رجال تاریخی ایران
چگونگی مرگ شعبان بیمخ
شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ که نامش بعد از کودتا در عصر پهلوی ها به تاج بخش تبدیل شده بود در سالروز کودتا بعد از پنج دهه در گذشت!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1397/06/03
شعبان جعفری یکی از بازیگران کودتای 28 مرداد سال 1332 بود، او از گنده لات های تهران بود که باستان کار و زورخانه ای بود، دوستانش او را «شعبان بی مخ» و «شعبان درخونگاه» می خواندند.
شعبان جعفری در سال 1300 در محله قدیمی سنگلج تهران به دنیا آمد. او مدت کوتاهی تحصیل کرد، به علت شیطنت های بسیار مدرسه را رها کرد و در همان دوران به شعبان بی مخ معروف شد. شعبان به ورزش باستانی بسیار علاقه داشت و به زورخانه روی آورد. او در پانزده سالگی سرگروه اوباش محله ی خود بود و در همان سن به زندان افتاد. دوران سربازی اش به علت رفتارهای عجیبش چهار سال طول کشید و در نهایت با حمله متفقین به ایران از پادگان فرار کرد.
شعبان در سال 1326 با بر هم زدن نمایش « مردم»، خودش را مطرح کرد. و برای حاکمیت محبوب شد و پول دستی از اداره ی آگاهی می گرفت. بعد از این اقدامش به لاهیجان رفت و زورخانه ای را اداره می کرد.
از همان موقع بود که لقب شعبان بیمخ روی ما ماند. خلاصه کار و بار شعبان در دربار گرفت و هر وقت هم به زندان میافتاد، شاه فوراً او را بیرون میآورد و حتی وساطتهایش را قبول میکرد، از جمله اینکه در جریان اعدام افسران تودهای، وساطت کرد و نامه خانوادههای آنها را به دست شاه رساند و شاه هم دستور داد حقوق ماهانه و حتی حقوقهای معوقه افسران اعدامشده را به خانوادههایشان پرداخت کنند. در دربار حسابی حرفش را میخواندند."(1)
او از طرفداران آیت الله بود و همیشه به این علاقه اعتراف می کرد. مدتی خودش را طرفدار جبهه ی ملی و مصدق می دانست که بعد پشیمان شد. دوارن طلای زندگی اش دهه ی سی بود که از شعبان بی مخ به شعبان تاج بخش تبدیل شد.
در جریان 30 تیر 1331 او با گروهی از اوباش به جلوی کاخ مرمر رفتند که مانع خروج شاه از ایران شوند و بعد درب منزل مصدق را شکستند و آشوب به پا کردند، بعد از این اتفاق شعبان به زندان افتاد و تا 28 مرداد سال 1332 در زندان بود که زاهدی او را آزاد کرد برای کودتایی که می خواست به پا کند.
ولی مسعود بهنود در کتابش مینویسد شما با جمال امامی و همفکرانش و علیه مصدق بودید، جوابتان چیست؟ بیخود میگه، من اونموقع با مصدق بودم چون میدیدم که کاراش بد نیست. کاراش خوب بود. خوب کار میکرد. ایشونو بالاخره میدیدم کارای خوب میکرد. مام رفتیم دنبالهرو ایشون شدیم دیگه. حتی تا اونجا میرفتیم که میزدیم پای جونمون…
…. بله دیگه! من که گفتم! بازاریا و جبههملیا تا من با مصدق بودم طرفدار من بودن. …یه گلریزون گرفتم، همه جبههملیا اومدن و برای زورخونهای که قرار بود بسازم پولم دادن. دکتر غلامحسین صدیقیبود، مهدی بازرگان بود، دکتر عبدالله معظمی بود، شمس قناتآبادی بود، اللهیار صالح بود. بقایی بود و اینا همه بودن تا حتی آیتالله کاشانی یه دفعه اومد اونجا.
"با آغاز انقلاب اسلامی، جعفری نیز احساس خطر کرد و به اسرائیل گریخت ولی مجدداً به ایران بازگشت و همزمان با خروج شاه از کشور به ژاپن رفت. از ژاپن به آلمان، اسرائیل، فرانسه، انگلیس و ترکیه رفت. در ترکیه با گروه ارتشبد آریانا و بر علیه حکومت جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت و تا اخر عمر خود در آمریکا زندگی کرد."(2)
شعبان جعفری در سن هشتاد و پنج سالگی و در مرداد ۱۳۸۵ درگذشت و در گورستان وست وود در شهر سنتا مونیکا، کالیفرنیا واقع در ایالات متحده آمریکا به خاک سپرده شد.
پی نوشت:
1- تاریخ ایرانی به نقل از روزنامه ی جوان در مصاحبه با بنکدار تهرانی
2- زندگی نامه شعبان جعفری یا شعبان بیمخ، خبرگزاری فارس
شعبان جعفری در سال 1300 در محله قدیمی سنگلج تهران به دنیا آمد. او مدت کوتاهی تحصیل کرد، به علت شیطنت های بسیار مدرسه را رها کرد و در همان دوران به شعبان بی مخ معروف شد. شعبان به ورزش باستانی بسیار علاقه داشت و به زورخانه روی آورد. او در پانزده سالگی سرگروه اوباش محله ی خود بود و در همان سن به زندان افتاد. دوران سربازی اش به علت رفتارهای عجیبش چهار سال طول کشید و در نهایت با حمله متفقین به ایران از پادگان فرار کرد.
شعبان در سال 1326 با بر هم زدن نمایش « مردم»، خودش را مطرح کرد. و برای حاکمیت محبوب شد و پول دستی از اداره ی آگاهی می گرفت. بعد از این اقدامش به لاهیجان رفت و زورخانه ای را اداره می کرد.
برخی می گویند شعبان مزدور دکتر فاطمی بود!
"شعبان اجیر آنها بود، برای همین دکتر فاطمی و مهندس حسیبی برایش گلریزان گرفتند و ۲۵ هزار تومان جمع کردند که آن روزها پول سه تا خانه میشد! شعبان هم ما به ازای این خوشخدمتیها با لاتهای مزدبگیرش میریخت در روزنامههای مخالف دکتر فاطمی و مصدق و آنجا را زیر و رو میکرد، البته شعبان شعور سیاسی که نداشت و هر جا به او پول بیشتری میدادند، میرفت، برای همین هم از دربار سر درآورد، چون پول بیشتری به او میدادند. عقل درستی هم نداشت. خودش برایم تعریف کرد که وقتی مدرسه میرفت، بچهها برای بیرون رفتن از کلاس از معلم اجازه میگرفتند، اما او سرش را پایین میانداخت و میرفت بیرون. وقتی بچهها اعتراض میکردند، معلم میگفت کاریاش نداشته باشید، شعبان مخ ندارد!از همان موقع بود که لقب شعبان بیمخ روی ما ماند. خلاصه کار و بار شعبان در دربار گرفت و هر وقت هم به زندان میافتاد، شاه فوراً او را بیرون میآورد و حتی وساطتهایش را قبول میکرد، از جمله اینکه در جریان اعدام افسران تودهای، وساطت کرد و نامه خانوادههای آنها را به دست شاه رساند و شاه هم دستور داد حقوق ماهانه و حتی حقوقهای معوقه افسران اعدامشده را به خانوادههایشان پرداخت کنند. در دربار حسابی حرفش را میخواندند."(1)
او از طرفداران آیت الله بود و همیشه به این علاقه اعتراف می کرد. مدتی خودش را طرفدار جبهه ی ملی و مصدق می دانست که بعد پشیمان شد. دوارن طلای زندگی اش دهه ی سی بود که از شعبان بی مخ به شعبان تاج بخش تبدیل شد.
در جریان 30 تیر 1331 او با گروهی از اوباش به جلوی کاخ مرمر رفتند که مانع خروج شاه از ایران شوند و بعد درب منزل مصدق را شکستند و آشوب به پا کردند، بعد از این اتفاق شعبان به زندان افتاد و تا 28 مرداد سال 1332 در زندان بود که زاهدی او را آزاد کرد برای کودتایی که می خواست به پا کند.
قسمتی از خاطرات شعبان جعفری
در مذاکرات مجلس آن روز آمده است که جمال امامی گفته: «شعبان جعفری روی لیست حقوق شهربانی است و ماهی سیصد تومان از شهربانی حقوق میگیرد.» … اصلاً اون موقع که اینا این چیزا رو دارن میگن، من با دربار و شاه مربوط نبودم…. ما طرفدار آیتالله کاشانی بودیم و مصدق. اون موقع اصلاً این بساط تو تهران بود که عدهای طرفدار مصدق و کاشانی بودن و عدهای مخالفشون و همش سر انتخابات و اینا دعوا مرافعه و بگیر ببند و اینا بود.ولی مسعود بهنود در کتابش مینویسد شما با جمال امامی و همفکرانش و علیه مصدق بودید، جوابتان چیست؟ بیخود میگه، من اونموقع با مصدق بودم چون میدیدم که کاراش بد نیست. کاراش خوب بود. خوب کار میکرد. ایشونو بالاخره میدیدم کارای خوب میکرد. مام رفتیم دنبالهرو ایشون شدیم دیگه. حتی تا اونجا میرفتیم که میزدیم پای جونمون…
…. بله دیگه! من که گفتم! بازاریا و جبههملیا تا من با مصدق بودم طرفدار من بودن. …یه گلریزون گرفتم، همه جبههملیا اومدن و برای زورخونهای که قرار بود بسازم پولم دادن. دکتر غلامحسین صدیقیبود، مهدی بازرگان بود، دکتر عبدالله معظمی بود، شمس قناتآبادی بود، اللهیار صالح بود. بقایی بود و اینا همه بودن تا حتی آیتالله کاشانی یه دفعه اومد اونجا.
"با آغاز انقلاب اسلامی، جعفری نیز احساس خطر کرد و به اسرائیل گریخت ولی مجدداً به ایران بازگشت و همزمان با خروج شاه از کشور به ژاپن رفت. از ژاپن به آلمان، اسرائیل، فرانسه، انگلیس و ترکیه رفت. در ترکیه با گروه ارتشبد آریانا و بر علیه حکومت جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت و تا اخر عمر خود در آمریکا زندگی کرد."(2)
شعبان جعفری در سن هشتاد و پنج سالگی و در مرداد ۱۳۸۵ درگذشت و در گورستان وست وود در شهر سنتا مونیکا، کالیفرنیا واقع در ایالات متحده آمریکا به خاک سپرده شد.
پی نوشت:
1- تاریخ ایرانی به نقل از روزنامه ی جوان در مصاحبه با بنکدار تهرانی
2- زندگی نامه شعبان جعفری یا شعبان بیمخ، خبرگزاری فارس