تبیان، دستیار زندگی

فقط اخم نکنید

لطفا لبخند بزنید و اخم کنید چون چند تا لطیفه براتون آاوردم که باید حسابی بخندید...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
فقط اخم نکنید

کار آگاه:


آقای کار آگاه برام تعریف کن از چه وقت کار آگاه شدی؟

از وقتی که کتم را به مغازه خشک شویی دادم... کتم توی خشک شویی گم شد. آن ها این بارانی را به جایش به من دادند و من کارآگاه شدم.

روح:

آقا مسعود به همسایه طبقه بالا گفت: دیروز، توی زیر زمین با یک روح روبه رو شدم. او به من سلام کرد مطمئنم که صدایش را شنیدم ام هیچ کس آن جا نبود.

همسایه گفت: آقا مسعود کسی که شما دیروز به شما سلام کرد من بودم ، باز به جای قطره چشمت محلول پاک کن ریختی
 
روپایی:

در زنگ ورزش دانش آموز به معلم گفت: آقا اجازه، من یک هفته تمرین کردم این دفعه می توانم بیش تر از هفته قبل با توپ روپایی بزنم.

آفرین... چد تا می زنی؟

پسر بچه: یکی

آب میوه:

یک شب بچه ای گم شد پدر و مادرش همه جا را گشتند اما او را پیدا نکردند. پلیس هم همه جا را گشت . زیر تخت خواب بچه، شانزده ظرف خالی آب میوه را پیدا کرد

آقای پلیس شما با دیدن ظرف خالی آب میوه متوجه چیز مهمی شدید؟

بله... امشب بچه شما هر جا باشد جایش را خیس می کند.

چهار پایه:

آقا بیژن رفته بود تا چهار پایه بلند همسایه را قرض بگیرد. اما وقتی چهار پایه همسایه را دید گفت: می خواستم سقف آشپزخانه را برای همسرم تمیز کنم. ولی چهار پایه شما خیلی لق است. می ترسم بیفتم و دستم بشکند.

همسایه: خیالتون راحت باشد اصلا جای نگرانی نیست. این چهار پایه مخصوص شکستن گردن است. چهارپایه مخصوص دست را یکی از همسایه ها برده و نیاورده.

مطالب مرتبط:
لطیفه
لطیفه های خنده دار
بخون و بخند

کانال کودک و نوجوان تبیان

تنظیم: شهرزاد فراهانی- نویسنده: شهرام شفیعی
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.