در محله زاغه نشینان "شهرری" چه خبر است؟
کابوس بولدوزرها
حمید بوالی یکی از فعالان رسانه ای که روز گذشته در منطقه بوده است در صفحه شخصی خود از وضعیت اسفبار خانهها نوشت و به معلوم نبودن سرنوشت این کودکان اشاره کرد. او درخواست داشته که همه بسیج شوند تا شاید این کودکان را پیدا کنند قبل از آنکه طعمه حیوانات شوند یا از گرسنگی و تشنگی جان خود را از دست بدهند.
خبر از یک فاجعه سخن میگفت. اما کسی صدای آن را نشنید. خانه هایی که بی صدا تخریب و ساکنانی که آواره شدند. عنصر خبری «کجا؟» به فلسطین و غزه و یمن و سوریه اشاره نداشت؛ خبر اینطور پاسخ داد:تهران، شهرری، منطقه گل حصار یا همان قوچه حصار.
انگار تمام زلزله تهران در یک لحظه و فقط در همین منطقه آمده و گسل بی رحمی انسانها کار خودش را کرده است. همه چیز تخریب شد؛ حالا خانههایی ماندهاند که دیگر نه سقفی دارند و نه دیواری؛ کسی از ساکنان آن هم حضور ندارد تا بگوید چه شده است. اما قصه آنقدر پر غصه است و آشکار، که روایتش روان است اما شنیدنش سخت دل را می آزرد.
در قوچه حصار (گل حصار) چند خانواده پاکستانی زندگی میکردند. زاغه نشینانی که اهالی محل معتقدند چندین سال میشد که در گل حصار حضور داشتند و حتی پیش از ایرانیهای آنجا ، در این منطقه بودهاند. از مصالح تخریب شده خانه شان معلوم است که چند خانه گلی بیشتر نبوده است اما گویا همین هم می توانسته بهانهای برای تخریب شود.
بر طبق گفتهها، روز نهم مردادماه تعدادی به بهانهی جمع آوری اطلاعات بهداشتی وارد منطقه میشوند و اسامی ساکنان پاکستانی گل حصار را جمع آوری میکنند و به آنها قول واکسیناسیون بچه هایشان را میدهند.
اما موضوع چیز دیگری بوده است.
ساعت سه شب چهارشنبه دهم مرداد اهالی با صدای لودر و بلدوزرها از خواب میپرند. غلطک ها روشن و خانه ها یکی یکی بعد از تخلیه از ساکنین تخریب میشوند. به کسی فرصت داده نمیشود که حتی لباسهای خود را بردارد. زندگی چند ده ساله شیعیان پاکستانی، در لحظهای نیست میشود؛ زنان دستگیر میشوند و چند نفر از مردان و کودکان، به داخل مزارع بلالی که در اطراف این منطقه بوده فرار میکنند. خیلیها معقتدند که این اقدام بدون هیچ اخطار قبلی بوده است اما فاطمه ذوالقدر عضو مجمع نمایندگان استان تهران و هدایت الله جمالی پور، فرماندار ویژه شهرری این ادعا را رد کردند و گفتند امکان ندارد که شبانه به خانه ها حمله شود.
بسیاری از کسانی که فرار کردند بعد از چند روز آوارگی به محلهشان بازگشتند اما جز خاک و البسه پاره و جای خالی خانوادههایشان چیزی ندیدند. خیلی از افراد این 80 خانواده پاکستانی، در همین ایران به دنیا آمدهاند و به پاکستان و شهرهایش، بیشتر از ایران غریبه هستند اما بسیاری از زنان و دختران به پاکستان برگشت داده میشوند، یعنی به جایی میروند که نسبت به آن بیگانه هستند.
خیلیهای دیگر نمیدانند که خانوادههایشان کجا هستند و حالا از آرزوهایشان حرف میزنند؛ آرزو میکنند که ای کاش فرصتی داده میشد تا همان وسایل و لباسهای کهنه شان را جمع کنند تا شاید می توانستند کنار هم باشند اما اکنون از هم جدا شده اند نسبت بهم بی اطلاع هستند.
اما قصه هنگامی دردناکتر می شود که گزارشات میدانی از مفقود شدن چند کودک خبر میدهد. ظاهرا در جریان فرار به مزارع بلال، بسیاری از کودکان گم میشوند. بعد از گذشت چند روز تعدادی از آنها به منطقه باز میگردند اما هنوز و بعد از گذشت دوازده روز، از 6 نفر از این کودکان هیچ خبری در دست نیست اما این خبر هم تکذیب می شود. پروانه مافی دلیل عجیبی برای تکذیب این خبر میآورد؛ او در گفتگویی که با خبر فوری داشته می گوید: این خانوادهها علی رغم زندگی بدوی که داشتند، اما تلفنهای همراه خوبی داشتند، حتی بسیاری تماس تصویری داشتند در همان زمان. اغلب نوجوانان سیزده چهارده ساله هم تلفن همراه داشتند، چه طور باوجود تلفن همراه ممکن است گم شده باشند.
اما حمید بوالی یکی از فعالان رسانه ای که روز گذشته در منطقه بوده است در صفحه شخصی خود از وضعیت اسفبار خانه ها نوشت و به معلوم نبودن سرنوشت این کودکان اشاره کرد. او درخواست داشته که همه بسیج شوند تا شاید این کودکان را پیدا کنند قبل از آنکه طعمه حیوانات شوند یا از گرسنگی و تشنگی جان خود را از دست بدهند.
تصاویر منتشر شده در روز گذشته حرف های جدیدی می زند. تصاویری که دیگر در آنها نه صدای خنده و شادی بچه ها شنیده می شود نه نشانی از زندگی به چشم می خورد. ظاهرا سرنوشت شیعیان پاکستانی گل حصار همینقدر غم انگیز بوده است. کسی با سامان دهی اتباع بیگانه مخالف نیست، اما ظاهرا این روش نتیجه ای جز نابودی زندگی این اتباع نداشته است. حالا کابوس منطقه گل حصار هر شب به سراغ رحیمه، سیف الله، علی، زهرا، زبیده و ده ها کودکان پاکستانی دیگر در سایر مناطق می رود. شاید قبل از آنکه دیر شود باید اقدامی صورت پذیرد تا انسانیت زیر چرخ قوانین له نشود.
انگار تمام زلزله تهران در یک لحظه و فقط در همین منطقه آمده و گسل بی رحمی انسانها کار خودش را کرده است. همه چیز تخریب شد؛ حالا خانههایی ماندهاند که دیگر نه سقفی دارند و نه دیواری؛ کسی از ساکنان آن هم حضور ندارد تا بگوید چه شده است. اما قصه آنقدر پر غصه است و آشکار، که روایتش روان است اما شنیدنش سخت دل را می آزرد.
در قوچه حصار (گل حصار) چند خانواده پاکستانی زندگی میکردند. زاغه نشینانی که اهالی محل معتقدند چندین سال میشد که در گل حصار حضور داشتند و حتی پیش از ایرانیهای آنجا ، در این منطقه بودهاند. از مصالح تخریب شده خانه شان معلوم است که چند خانه گلی بیشتر نبوده است اما گویا همین هم می توانسته بهانهای برای تخریب شود.
بر طبق گفتهها، روز نهم مردادماه تعدادی به بهانهی جمع آوری اطلاعات بهداشتی وارد منطقه میشوند و اسامی ساکنان پاکستانی گل حصار را جمع آوری میکنند و به آنها قول واکسیناسیون بچه هایشان را میدهند.
اما موضوع چیز دیگری بوده است.
ساعت سه شب چهارشنبه دهم مرداد اهالی با صدای لودر و بلدوزرها از خواب میپرند. غلطک ها روشن و خانه ها یکی یکی بعد از تخلیه از ساکنین تخریب میشوند. به کسی فرصت داده نمیشود که حتی لباسهای خود را بردارد. زندگی چند ده ساله شیعیان پاکستانی، در لحظهای نیست میشود؛ زنان دستگیر میشوند و چند نفر از مردان و کودکان، به داخل مزارع بلالی که در اطراف این منطقه بوده فرار میکنند. خیلیها معقتدند که این اقدام بدون هیچ اخطار قبلی بوده است اما فاطمه ذوالقدر عضو مجمع نمایندگان استان تهران و هدایت الله جمالی پور، فرماندار ویژه شهرری این ادعا را رد کردند و گفتند امکان ندارد که شبانه به خانه ها حمله شود.
بسیاری از کسانی که فرار کردند بعد از چند روز آوارگی به محلهشان بازگشتند اما جز خاک و البسه پاره و جای خالی خانوادههایشان چیزی ندیدند. خیلی از افراد این 80 خانواده پاکستانی، در همین ایران به دنیا آمدهاند و به پاکستان و شهرهایش، بیشتر از ایران غریبه هستند اما بسیاری از زنان و دختران به پاکستان برگشت داده میشوند، یعنی به جایی میروند که نسبت به آن بیگانه هستند.
خیلیهای دیگر نمیدانند که خانوادههایشان کجا هستند و حالا از آرزوهایشان حرف میزنند؛ آرزو میکنند که ای کاش فرصتی داده میشد تا همان وسایل و لباسهای کهنه شان را جمع کنند تا شاید می توانستند کنار هم باشند اما اکنون از هم جدا شده اند نسبت بهم بی اطلاع هستند.
اما قصه هنگامی دردناکتر می شود که گزارشات میدانی از مفقود شدن چند کودک خبر میدهد. ظاهرا در جریان فرار به مزارع بلال، بسیاری از کودکان گم میشوند. بعد از گذشت چند روز تعدادی از آنها به منطقه باز میگردند اما هنوز و بعد از گذشت دوازده روز، از 6 نفر از این کودکان هیچ خبری در دست نیست اما این خبر هم تکذیب می شود. پروانه مافی دلیل عجیبی برای تکذیب این خبر میآورد؛ او در گفتگویی که با خبر فوری داشته می گوید: این خانوادهها علی رغم زندگی بدوی که داشتند، اما تلفنهای همراه خوبی داشتند، حتی بسیاری تماس تصویری داشتند در همان زمان. اغلب نوجوانان سیزده چهارده ساله هم تلفن همراه داشتند، چه طور باوجود تلفن همراه ممکن است گم شده باشند.
اما حمید بوالی یکی از فعالان رسانه ای که روز گذشته در منطقه بوده است در صفحه شخصی خود از وضعیت اسفبار خانه ها نوشت و به معلوم نبودن سرنوشت این کودکان اشاره کرد. او درخواست داشته که همه بسیج شوند تا شاید این کودکان را پیدا کنند قبل از آنکه طعمه حیوانات شوند یا از گرسنگی و تشنگی جان خود را از دست بدهند.
تصاویر منتشر شده در روز گذشته حرف های جدیدی می زند. تصاویری که دیگر در آنها نه صدای خنده و شادی بچه ها شنیده می شود نه نشانی از زندگی به چشم می خورد. ظاهرا سرنوشت شیعیان پاکستانی گل حصار همینقدر غم انگیز بوده است. کسی با سامان دهی اتباع بیگانه مخالف نیست، اما ظاهرا این روش نتیجه ای جز نابودی زندگی این اتباع نداشته است. حالا کابوس منطقه گل حصار هر شب به سراغ رحیمه، سیف الله، علی، زهرا، زبیده و ده ها کودکان پاکستانی دیگر در سایر مناطق می رود. شاید قبل از آنکه دیر شود باید اقدامی صورت پذیرد تا انسانیت زیر چرخ قوانین له نشود.