زوایای پنهان یک سازمان
بررسی ناکارآمدی سازمان ملل متحد
بر طبق میثاق جامعه ملل جنگ غیر قانونی نبود و ملتها بدون اینکه آن را نقض کرده باشند وارد جنگ میشدند. چنانچه کشور طرف اختلاف مساله خود را به جامعهی ملل ارجاع می کرد و دادگاه بین المللی یا شورای جامعه پیشنهاد یا تصمیم یا گزارشی ارائه میداد که مورد قبول طرف دیگر نبود و یا اعضای جامعه متفقا به نفع آن رای نداده بودن میتوانست پس از انقضای 3 ماه وارد جنگ شود. این بدان معنا بود که جنگ نیز یکی از راههای حل و فصل مسائلی بود که از طریق سیاسی و صلحآمیز غیر عملی بود و در واقع نوعی وجههی قانونی داشت.
با گسترش منازعات بین المللی و افزایش بیش از پیش تنشها در فضای کنونی دنیا ضعف و ناتوانی سازمان ملل متحد بسیار بیشتر از گذشته آشکار شده و این سازمان را در وضعیت نامطلوبی به لحاظ کارامدی قرار داده است.
بر این اساس باید توجه داشت که سلف این سازمان یعنی جامعه ملل نیز از ناکارآمدی مشابهی رنج میبرد که در نهایت این سازمان را نابود کرد. در یادداشتهای پیشین به بررسی ناکارآمدی سازمان ملل در حوزههایی مانند حق وتو پرداختیم و در این مقاله سعی میکنیم سایر نارساییهای این سازمان را با انطباق بر وضعیت روزهای پایانی جامعهی ملل بررسی کرده و نقاط اشتراک و افتراق آن را بیان کنیم. بر این اساس ابتدا به ضعفهای موجود در ساختار جامعه ملل بر اساس نظریات صاحب نظران می پردازیم:
1- ضعفهای ناشی از نارساییهای سیاسی: جامعهی ملل تنها در مواردی موفق بود که پای منافع قدرت های بزرگ در کار نباشد و یا اینکه خود آنها از جامعه ملل میخواستند که وارد عمل شود. برای مثال هنگامی که در 1920 لهستان ویلنا پایتخت لیتوانی را اشغال کرد، جامعهی ملل هیچ کاری نتوانست انجام دهد زیرا فرانسه و اتحاد شوروی از لهستان حمایت میکردند اما خصومت میان بلغارستان و یونان با دخالت جامعهی ملل در 1925 و محدود کردن یونان به زودی پایان گرفت زیرا این بار فرانسه و بریتانیا با این کار موفق بودند. جامعه ملل هم چنین در برابر اشغال جزایر کورفو (متعلق به یونان) در 1932 توسط ایتالیا و هم چنین در برابر هجوم ژاپن به منچوری و چین سکوت کرد.
همچنین جامعه ملل با موضوع قیمومیت در سال 1920 به اعلامیه 1917 بالفور وجههی قانونی بخشید و با نفوذ آشکار بریتانیا به استدلال اعراب در مورد اینکه فلسطین به مدت 1300 سال سرزمین اعراب بوده است توجهی نکرد. جامعهی ملل نتوانست از هیچ یک از جنگهای عمده جلوگیری کند و نظم بین المللی را نگه دارد.
2- نارساییهای ناشی از ساختار جامعهی ملل: بسیاری از دولتها به جامعهی ملل نپیوستند و بسیاری دیگر اجازهی ورورد به آن را پیدا نکردند، آمریکا و کشورهایی نظیر عربستان، یمن و عمان هرگز به عضویت آن در نیامدند و ورود آلمان و شوروی نیز در مراحل اولیه با مشکل مواجه شد.
تعدادی از کشورها نیز بطور موقت به دلائل گوناگون مالی، عدم فعالیت و بیخاصیتی، پایین آمدن اعتبار و مسائل مربوط به اخراج از جامعهی ملل کنار کشیدند و از این طریق قوت و اعتبار آن را تضعیف کردند.
در مراحل نهایی تنها 32 کشور در آن باقی ماندند که در میان آنها فقط یک کشور بزرگ (بریتانیا) وجود داشت.جامعهی ملل از همان آغاز تحت نفوذ اروپا بود و قدرتهای مهم جامعهی ملل یعنی فرانسه وانگلیس اروپایی بودند.جامعهی ملل نتوانست بصورت یک سازمان جهانی درآید و این امر برایش گران تمام شد.
3- نارساییهای حقوقی: بر طبق میثاق جامعه ملل جنگ غیر قانونی نبود و ملتها بدون اینکه آن را نقض کرده باشند وارد جنگ میشدند. چنانچه کشور طرف اختلاف مساله خود را به جامعهی ملل ارجاع می کرد و دادگاه بین المللی یا شورای جامعه پیشنهاد یا تصمیم یا گزارشی ارائه میداد که مورد قبول طرف دیگر نبود و یا اعضای جامعه متفقا به نفع آن رای نداده بودن میتوانست پس از انقضای 3 ماه وارد جنگ شود. این بدان معنا بود که جنگ نیز یکی از راههای حل و فصل مسائلی بود که از طریق سیاسی و صلحآمیز غیر عملی بود و در واقع نوعی وجههی قانونی داشت.
با بررسی مقایسهای سازمان ملل با موارد بالا که ضعفهای جامعهی ملل محسوب میشود سعی در نتیجه گیری واضحتر در این زمینه خواهیم داشت:
1- مورد اول یعنی ضعفهای ناشی از نارساییهای سیاسی به طور قطع بارزترین وجه اشتراک در نقاط ضعف جامعه ملل و سازمان ملل متحد محسوب میشود. در واقع همانگونه که ذکر شد همانطور که جامعهی ملل به خاطر رضایت و حمایت اتحاد شوروی و فرانسه در 1920 نتوانست هیچ کاری علیه لهستان که پایتخت لیتوانی را اشغال کرده بود انجام دهد اما چند سال بعد خصومت میان یونان و بلغارستان را به راحتی پایان داد سازمان ملل متحد نیز در برابر تجاوز 1980 عراق به جمهوری اسلامی ایران و اشغال بیش از 30 هزار کیلومتر از خاک ایران به دلیل رضایت و حمایت قدرتهای بزرگ به ویژه ایالات متحدهی آمریکا عملا کاری از پیش نبرد ولی چند سال بعد در جریان حمله همین عراق به کویت سریعا وارد عمل شد و در جهت حل موضوع برآمد.
این موارد به وضوح نشان میدهد که نقش قدرتهای بزرگ و سیاسی کاری و دور شدن از موازین مشخص حقوق بین الملل به عنوان ضعف آشکاری که عاقبت جامعهی ملل را زمینگیر کرد در سازمان ملل نیز وجود دارد.
2- دربارهی مورد دوم یعنی ضعفهای ناشی از ساختار باید گفت هرچند این مورد یعنی عدم عضویت کشورها و یا خروج ساده آنها کمتر در سازمان ملل دیده میشود اما از جهاتی ضعفهای ساختاری مشابه نیز در سازمان ملل دیده میشود، بدین ترتیب که همانطور که ذکر شد جامعهی ملل تحت نفوذ قدرتهای اروپایی فاتح جنگ جهانی اول یعنی بریتانیا و فرانسه بنا شد و این کشورها به نوعی قدرت فائقهای در سازمان داشتند که عملا کاری بدون رضایت آنها پیش نمیرفت.
در مورد سازمان ملل نیز باید گفت به نظر میرسد این سازمان نیز تحت نفوذ و هژمونی قدرتهای فاتح جنگ دوم جهانی به ویژه آمریکا بنا شد که نظرات آن کشور در آن نقش محوری دارد که همانطور که ذکر شد این نفوذ با استفاده از ابزارهایی مانند حق وتو و بودجه انجام میشود.
3- یکی از ضعفهای حقوقی بارز و مشکلآفرین این سازمان، مربوط به ماده 39 منشور ملل متحد است. این ماده که بیان میدارد (شورای امنیت وجود هرگونه تهدید علیه صلح، نقض صلح یا عمل تجاوز را احراز و توصیههایی خواهد نمود یا تصمیم خواهد گرفت که برای حفظ یا اعادهی صلح و امنیت بین المللی به چه اقداماتی بر طبق مواد 41 و 42 باید مبادرت شود) به خودی خود ایرادی ندارد اما ایراد آنجا وارد میشود که منشور با خودداری از تعریف دقیق تهدید علیه صلح، نقض صلح و عمل تجاوز به صورت دقیق و موردی و سپردن تشخیص آن به شورای امنیت به صورت قانونی را برای اعمال قدرت کشورهای مستکبر باز گذاشته تا آنجا که در قضیهی جنگ ایران و عراق با اینکه تجاوز عراق به خاک ایران کاملا مشهود بود در هیچ یک از قطعنامههای شورای امنیت به آن اشاره ای نشد و حتی در قطعنامه 598 بی آنکه به آغازگر (تجاوز) اشاره ای کند اختلاف میان ایران وعراق را دلیل نقض صلح اعلام کرد!
همان طور که مشاهده می شود تقریبا تمامی ضعفهای بررسی شده ی موجود در جامعهی ملل که منجر به حذف آن از صحنه بین الملل شد با قوت و ضعف متفاوت در سازمان ملل متحد نیز یافت می شود و این نکته ایست که آینده سازمان را با ابهام جدی مواجه میسازد.
بر این اساس باید توجه داشت که سلف این سازمان یعنی جامعه ملل نیز از ناکارآمدی مشابهی رنج میبرد که در نهایت این سازمان را نابود کرد. در یادداشتهای پیشین به بررسی ناکارآمدی سازمان ملل در حوزههایی مانند حق وتو پرداختیم و در این مقاله سعی میکنیم سایر نارساییهای این سازمان را با انطباق بر وضعیت روزهای پایانی جامعهی ملل بررسی کرده و نقاط اشتراک و افتراق آن را بیان کنیم. بر این اساس ابتدا به ضعفهای موجود در ساختار جامعه ملل بر اساس نظریات صاحب نظران می پردازیم:
1- ضعفهای ناشی از نارساییهای سیاسی: جامعهی ملل تنها در مواردی موفق بود که پای منافع قدرت های بزرگ در کار نباشد و یا اینکه خود آنها از جامعه ملل میخواستند که وارد عمل شود. برای مثال هنگامی که در 1920 لهستان ویلنا پایتخت لیتوانی را اشغال کرد، جامعهی ملل هیچ کاری نتوانست انجام دهد زیرا فرانسه و اتحاد شوروی از لهستان حمایت میکردند اما خصومت میان بلغارستان و یونان با دخالت جامعهی ملل در 1925 و محدود کردن یونان به زودی پایان گرفت زیرا این بار فرانسه و بریتانیا با این کار موفق بودند. جامعه ملل هم چنین در برابر اشغال جزایر کورفو (متعلق به یونان) در 1932 توسط ایتالیا و هم چنین در برابر هجوم ژاپن به منچوری و چین سکوت کرد.
یکی از ضعفهای حقوقی بارز و مشکلآفرین این سازمان، مربوط به ماده 39 منشور ملل متحد است. این ماده، به خودی خود ایرادی ندارد اما مشکل آنجا وارد میشود که منشور با خودداری از تعریف دقیق تهدید علیه صلح و عمل تجاوز به صورت دقیق، و سپردن تشخیص آن به شورای امنیت؛ به صورت قانونی زمینه را برای اِعمال قدرت کشورهای مستکبر باز میگذارد.
همچنین جامعه ملل با موضوع قیمومیت در سال 1920 به اعلامیه 1917 بالفور وجههی قانونی بخشید و با نفوذ آشکار بریتانیا به استدلال اعراب در مورد اینکه فلسطین به مدت 1300 سال سرزمین اعراب بوده است توجهی نکرد. جامعهی ملل نتوانست از هیچ یک از جنگهای عمده جلوگیری کند و نظم بین المللی را نگه دارد.
2- نارساییهای ناشی از ساختار جامعهی ملل: بسیاری از دولتها به جامعهی ملل نپیوستند و بسیاری دیگر اجازهی ورورد به آن را پیدا نکردند، آمریکا و کشورهایی نظیر عربستان، یمن و عمان هرگز به عضویت آن در نیامدند و ورود آلمان و شوروی نیز در مراحل اولیه با مشکل مواجه شد.
تعدادی از کشورها نیز بطور موقت به دلائل گوناگون مالی، عدم فعالیت و بیخاصیتی، پایین آمدن اعتبار و مسائل مربوط به اخراج از جامعهی ملل کنار کشیدند و از این طریق قوت و اعتبار آن را تضعیف کردند.
در مراحل نهایی تنها 32 کشور در آن باقی ماندند که در میان آنها فقط یک کشور بزرگ (بریتانیا) وجود داشت.جامعهی ملل از همان آغاز تحت نفوذ اروپا بود و قدرتهای مهم جامعهی ملل یعنی فرانسه وانگلیس اروپایی بودند.جامعهی ملل نتوانست بصورت یک سازمان جهانی درآید و این امر برایش گران تمام شد.
3- نارساییهای حقوقی: بر طبق میثاق جامعه ملل جنگ غیر قانونی نبود و ملتها بدون اینکه آن را نقض کرده باشند وارد جنگ میشدند. چنانچه کشور طرف اختلاف مساله خود را به جامعهی ملل ارجاع می کرد و دادگاه بین المللی یا شورای جامعه پیشنهاد یا تصمیم یا گزارشی ارائه میداد که مورد قبول طرف دیگر نبود و یا اعضای جامعه متفقا به نفع آن رای نداده بودن میتوانست پس از انقضای 3 ماه وارد جنگ شود. این بدان معنا بود که جنگ نیز یکی از راههای حل و فصل مسائلی بود که از طریق سیاسی و صلحآمیز غیر عملی بود و در واقع نوعی وجههی قانونی داشت.
با بررسی مقایسهای سازمان ملل با موارد بالا که ضعفهای جامعهی ملل محسوب میشود سعی در نتیجه گیری واضحتر در این زمینه خواهیم داشت:
1- مورد اول یعنی ضعفهای ناشی از نارساییهای سیاسی به طور قطع بارزترین وجه اشتراک در نقاط ضعف جامعه ملل و سازمان ملل متحد محسوب میشود. در واقع همانگونه که ذکر شد همانطور که جامعهی ملل به خاطر رضایت و حمایت اتحاد شوروی و فرانسه در 1920 نتوانست هیچ کاری علیه لهستان که پایتخت لیتوانی را اشغال کرده بود انجام دهد اما چند سال بعد خصومت میان یونان و بلغارستان را به راحتی پایان داد سازمان ملل متحد نیز در برابر تجاوز 1980 عراق به جمهوری اسلامی ایران و اشغال بیش از 30 هزار کیلومتر از خاک ایران به دلیل رضایت و حمایت قدرتهای بزرگ به ویژه ایالات متحدهی آمریکا عملا کاری از پیش نبرد ولی چند سال بعد در جریان حمله همین عراق به کویت سریعا وارد عمل شد و در جهت حل موضوع برآمد.
این موارد به وضوح نشان میدهد که نقش قدرتهای بزرگ و سیاسی کاری و دور شدن از موازین مشخص حقوق بین الملل به عنوان ضعف آشکاری که عاقبت جامعهی ملل را زمینگیر کرد در سازمان ملل نیز وجود دارد.
2- دربارهی مورد دوم یعنی ضعفهای ناشی از ساختار باید گفت هرچند این مورد یعنی عدم عضویت کشورها و یا خروج ساده آنها کمتر در سازمان ملل دیده میشود اما از جهاتی ضعفهای ساختاری مشابه نیز در سازمان ملل دیده میشود، بدین ترتیب که همانطور که ذکر شد جامعهی ملل تحت نفوذ قدرتهای اروپایی فاتح جنگ جهانی اول یعنی بریتانیا و فرانسه بنا شد و این کشورها به نوعی قدرت فائقهای در سازمان داشتند که عملا کاری بدون رضایت آنها پیش نمیرفت.
در مورد سازمان ملل نیز باید گفت به نظر میرسد این سازمان نیز تحت نفوذ و هژمونی قدرتهای فاتح جنگ دوم جهانی به ویژه آمریکا بنا شد که نظرات آن کشور در آن نقش محوری دارد که همانطور که ذکر شد این نفوذ با استفاده از ابزارهایی مانند حق وتو و بودجه انجام میشود.
3- یکی از ضعفهای حقوقی بارز و مشکلآفرین این سازمان، مربوط به ماده 39 منشور ملل متحد است. این ماده که بیان میدارد (شورای امنیت وجود هرگونه تهدید علیه صلح، نقض صلح یا عمل تجاوز را احراز و توصیههایی خواهد نمود یا تصمیم خواهد گرفت که برای حفظ یا اعادهی صلح و امنیت بین المللی به چه اقداماتی بر طبق مواد 41 و 42 باید مبادرت شود) به خودی خود ایرادی ندارد اما ایراد آنجا وارد میشود که منشور با خودداری از تعریف دقیق تهدید علیه صلح، نقض صلح و عمل تجاوز به صورت دقیق و موردی و سپردن تشخیص آن به شورای امنیت به صورت قانونی را برای اعمال قدرت کشورهای مستکبر باز گذاشته تا آنجا که در قضیهی جنگ ایران و عراق با اینکه تجاوز عراق به خاک ایران کاملا مشهود بود در هیچ یک از قطعنامههای شورای امنیت به آن اشاره ای نشد و حتی در قطعنامه 598 بی آنکه به آغازگر (تجاوز) اشاره ای کند اختلاف میان ایران وعراق را دلیل نقض صلح اعلام کرد!
همان طور که مشاهده می شود تقریبا تمامی ضعفهای بررسی شده ی موجود در جامعهی ملل که منجر به حذف آن از صحنه بین الملل شد با قوت و ضعف متفاوت در سازمان ملل متحد نیز یافت می شود و این نکته ایست که آینده سازمان را با ابهام جدی مواجه میسازد.