غربت امام کاظم علیه السلام
سندى بن شاهك، به دستور هارون الرّشید، سمّى را در غذاى آن حضرت ریخت و امام از آن غذا خورد و اثر آن در بدن مباركش كارگر افتاد و بیش از سه روز مهلتش نداد.
وقتى امام به شهادت رسید، سندى گروهى از فقها و بزرگان بغداد را بر سر جنازهاش آورد و به ایشان گفت: به او نگاه كنید، آیا در وى اثرى از ضربه شمشیر یا اصابت نیزه میبینید؟ گفتند: ما از این آثار چیزى نمیبینیم و از آنها خواست كه بر مرگ طبیعى او شهادت دهند و آنها نیز شهادت دادند! آن گاه جسد شریف آن حضرت را بیرون آورده و آن را بر جسر (پل) بغداد نهادند و دستور داد كه ندا دهند: این موسى بن جعفر است كه مرده است، نگاه كنید. عابران به او نگاه میكردند و اثرى از چیزى كه نشان دهنده كشتن او باشد، نمیدیدند.
یعقوبى در تاریخش میگوید: پس از آن كه امام كاظم علیه السلام مدت درازى را در زندانهاى تاریك هارونالرّشید گذراند، به ایشان گفته شد: چطور است كه به فلان كس نامهاى بنویسى تا درباره تو با رشید صحبت كند؟ امام فرمود: پدرم به نقل از پدرانش برایم حدیثی بیان نموده است: «خداوند به داود علیهالسلام سفارش كرده كه هر گاه بندهاى، به یكى از بندگان من امید بست، همه درهاى آسمان به رویش بسته میشود و زمین زیر پایش خالى میگردد.» در مدت زندان آن حضرت، اقوال مختلفی وجود دارد.
آن حضرت، چهار سال یا هفت سال یا ده سال یا به قولی چهارده سال در زندان به سر برده است.
منبع:
کتاب شیخ حسین انصاریان