تکنوکراتهای دستبوس شاه و آمریکا
بررسی روی کارآمدن جریان تکنوکرات نشان میدهد که آنها شامل گروههایی بودند که مسیر رسیدن به توسعه را غربی شدن و حذف فرهنگ سنتی ایران میدانستند. اینها معتقد بودند که ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1397/05/23
در کنار روشهای مختلف تقسیمبندی حکومت محمدرضا پهلوی، یکی از این روشها تقسیم بندی بر اساس دورههای روی کار آمدن سیاستمداران و دولتمردان آن زمان میباشد. در این راستا عصر پهلوی دوم به قبل از کودتای 28 مرداد و بعد از آن -و به خصوص بعد از برکناری دولت امینی- تقسیم میشود.
در این تقسیمبندی، دوران اول زمانی است که هنوز شاه به دلیل شرایط کشور نتوانسته بود دیکتاتوری کاملی را در کشور حاکم کند. به همین دلیل، در این زمان سیاستمدارانی که در کشور فعالیت میکردند به دلیل ریشههای اشرافی خود حاضر به اطاعت بیچون و چرا از شاه نبودند؛ اما بعد از کودتای 28 مرداد و به خصوص بعد از سرکوب قیام 15 خرداد شاهد روی کار آمدن سیاستمدارانی هستیم که بسیار کمتر نسبت به سیاستمداران پیشین، به خصلتهای بومی تعلق داشته و اکثرا تحصیل کرده کشورهای اروپایی و آمریکا بودند. این افراد مدرنیسم و مدرن شدن را به منزله حل شدن در فرهنگ غربی میدانستند. برای همین در تمامی سیاستگذاریهای آنها بیتوجهی به فرهنگ بومی و تقویت نفوذ غرب در ایران دیده میشود. در این نوشتار به بررسی چرایی این مسئله پرداخته و بررسی میکنیم به چه دلیل بخشی از دولتمردان ایرانی در دهه 40 و 50 چنین سوگیری داشتهاند.
خصوصیات سیاستمداران تکنوکرات
اما خصلت تکنوکراتها چه بود که باعث شد تا نظر شاه به آنها جلب شود؟ در واقع در اوایل دهه 40 و در زمانی که برخی از جریانات سیاسی مانند ملیگراها تصور میکردند که اعلام فضای باز سیاسی با حمایت آمریکا زمینه را برای استقرار دموکراسی در ایران فراهم میکند، برخی از تحصیل کردههای غرب که تمایل به آمریکا داشتند در کانونی با عنوان «ترقی» فعالیت خود را تحت عنوان مرکزی برای پژوهشهای علمی آغاز کردند.فعالیتهای کانون ترقی و تعریفش از توسعه که مبتنی بر نزدیکی به غرب از لحاظ فرهنگی و اقتصادی بود، در آن زمان توجه شاه و آمریکاییها را جلب کرد. اعضای کانون معتقد به نوسازی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی از بالا به پایین بودند. اعضای کانون معتقد بود ایران اگر میخواهد مسیر توسعه را طی کند باید با تضعیف اقتصاد کشاورزی نیروی لازم برای اقتصاد مبتنی بر جایگزینی واردات را که عمدتا شامل صنایع مونتاژ بود فراهم کند. همچنین در حوزه دین نیز معتقد به جدایی دین از سیاست بودند.
این طیف اعتقاد داشتند ایران به دلیل ضعف سیستم اقتصادی نمیتواند با تکیه به نیروهای اقتصادی داخلی به رشد برسد. از این رو باید برای این کار با کشورهای پیشرفته اقتصادی ائتلاف کند. از نظر آنها، در این میان با توجه به مسایل روز بهترین کشوری که میتوان با آن وارد ائتلاف شد آمریکا بود. این سیاستمداران طرفدار وابستگی اقتصادی به غرب بوده و معتقد بودند این وابستگی میتواند امنیت بلندمدت ایران را تامین کند. برای همین در دهههای 40 و 50 شاهد ترغیب اقتصاد به سمت غرب و باز کردن درهای کشور به روی محصولات غربی و گسترش همکاری نظامی با آمریکا هستیم. در واقع اینها راه توسعه را تبدیل شدن ایران به یک حکومت وابسته به آمریکا میدانستند.
در حوزه فرهنگی نیز معتقد بودند تا زمانی که ایرانیها نتوانند از فرهنگ مذهبی و سنتی رهایی یابند؛ نمیتوانند به توسعه برسند. آنها ایران را کشوری در میان کشورهایی ازنظر فرهنگی عقب مانده میدانستند؛ از این رو بهترین راه برای پیشرفت فرهنگی را باز کردن درهای کشور به روی محصولات غربی و تلاش برای توسعه سبک زندگی اروپایی تلقی میکردند. در این راستا تلاش کردند تا نظام آموزشی کشور را سکولار کرده و زمینههای تضعیف ارزشهای ملی و مذهبی را از همان ابتدا در بین جوانان فراهم کنند. از دیگر اقدامات این افراد میتوان به برپایی جشن هنر شیراز که به منظور توسعه فرهنگ غربی در ایران صورت میگرفت اشاره کرد.
علاوه بر این کانون تمامی سیاستهایش را مبتنی بر حمایت از «انقلاب شاه و مردم» گذاشته بود. همین مسئله موجب شده تا در دهه 1340 کانون مورد توجه شاه و آمریکاییها قرار بگیرد. به طوری که عنوان میشود با توصیه آمریکایی منصور، نخست وزیر، راه برای ایجاد حزب «ایران نوین» و قدرت گیری افراد این طیف فراهم شد. در این رابطه بر اساس گزارش ساواک محافل آمریکایی برای انتصاب بیش از پیش اعضای این کانون به پستهای مهم سیاسی و اداری در ارکان حاکمیت دست به فعالیت پردامنهای زده و وارد مذاکره با شاه شده بودند.
حمایت آمریکا و شاه موجب شد تا در دهه 40 سیاستمدارانی که در بستر کانون ترقی فعالیت میکردند، به قدرت رسیده و از این زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان بازوی اجرایی شاه عمل کنند. این افراد در تمامی سالهایی که در مصدر کار بودند، تمامی سیاستهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خود را با هدف توسعه نفوذ امریکا در ایران قرار دادند.
زونیس طی تحقیقی که در خصوص تکنوکراتهای حاکم در ایران در زمان محمدرضا پهلوی انجام داده، به نتایج جالبی رسیده است. بر اساس پژوهش وی، مسئولان سیاسی و اقتصادی کشور در حالی خود را مسلمان میدانند که اندیشههای غیردینی در ضمیر آنها نفوذ کرده است. به طوری که ملاک درست و غلط برای آنها اندیشههای سکولار میباشد. این پژوهش نشان میدهد میزان پایبندی به احکام دینی در بین مسئولان در زمان پهلوی بسیار اندک بوده است. به طوری که کمتر از 24 درصد آنها به صورت مدام به احکام دین عمل میکردند.
با این حال حداقل بیش از 60درصد آنها بارها به سفرهای خارجی و عمدتا به غرب و به خصوص امریکا رفتهاند و از صحبتهای آنها در مصاحبه مشخص شده که آنها همواره ایران را با غرب مقایسه کرده و آن را به عنوان ملاک درست بودن میسر توسعه قلمداد میکردند. نتیجه اصلی این مقایسه رشک آمیز، کوچک کردن پیشرفتهای ایران و بزرگ کردن نقاط ضعف آن است. همچنین این تحقیق نشان داد که احساس ناامنی و بیاعتمادی در این مسئولان زیاد بوده است. به طوری که قادر به کار جمعی نیستند و در نهایت عنوان شده بود که برای برخورداری از پاداش و موقعیت اجتماعی به محافظه کاری و نادیده گرفتن واقعیتهای اجتماعی روی آورده اند.
فرجام سخن
بررسی روی کارآمدن جریان تکنوکرات نشان میدهد که آنها شامل گروههایی بودند که مسیر رسیدن به توسعه را غربی شدن و حذف فرهنگ سنتی ایران میدانستند. اینها معتقد بودند که به دلیل ضعف طبقه سرمایهدار در ایران تنها منبعی که میتواند موجب توسعه کشور بشود، شاه است. از این رو خود را در اختیار سیاستهای شاه قرار دادند. البته این به منزله دلسوزی این جریان برای توسعه کشور نیست چرا که اینها نزدیکی به شاه و تبدیل شدن به مجریان بی چون و چرایی او را بهترین روش برای کسب ثروت و قدرت تلقی میکردند. برای همین تکنوکراتها در دو دهه اخر حکومت پهلوی خود را مبدل به ابرازی برای سیاستهای شاه کردند با این حال بیتوجهی به مسایل بومی و تلاش نکردن برای حل مشکلات کشور به صورت واقعی خودش در طولانی مدت به عاملی برای نابودی رژیم پهلوی مبدل شد.منبع:
"تکنوکراتها؛ دوستداران آمریکا، ماشین امضاهای شاه" یادداشت سید محسن موسوی زاده/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر