( عنوان علما و مجتهدین جامعه یهود = خاخام  ) " المر برگر" ، رئیس وقت (1968) اتحاد برای یهودیت در ایالات متحده را شاهد آورد:

" هیچ کس هر که می خواهد باشد مجاز نیست ادعا کند که استقرار کنونی دولت اسرائیل تحقق یک پیش بینی پیامبرانه توراتی است و در نتیجه، تمامی اعمالی که از سوی اسرائیلیان برای برقراری و نگهداری دولت خود صورت گرفته است، از جانب خداوند مهرتائید خورده است... باری دولت کنونی اسرائیل به هیچ روی حق ندارد که انجام برنامه الهی برای یک عصر مسیحایی را به خود نسبت دهد."(5)

دومین اسطوره ایی که دولت صهیونیست اسرائیل و بنیانگذاران آن بر آن تاکید فراوان داشتند و البته دارند اسطوره " قوم برگزیده " است و از آنجا سرچشمه می گیرد که قوم یهود خود را اولین قوم یگانه پرست تلقی می کنند و معتقدند که " یگانه پرستی با عهد عتیق پیدایش یافته است"(6) ولی " یگانه پرستی در عمل فرآورده یک فرآینده طولانی پختگی و رسیدگی فرهنگ های بزرگ خاورمیانه، یعنی فرهنگ بین النهرین و فرهنگ مصر است."(7)

در اینجا قصد نداریم ظهور حضرت موسی و آئین یگانه پرستی وی را زیر سؤال بریم ، ولی در کنار این هم نباید فراموش کرد که چندگانه پرستی و باور به خدایان متعدد چنان در اندیشه انسان های باستان رسوخ یافته بود که یک  دین برای تبدیل چندگانه پرستی به یگانه پرستی کفایت نمی کرد. چنانکه در قرآن می خوانیم که وقتی حضرت موسی برای عبادت چهل روزه به کوه طور رهسپار می گردد در بازگشت با گوساله پرستی قوم خویش مواجه می شود.(8)

" من خداوند هستم، خدای دیگری وجود ندارد... این تصدیق بی چون و چرای یگانه پرستی به نیمه دوم قرن 6 (بین 550-539 بعد از میلاد ) باز می گردد."(9)

یعنی یگانه پرستی ادعایی قوم یهود که بسیار بر آن می بالند از 3900 سال به اندکی بیش از 1500 تقلیل می یابد.

خونبارترین و خشن ترین اسطوره صهیونیستم، "اسطوره یوشع" است. "یوشع" در تورات و در فرهنگ صهیونیستم سیاسی خدای جنگ و خونریزی است. کسی که پس از فتح،هیچ جنبده ایی را در شهر مفتوح باقی نمی گذارد. این نوعی "سرهم بندی تاریخی" و " ابزارسازی از داستان های کتاب مقدس" به نفع توجیه خونین ترین اقدامات غرب است." یوشع( جانشین موسی) به هنگام  فتح کنعان به گونه ایی مستمر و منظم، سیاست پاکسازی قومی را که خدای ارتش ها فرمان داده بود، دنبال کرد"(10) یهودیان در کتاب اعداد این وحشی گری ها و پاکسازی های قومی را به موسی نیزنسبت می دهند. در رد این اسطوره می توان گفت:" تورات (اسفارپنج گانه، پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه) و کتاب های تاریخی یک سرهم بندی مکتوب از سنت های شفاهی است که به دست وقایع نگاران قرن نهم صورت گرفته است و نیز به دست کاتبان سلیمان که دل مشغولی اصلی اشان این بوده است که فتوحات داود و امپراتوری او را با گنده سازی آنها، مشروعیت بخشند و حال آنکه، از سوی دیگر، نه آثار باستان شناختی و نه مدارکی به جز داستان های کتاب مقدس، هیچ امکانی برای بررسی تاریخی این فتوحات فراهم نمی آورند.(11) این اسطوره گرچه برخاسته از افسانه و تخیل یهودیان اعصار گذشته است ولی در اذهان یهودیانی که با صهیونیستم اسرائیل گره خورده اند، تاثیر شگرفی بر جای گذاشته است به طوریکه بزرگترین دژخیمان و جنایتکاران صهیونیست خود را رهرو یوشع می دانند و می خوانند. " این پاکسازی قومی که در دولت اسرائیل کنونی به صورت مستمر و منظم در آمده ( و برگرفته از اسطوره یوشع است) از اصل خلوص قومی ناشی می گردد، همان که آمیزش خون یهودی را با خون ناپاک تمامی دیگران مانع می شود... این اختلاط ستیزی و این امتناع از دیگری ، بعد نژادی را پشت سر می گذارد ، چنانچه خون دیگری از طریق ازدواج مختلط را رد کنند، مذهبش، فرهنگش یا، بودنش را نیز رد می نمایند.(12) این پس زمینه  کشتار صبرا و شتیلا، و یا قتل عام دیریاسین را توسط بگین سبب می شود . " در10 نوامبر 1975 سازمان ملل متحد در اجلاس همگانی ارزیابی کرده است که صهیونیسم شکلی از نژاد پرستی و تبعیض نژادی است"(13) و از یاد نبرده ایم که مجمع جهانی ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی به اتفاق آراء ، صهیونیسم را مترادف با نژاد پرستی دانست و این قطعنامه توسط آمریکا و تو شد. بر خلاف آنچه در افکار عمومی شکل گرفته است که صهیونیستم را زاده فاشیسم می دانند، شدت عمل نازی ها در نژاد پرستی و ممانعت از اختلاط یهودی- آلمانی از منشأ یهودی نوشیده و بارور شده است.

آنچه آمد اسطوره های تاریخی دولت صهیونیستم اسرائیل است ولی تنها سلاح تبلیغات آنها نیست . در قرن بیستم صهیونیستها توانستند از آب گل آلود جنگ جهانی اول و دوم آرمان نامشروع و دزدانه خود را از آب بگیرند . فیلم های بسیاری در مظلومیت ملت یهود در خلال جنگ جهانی دوم ساخته شد وبر پرده های سینماهای تمام دنیا به نمایش درآمد. بسیاری ازاین فیلم ها که در خدمت هدف کذب صهیونیستها بود، با سرمایه های هنگفتی که از سوی سرمایه داران بزرگ یهودی پرداخت می شد، ساخته شده و توسط مجامع هنری مزدور جوایز بسیاری هم دریافت داشتند. این جوایز همه به دلایل سیاسی به این فیلم ها اهدا شد. فیلمی که در تابلوی تبلیغات خود چند جایزه اسکار را داشته باشد، سیل تماشاگران را به سالن های سینما سرازیر می کند. و همراه با آن احساس همدردی با ملت یهود و دل سوزاندن بر مصائب این ملت محروم  را !!؟ اما حقیقت خلاف آن چیزی است که در طی سالیان متمادی گفته شد"گروه صهیونیستی آلمانی... از 1933 تا 1941 به یک سیاست مصالحه و حتی همکاری با هیتلر روی آورد. مقامات نازی در همان زمان که یهودیان را مورد آزار و سرکوب قرار می دادند، با رهبران صهیونیستی آلمانی به گفتگو می پرداختند... اتهام همدستی با مقامات هیتلری شامل حال اکثریت وسیع یهودیان نمی شود، ... اما این اتهام در مورد آن اقلیت شدیداً سازمان یافته از رهبران صهیونیستی صدق می کند که تنها دل مشغولی اشان ایجاد یک دولت یهودی قدرتمند بود... پس از جنگ اینان از جمله مناخیم بگین و اسحاق شامیر به صورت رهبران درجه اول در دولت اسرائیل در آمدند.(14)

یعنی آنانکه بیشترین اشک را در قتل عام یهودیان توسط نازی ها ( که البته این خود جای بررسی دارد) ریختند ، خود، بیشترین کمک را به این کشتار کردند. " رهبران صهیونیستی در دوره فاشیسم هیتلری... رفتار دو پهلویی را از خود بروز دادند. که از خرابکاری در نبرد ضد فاشیستی تا اقدام به همکاری را در بر می گرفت. هدف اساسی صهیونیست ها نه نجات زندگی یهودیان که ایجاد یک دولت یهودی در فلسطین بود.(15)

روژه گارودی در کتاب خود دروغ بزرگ صهیونیست ها را آشکار می سازد و بیان می دارد که رهبران صهیونیست در زمان جنگ دوم جهانی تنها یهودیان متمول و سرمایه دار را که به کار تشکیل دولت یهود می آمدند از مناطق جنگی در اروپا به فلسطین منتقل کرده اند. هدف اساسی آنان تشکیل یک دولت بود که نجات یهودیان پوشش خوبی برای آن محسوب می شد.

" فقط میلیونرها( که سرمایه هایشان امکان توسعه استعمار صهیونیستی در فلسطین را فراهم می کرد) قادر به مهاجرت بودند. طبق هدف های صهیونیسم، نجات سرمایه های یهودی از آلمان نازی اهمیت بیشتری داشت تا نجات جان یهودیان بی نوا، ناتوان از کار یا جنگ، که می توانستند باری بر دوش آن باشند."(16)

صهیونیست ها برای متقاعد کردن یهودیان خاورمیانه( که به زندگی مسالمت آمیز با مسلمانان دست یافته بودند) به مهاجرت به فلسطین از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. آنان عملیات تروریستی را در مناطق یهودی نشین کشورهای عربی ترتیب داده تا به آن ها بباورانند که در خطر هستند.

دروغ دیگری که جنگ جهانی دوم فرصت تبدیل آن به اسطوره را برای صهیونیستها فراهم ساخت. اسطوره " قربان بزرگ" است . صهیونیست ها برای همراه کردن افکار عمومی جهان و ارائه تصویر مظلوم و زجر کشیده از ملت یهود، در همه جا بیان کردند که در خلال جنگ جهانی دوم و در کوره های آدم سوزی هیتلر( که از اساس دروغ است) 6 میلیون یهودی به قتل رسیده اند. این دروغ سوژه بسیاری از فیلم های ضد نازی در اروپا شد و فیلم های بسیاری با همین موضوع و با سرمایه صهیونیست ها ساخته و به افکار عمومی دنیا تحمیل شد.

صهیونیست ها از یک قانون کلی تبعیت کردند: هر حرفی را هر چند دروغ، تکرار کن تا همگان باور کنند. ولی " اگر اکنون به جدیدترین پژوهشها و به قابل اطمینان ترین آمارها رجوع نمائیم... به این جمع بندی کلی( می رسیم) چرا که امروزه روز، اینان بر سر رقم قربانیان که میان دست کم 000/950 و دست بالا 2/1 میلیون نوسان می کند توافق دارند."(17)

صهیونیست ها با اسطوره های " وعده"  و "قربان بزرگ " افکار عمومی دنیا را برانگیخته و ضربه نهایی را وارد ساختند:

" اسطوره یک سرزمین بدون مردم برای یک مردم بدون سرزمین".

گلدا مایر در ژوئن 1969 بیان می کند" خلق فلسطین وجود ندارد... این طور نیست که ما آمده باشیم که آنها را پشت در بگذاریم و زمین هایشان را از آنان بگیریم، ایشان وجود ندارند." رهبران صهیونیست به همین راحتی موجودیت یک ملت را انکار می کنند، یک ملت چند میلیونی را نادیده می گیرند. آنان گستاخانه بیان می کنند" که در این کشور جا برای دو قوم موجود نیست." و " برای اینکه بباورانند که پیش از اسرائیل، فلسطین یک بیابان بود، صدها روستا را با خانه هایشان، با حریم هایشان، با گورستان ها و گورهایشان از دم تیغ بولدوزر گذراندند. "(18)

این یعنی نفی بلد کردن یک ملت، کاری که حتی در تاریخ باستان ، آنگاه که انسان پایبند هیچ قانون و مقرراتی نبود هم بی سابقه است. " نتیجه کلی بدین قرار است: پس از اینکه یک میلیون و نیم فلسطینی به بیرون رانده شدند، زمین یهودی... که در 1947، 5/6% بود امروزه بیش از 93% فلسطین را نمایندگی می کند."(19)

با این تبلیغات، صهیونیست ها به هدف خود رسیدند، تصاحب فلسطین با کمترین اعتراض ممکنه! جهانیان دروغ های صهیونیست ها را باور کردند و به همین دلیل است که بر کشتار بی رحمانه و روزانه فلسطینیان به دست صهیونیست ها چشم بسته و زبان در کام کشیده اند . و ملت فلسطین را که از اساس نفی شده، انکار شده اند تنها و یکه در میدان جنگی نابرابر رها کرده اند . جنگ میان سنگ و گلوله. در این میان باید به همت فلسطینیان مسلمانی که بیش از نیم قرن است که در زیر چادر زندگی می کنند آفرین گفت . اینان وجدان های مردم جهان را به قضاوت فرا می خوانند، آنان با زندگی در چادر و ادامه آوارگی اسطوره سرزمین بدون مردم را در هم می شکنند . درمان این درد را در کجا باید جست، این زخم که بر پیکره انسانیت وارد آمده است چه وقت خواهد بود.

بیائید آرزو کنیم که " سجیل" های "ابابیل" فلسطینی بر دژخیمان صهیونیست ها کارگر افتد و پیروزی را برای  آنان به ارمغان آورد."(20)

پی نوشتها:

1- گارودی ، روژه تاریخ یک ارتداد1377، ص 30.

2- همان، ص 32.

3- همان، ص 38.

4- همان، ص 38.

5- همان، صص 4و3و42.

6 و 7- همان، ص 49.

8- اشاره به  قرآن کریم طه آیات 85 تا 87

9- همان، ص 49.

10- همان، ص 59.

11- همان، ص 58.

12- همان، صص 6 و 65.

13- همان، ص 70.

14- همان، ص 73.

15- همان، ص 75.

16- همان، ص 81.

17- همان، ص 176.

18- همان، ص 200.

19- همان، ص 200.

20- اشاره به سوره فیل آیات: 3 و 4