بزی بود و بزی نبود
بزی که بود، دو شاخ بلند داشت، دو پای تیز داشت، و دندان هایی داشت که سنگ را هم خُرد می کرد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1397/05/23 ساعت 08:00
یکی بود یکی نبود. بزی بود. بزی نبود.
بزی که بود، دو شاخ بلند داشت، دو پای تیز داشت، و دندان هایی داشت که سنگ را هم خُرد می کرد.
بزی که نبود، نه شاخ داشت و نه پا و نه دندان.
یک روز، بزی که بود به بزی که نبود گفت: من از همه ی بزها قوی ترم، حتی از تو! اگر قبول نداری، بیا تا بجنگیم!
این را گفت و عقب پرید و جلو دوید و با شاخ هایش زد به شکم بزی که نبود. اما بزی که نبود، اصلاً شکم نداشت. شاخ های بزی که بود، فرو رفت به تنه ی سخت یک درخت و شکست.
بزی که بود، با شاخ شکسته عقب نشست، نفسی تازه کرد و گفت: هنوز هم من از تو قوی ترم. اگر قبول نداری، بجنگ تا بجنگم!
این را گفت و عقب پرید و جلو دوید و با پاهای تیزش لگد زد به کمر بزی که نبود، اصلاً کمر نداشت. پاهای تیز بزی که بود، خورد به سنگ بزرگی که سر راهش بود و زخمی شد.
بزی که بود، با پاهای زخمی و شاخ شکسته عقب نشست. نفسی تازه کرد و گفت: اما من هنوز هم از تو قوی ترم. قبول نداری؟ پس بجنگ تا بجنگم!
بعد هم عقب پرید و جلو دوید و دندان های بُرنده اش را فرو کرد به پوزه ی بزی که نبود.
اما بزی که نبود، اصلاً پوزه نداشت. دندان های بزی که بود به نرده های آهنی که پیش رویش بود، گیر کرد و از جا کنده شد.
بزی که بود، با دهان بی دندان و پای زخمی و شاخ شکسته، عقب نشست. از درد و خستگی نفس بلندی کشید و خواست بگوید: هنوز هم من از تو قوی ترم... اما نتوانست. سرش را پایین انداخت و رفت که رفت، و دیگر هیچ وقت به بزی که نبود فکر نکرد.
مطالب مرتبط:
گاو بادان پرنده
جوجه نازی
دوست عجیب
کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: فهیمه امرالله -منبع: ماهنامه رشد نوآموز