تبیان، دستیار زندگی

به خاطر خدا یکدیگر را دوست بداریم

محبّت من بر کسانی واجب می‌شود که به خاطر من همدیگر را دوست داشته باشند. یعنی به خاطر خدا نسبت به همدیگر مهرورزی کرده و با هم پیوند برقرار کنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
محبت خدا

خداوند تبارک و تعالی می فرماید: محبّت من بر کسانی واجب می شود که به خاطر من همدیگر را دوست داشته باشند. یعنی به خاطر خدا نسبت به همدیگر مهرورزی کرده و با هم پیوند برقرار کنند. خداوند تبارک و تعالی در میان همه چیزهایی که انسان به آنها احتیاج دارد، دست می گذارد روی اصلی ترین چیز و آن محبوبیّت در نزد خداوند تبارک وتعالی است. (حدیث معراج)

اما محبوبیّتّ نزد خداوند تبارک و تعالی مثل همه خواسته های انسان، تابع قیمتی است که یک انسان از خودش سراغ دارد. قیمت هر انسانی از نوع ارزشهایی که هر کس برای خود قائل است و از نوع ارزشها و هنجارها و دغدغه ها و معشوق هایش روشن می شود. مثلا یک انسان دغدغه اش این باشد که «خدا مرا دوست داشته باشد». این نوع فکر کردن، مال یک آدم خیلی بزرگ و قیمتی است.

علت این که نمی‌خواهیم جای بالاتر از خود باشیم، این است که ارزش آن مقام را درک نمی‌کنیم

علت این که اکثر انسانها دلخوش هستند به آن چه که نزد خود دارند و به وضع کنونی خود راضی و دلخوش هستند و حاضر نیستند به جای کسانی باشند که دارای مقام های معنوی بالایی هستند، این است که به مشغله های دنیا دلخوش هستند؛ اما اگر پرده کنار برود، همه آرزو می کنند مثل بزرگان و حتی برتر از آنان باشند.

ما یک قاعده داریم در قرآن که می فرماید: «کُلُ حِزبٍ بمالدیهم فرحون= هر دسته و گروهی به آنچه که در نزد خودشان هست دلخوشند». یعنی فوتبالیستها مال خودشان؛ والیبالیستها مال خودشان؛ تاجرها مال خودشان؛ هنرمندها مال خودشان؛ کاسب ها مال خودشان. هر یک از حزب ها، دسته ها و گروه ها  دلخوش است به آنچه که نزد خود دارد.

برخی افراد در کار خودشان به قدری خوش هستند که اصلاً نیازی ندارند جای کسی باشند و چنین آرزویی هم نمی کنند که جای کسی باشند؛ رشد دیگران هم اذیّتّشان نمی کند.

بسیاری از ما خیلی به دنبال این نیستیم که مثل بزرگان باشیم. ولی وقتی پرده برود کنار، دیگر همه آرزو می کنند که مثل این بزرگان باشند. یعنی آدم وقتی که چشمش باز شد، به هیچ حدی از این مقامات، نمی تواند راضی باشد. اما الان در اثر مشغله هایی که داریم، نمی توانیم ارزشهای آن طرف را درک کنیم.

همین مشغله ها روی شعور ما تأثیر می گذارد و اصل ماجرا را نمی گذارد ما بفهمیم که چیست؟ یعنی مشغله ها نمی گذارد که این را درک کنیم که شدید ترین نیاز ما «محبوب بودن پیش خداست». نیاز ما به این که خدا دوستمان داشته باشد؛ امام زمان دوستمان داشته باشد و تقرب به رسول الله داشته باشیم؛ در اینجا درک این عظمت را نمی کنیم که این جمله چقدر ارزش دارد که در زیارت عاشورا می خوانیم: «إنی اتقربُ إلی الله و الی رسوله و الی امیرالمؤمنین و الی فاطمة و الی الحسن و إلیک=محققا من تقرب می جویم به سوی خدا و رسولش و امیرالمومنین و به سوی فاطمه و حسن و تو ای امام حسین!». اما مسایل دنیایی را خوب درک می کنیم.

در آن طرف این طور است که اگر انسان به بهترین جای بهشت هم برود، این برایش مهمترین دغدغه است که «خدا به من چگونه نگاه می کند و مرا چگونه دوست دارد؟». «امیرالمؤمنین چه جوری مرا دوست دارد؟ فاطمه الزهرا س که مادر همه ماست، به ما چطور فکر می کند و ما پیش خانم چه جایگاهی داریم؟».

ممکن است در مورد کسی بگویند: این یکی از شیعیان و محبّیّن است و حالا بالاخره زحماتی کشیده و چهار تا صلوات فرستاده و نمازی خوانده و تلاشی کرده و جبهه ای رفته و تیر و ترکشی خورده؛ خوب حالا یک بهشت به او بدهید و ببینید خواسته هایش چیست؟ بهشت می خواهد، به او بدهید؛ کاخ می خواهد، به او بدهید؛ حوری می خواهد به او بدهید؛ شراب می خواهد به او بدهید؛  اما این درد خیلی بزرگی است که شخص در بهشت هم که می نشیند، مهمترین دغدغه اش این است که می گوید «من چه جایگاهی نزد الله تبارک و تعالی دارم؟ آیا دوستم دارد؟ امام زمان و امام حسین علیه السلام دوستم دارند یا نه؟». بهشتی زندگی کردن امروز ما هم به این است. یعنی این نیاز ضروری ماست که ما بدانیم الان واقعاً امام زمان دوستمان دارد؟ یعنی به عنوان یکی از بچه هایش و یکی از سربازهایش واقعاً ما نقشی داریم در برطرف کردن غم هایش؛ یا نه، داریم اضافه می کنیم مصیبت امام زمان را و اذیّتّش می کنیم؟

هیچ جهنمی بد‌تر از نبود عشق اهل‌بیت نیست

وقتی که امام زمان و حضرت زهرا رویشان را از ما برمی گردانند، حتی اگر در بهشت باشیم، برایمان جهنم است. ممکن است به ما برای بعضی کارهایمان ثواب بدهند و بگویند بهشت می خواهی؟ بیا این هم بهشتی که می خواستی. اما خیلی کشنده است که پرده کنار برود و ببینیم که «فقر محبتی» اهل بیت چطور آدم را له می کند. هیچ فقری بدتر از فقر محبّتّی اهل بیت علیهم‌السلام نیست؛ یعنی آدم بفهمد که بزرگان و اولیای الهی آدم را دوست ندارند. این از هر دردی بدتر است و از هر فقری بیشتر آدم را آزار میدهد.

هیچ چیز جز عشق، انسان را ارضاء نمی کند. همه انسانها عاشق عشقند و عاشق محبّتّ. در همه ی عالم، گنجی بالاتر از عشق وجود ندارد. عشق به تنهایی جلوی همه کمبودها ایستادگی می کند و تمام دردها را برطرف می کند؛ همه ضعفها را برطرف می کند.

عشق اینجور است. ذاتش این است که قدرت میاورد؛ محبّتّ اینجوری است. خداوند تبارک و تعالی تجلیش در تمام عالم با عشق است. اصلاً «عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد». برای همین است که همه می دوند به دنبال عشق.

اما الان شما حواستان نیست و برایتان خیلی چیزها مهم نیست. مثلا فکر می کنید همین که نامزد یا همسرتان شما را دوست داشته باشد، کافیست؛ توی محله چهار نفر شما را دوست داشته باشند و به شما محبّت داشته باشند و مشهور شوید کافیست؛ مثلاً یک هنرمند مشهور بشوید و بروید تو تلویزیون و....فکر می کنید همین ها برای شما کافیست. در حالی که به خدا قسم وقتی پرده کنار برود، «فقر محبّتّی» در مورد این که ملائکه شما را دوست نداشته باشند؛ یا  ائمه دوستتان نداشته باشند و یا ببینی که جایگاهی پیش خدا ندارید، از هزار تا جهنّمّ بیشتر شما را اذیّت می کند.

منبع:
سخنان استاد مهدی شجاعی در سایت منتظران منجی
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.