تبیان، دستیار زندگی

چگونه دانش آموزان را به حل مسایل زندگی تشویق کنیم؟!

وقتی در کشاکش مسائل زندگی درگیر می شویم، همیشه با خود می اندیشم، ای کاش در مدرسه و دانشگاه، به جای آموزش آن همه فرمول ریاضی و فیزیک و شیمی و آمار و .... به ما یافتن راه حل مناسب برای مسائل زندگی را ، می آموختند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
  مرکز یادگیری تبیان - محبوبه همت
تجربه ای در آموزش علوم
-چگونه روش "حل مساله" را از کلاس درس به زندگی دانش آموزی بکشانیم؟
-چگونه دانش آموزان را به  حل  مسائل زندگی تشویق کنیم؟

وقتی در کشاکش مسائل زندگی درگیر می شویم، همیشه با خود می اندیشم، ای کاش در مدرسه و دانشگاه، به جای آموزش آن همه فرمول ریاضی و فیزیک و شیمی و آمار و .... به ما یافتن راه حل مناسب برای مسائل زندگی را ، می آموختند،  چرا که هیچ کدام از آن ساختارهای خاص به من نمی گویند که چگونه با دوست، همکلاسی ، همکار، خانواده و ... رفتار کنم تا بتوانم مسائل واقعی پیش آمده را حل کرده و به  احساس رضایت مندی در روابط زندگی دست یابم.

اگر در کنار هر آموزش علمی که انجام می شود "اصول  روش علمی" نیز آموزش داده شود و اگر همراه با حل دهها مسائل ریاضی، حداقل بعنوان نمونه، مسئله ای از مسائل زندگی مورد تفکر و بررسی واقع شود، دانش آموزان می آموزند که مسائل زندگی را نه عنوان مشکل بلکه به عنوان مسائل مشابه مسائل ریاضی و فیزیک و ... ببینند و در نتیجه، همان گونه که به حل مسائل درسی خود اقدام می کنند، با روش علمی به حل مسائل زندگی خود بپردازند.

با همین انگیزه و دیدگاه است که همیشه در کلاس و مدرسه منتظر فرصت هستم تا "روش علمی" یا "روش حل مساله" را به دانش آموزان خود بیاموزم.

روزی که می خواستم " روش علمی" را در کلاس تدریس کنم، ابتدا کمی درباره ی تاریخ علم صحبت کردم و از تلاش های که دانشمندان برای پیشرفت علم، در طول تاریخ انجام داده اند، مثال هایی آوردم . سپس بچه ها با مراجعه به کتاب هایی که از کتابخانه امانت گرفته بودند، به مطالعه ی مسیر اختراعات بشر پرداختند، هدف من این بودکه بچه ها دریابند کسانی که مسائلی را حل کرده یا ابزارهایی را ساخته اند، افراد خارق العاده ای نبوده اند، آن ها فقط سعی داشتند در برخورد با مشکلات، به راه حل آن ها فکر کنند.

برای نزدیک کردن افکار بچه ها با این دیدگاه،  فکر کردم باید فعالیتی طراحی کنم که عملاً به "حل مسئله" بپردازند. بنابراین، از آن ها خواستم در گروه های 3 یا 4 نفره ، به طرح چند مسائله که در زندگی خود یا دوستان شان مشاهده می کنند، بپردازند. بچه ها، ابتدا تعجب می کردند، شاید انتظار داشتند مسائلی که باید طرح و حل شود، شبیه مسائلی باشد که دانشمندان هنگام اختراع و اکتشاف حل می کنند . اما کم کم متوجه شدند که هر چیزی که مشکلی را ایجاد کرده باشد می تواند به عنوان یک مسئله مطرح شود. سپس از  گروه ها خواستم، مسائلی را که طرح کرده اند، در کلاس بیان کنند. ابتدا بعضی مسائل طرح شده، غیر واقعی به نظر می رسید و یا مسائلی بود که بچه ها نمی توانند آنها را حل  کنند. برای قضاوت درباره قابل حل بودن مسائل از همفکری بقیه بچه های کلاس، استفاده کردیم و رفته رفته، مسائل طرح شده، به مسائل قابل حل و متناسب با سن آن ها، تبدیل شد. برای تمرین بیشتر، از دانش آموزان خواستم ، بعنوان تکلیف ، سه مسئله ی دیگر در منزل طرح کنند ویکی از آن ها را به روش علمی حل کنند.

جلسه ی بعد که وارد کلاس شدم، مشاهده کردم بسیاری از دانش آموزان مشتاق بودند، مسائل و راه حل های خود را بیان کنند. آنها مسائل جالبی طرح کرده بودند، از جمله : چرا سر کلاس درس را خوب می فهمم، اما در خانه موقع انجام تکالیف، خیلی موفق نیستم؟
*چرا وقتی معلم سر کلاس از من سوال می پرسد، خیلی هول و دستپاچه می شوم؟
*دلم می خواهد درسم بهتر شود، اما نمی دانم چه کنم؟
*اغلب اوقات با خواهرم دعوایم می شود! نمی دانم چرا؟
*صبح ها، میلی به خوردن صبحانه ندارم و به اندازه ی کافی سر حال نیستم.
*خیلی وقت ها از دست مادرم عصبانی می شوم! نمی دانم چه کنم؟
*بعضی ساعت ها، سر کلاس درس، سرم درد می گیرد.
*بیشتر روزها از سرویس مدرسه جا می مانم.
*وقتی موهایم خیس است، نمی دانم چه کنم که زرد خشک شود و از طرفی هوای داغ سشوار، ریشه های موهایم را خراب نکند؟
*دوست دارم همیشه همه کارهایم خوب باشد، ولی از بس نگران خوب بودن کارهایم هستم همیشه اضطراب دارم در نتیجه گاهی فراموش می کنم کاری را به موقع انجام دهم.
*پدر بزرگ پیری دارم که با خانواده ی ما زندگی می کند و بیشتر وقت ها غر می زند ، من هم از دست او عصبانی می شود و گاهی حرفمان می شود.

بعد از آن که هر دانش آموز، مسئله خودش رادر کلاس طرح می کرد، بقیه ی بچه ها ابتدا به فکر فرو می رفتند و بعد سعی می کردند برای یافتن بهترین راه  حل به  دوستشان کمک کنند. در این میان بحث های جالبی در می گرفت. بچه ها خودشان راه حل های یکدیگر را رد یا قبول می کردند و با فکر جمعی به حل مسائل فردی می پرداختند این شروع خوبی برای "مسئله دیدن" مشکلات زندگی بود، زیرا وقتی مشکلات زندگی را مسئله ببینیم، آن وقت به فکر یافتن راه حل می  افتیم.

برای آن که مسائل طرح شده با دقت بیشتری مورد بررسی قرار بگیرد، از دانش آموزان خواستم بعد از مشورت هایی که در کلاس داشتند، تا جلسه آینده راه حل خود را برای حل مسائل شان انتخاب کنند. دراین فاصله ، آنها با توجه به امکاناتی که داشتند از راه حل های مختلفی مانند مشورت با خانواده، مراجعه به متخصص مربوطه، مراجعه به کتاب و مجلات و مشاوره با معلمین و ...  استفاده کرده بودند، به علاوه آن ها، فرصت آن را پیدا کردند بعضی راه حل های کوتاه مدت را آزمایش کنند، البته به همه دانش آموزان فرصت آن  داده شد که حداکثر تا پایان نیمسال اول، نتیجه تلاش های خود را به کلاس گزارش کنند. به این ترتیب، تقریباً همه بچه ها با مسئله خود دست و پنجه نرم می کردند تا به راه حل آن دست یابند و سپس آن راه حل ها را در کلاس عنوان کنند. جالب آن که جملاتی که آنها بیان می کردند، با کلمه ی "من" شروع می شد و این نشان دهنده ی باور آن ها به تأثیر آگاهی و خواست و اراده شان برای حل مسائل بود. نمونه هایی از راه حل های ارائه شده عبارتند از : من فهمیدم که خط کشیدن زیر مطالب مهم ، به فهمیدن درس کمک می کند.

*من فکر می کنم اگر شب ها به موقع شام بخورم و بخوابم، وضعیت خواب و صبحانه ام بهتر می شود.
*من فکر می کنم اگر سعی کنم خود را به جای خواهرم بگذارم و شرایط او را درک کنم، کمتر دعوایمان می شود.
*من تجربه کردم و فهمیدم اگر بعد از حمام کردن، ابتدا موهایم را با حوله خشک و سپس بعد از چند سشوار بزنم، هم موهایم خوب خشک می شود و هم ریشه های آن آسیب نمی بیند .
*من فکر کردم و متوجه شدم که بیش تر وقت هاف رفتار خود من باعث رفتار عصبانی مادرم با من بوده است.
*من نباید زیاد نگران خوب  بودن خودم باشم، هر چه بیشتر نگران باشم، موفقیتم در درس کمتر می شود.
*من پرس و جو کردم و فهمیدم که پدر بزرگم خیلی بیمار است و  علت کم حوصلگی او، همین بیماری ا ست، حالا که این را فهمیده ام، سعی می کنم با او با  حوصله و مهربان باشم و از دستش عصبانی نشوم.

اکثر بچه ها وقتی راه حل های خودشان را عنوان می کردند، راضی و خوشحال به نظر می رسیدند واز این که موفق به حل یک مسئله واقعی شده بودند، در خود امید و انگیزه ی بیشتری برای حل مسائل مشابه می یافتند، به دانش آموزانی که برای حل مسأله شان به زمان بیشتری نیاز داشتند، فرصت بیشتری داده شد.

البته موضوع"حل مسئله به روش علمی" در طول سال تحصیلی، گاه و بیگاه در کلاس مورد بحث قرار می گرفت و بچه ها با شادی و شعف خاصی از آن یاد می کردند.

چند ماه بعد، موقع امتحانات آخر سال یک روز متوجه شدم که پدر بزرگ همان دانش آموزی که مسئله اش "داشتن رابطه خوب با پدر بزرگ" بود، فوت کرده است. وقتی دانش آموز را صدا کردم تا به او تسلیت بگویم پیش من آمد و با چشمانی پر از اشک گفت: "خانم، همان پدر بزرگم بود ، ها....

همان پدر بزرگ .....! بغض گلویش را فشرد و حرف هایش ناتمام ماند. او را در کنار خود گرفتم و دست هایش را فشردم و گفتم"می دانم ، می دانم..... و چقدر خوب شد که مسئله ات را به موقع حل کردی و تا توانستی با پدر بزرگ مهربان بودی ....! 

 مطالب مرتبط:
آموزش علمی رشد کاهو در آشپزخانه
ده ویژگی برتر دانش آموزان بسیار موفق
 
منبع: معلم
نویسنده: سهیلا نیک نژاد