ایران بین دو انقلاب
رضاشاه و پسرش هر دو بر این گمان بودند که پس از شکست انقلاب مشروطیت؛ دیگر راه و روش آن انقلاب برای زیر کشیدن سلطنت تکرار نخواهد شد و بدین ترتیب اقدامات گوناگونی برای تثبیت قدرت خود انجام دادند؛ اما....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1397/05/17

برای اولین بار در تاریخ ایران حکومت با مجموعهای از قوانین اساسی که محدوده قدرت اجرائی را تعریف و حقوق و مسئولیتهای حکومت و جامعه را مشخص میکرد، مشروط شد. بدین ترتیب مردم استبدادزده که جان و مال آنها با اراده شاه حفظ میشد یا از بین میرفت، بهظاهر به دو هدف عمده خود یعنی برانداختن حکومت استبدادی و برپایی حکومت قانون دست یافتند.
غروب قانون و طلوع دوباره استبداد
ائتلافهای به وجود آمده در انقلاب مشروطیت دوامی چندانی نیاورد و سرانجام انقلاب مشروطیت به شکست انجامید. این شکست را میتوان بر اثر جابهجایی سریع ائتلافها و فشار و مداخله خارجی در داخل کشور و بیثباتی حکمفرما شده در ایران دانست. مجموعه پیچیده صورتبندی اجتماعی ایران و وابستگی تحمیلشده توسط نظام جهانی، هر دو در این بیثباتی دخالت داشتند.در ابتدا یک ائتلاف از روشنفکران، پیشهوران، بازرگانان و روحانیان برای ایجاد جبهه واحد در برابر دولت شکل گرفت ؛ اما در طول سال 1286 و تدوین متمم قانون اساسی و تعریف دقیق رابطه میان قوانین شرعی و عرفی و حوزههای جداگانهشان، ائتلاف از هم گسست و اختلافاتی میان علما حادث شد. از سوی دیگر، این فرصت برای روسها فراهم آمد که به تلاشهای اصلاحطلبانهای که دموکراتهای تندرو و شوستر پیشنهاد کرده بودند پایان دهند. دولت روسیه که بعد از سرکوب انقلاب داخلی 1286 با انگلستان و آلمان به توافق رسیده بود، در وضعیت مساعدی قرار داشت. میتوانست تعادل را به نفع خود به ایران بازگرداند.
عناصر ضدانقلاب ایران در کابینه، دربار، مجلس، بزرگ مالکان خواهان مداخله ارتش روسیه در ایران و سرکوب انقلاب مشروطیت شدند. بدین ترتیب انقلاب مشروطیت به شکست انجامید. این شکست، آغازی بود بر قدرتگیری دودمان پهلوی که سرخورده شدن جنبشِ مخالف استبداد در ایران به دلیل روند معکوس انقلاب مشروطیت و خرابیهای جنگ جهانی اول در این قدرتگیری نقش داشتند.
پس از این روی کار آمدن دودمان پهلوی، رضاشاه و محمدرضا شاه به تثبیت قدرت خود پرداختند و پس از آنکه نسبت به تسلط خود بر بخشهای جامعه و بر قدرت مطمئن شدند، سیاستهای جدیدی را اتخاذ کردند. سیاستهایی چون تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، واقعه مدرسه فیضیه و تضعیف جایگاه روحانیت که این سیاستها، واکنشهای اعتراضآمیزی را برانگیخت. بنابراین رضاشاه و پسرش هر دو بر این گمان بودند که پس از شکست انقلاب مشروطیت دیگر راه و روش آن انقلاب برای زیر کشیدن سلطنت تکرار نخواهد شد و بدین ترتیب اقدامات گوناگونی برای تثبیت قدرت خود به انجام رساندند و جامعه ایرانی نیز روزبهروز برای دموکراسیخواهی و برپایی حکومت قانون تشنهتر میشد.
اجتماعی شدن مذهب شیعه
مذهب شیعه در ایران در سیصد سال گذشته در حال چرخش از گرایشهای غیرسیاسی به اجتماعی شدن بوده است. در هنگامی که دولتمردان پهلوی گمان میکردند جنبشی همانند انقلاب مشروطیت بروز نخواهد کرد، مذهب شیعه اجتماعیتر میشد تا خواستههای سیاسی جامعه را به خود جذب کند.در یک فرآیند تاریخی، با قدرتگیری مجتهدان روزبهروز جایگاه صوفیان کاهش یافت و اگرچه پادشاهانی همچون طهماسب و عباس از منظر مذهبی جایگاهی درخور توجه داشتند؛ اما ظهور علمایی همچون مقدس اردبیلی و مجلسیها (پدر و پسر) بهمنزله قدرتگیری مجتهدانی بود که میتوانستند در مقابل پادشاه عرضاندام کنند. این قدرت در عصر قاجاریه بهاندازهای رسید که اجازه پادشاه در تشکیل حکومت از سوی مجتهدان بهصورت یک امر مسلم درآمد.
همچنین پادشاهان مشروعیت دینی و مذهبی را از علما میگرفتند؛ اما ظهور رضاخان و اقدامات وی برای درهم شکستن قدرت پیشوایی علما بر جامعه سنتی بود که شکاف میان دو قدرت را به آخرین مرحله خود رساند و اگرچه توفیق اولیه با پادشاه بود اما بهتدریج علما در جلب پیشوایی جامعه موفق شدند.
دموکراسیخواهی جنبشی مبتنی بر پیشروی آرام
در برخی از جوامع و در برهههای زمانی میتوان در سطح اقشار اجتماعی از جنبش مبتنی بر پیشروی آرام نام برد. این نوع از جنبش مطالبات خود را در جریان زندگی روزمره پی میگیرند و به پیشروی آرام خود برای تغییر رویهها و تلقیها و ارزشهای حاکم بر جامعه ادامه میدهند. همچنین چنانچه در جامعه فرصتی پیش بیاید، معمولاً این جنبشها به جنبشهای فراگیر مردمسالاری میپیوندند و امواج جنبش سیاسی را سهمگین میکنند. بدین ترتیب در صدسال قبل، فرآیند دموکراسی خواهی در بعد از شکست جنبش مشروطیت آغاز شد. بهگونهای که در میان اقشار متوسط جدید شهری ایران کوششی برای استقرار مردمسالاری بهطور دائم وجود داشته است.در زمان انقلاب مشروطه در سال 1285 که تعداد اقشار متوسط جدید کم بود، دموکراسی خواهی ایرانیان خود را با استقرار حکومت مشروطه نشان داد. همچنین پس از شکست نهضت مشروطیت، بار دیگر ایرانیان به تلاش خود برای استقرار دموکراسی در نهضت ملی از سال 1327 تا 1332 ادامه دادند اما این تلاش نیز ناکام بود و درنهایت، در انقلاب اسلامی ایران این مهم تجلی یافت. بدین ترتیب انقلاب مشروطیت زمینهساز یک جنبش مبتنی بر پیشروی آرام شد که این جنبش در فرآیند انقلاب اسلامی ایران به جنبشی فراگیر تغییر ماهیت داد که دموکراسیخواهی و حکومتِ قانون بهعنوان آرمان بهجامانده از انقلاب مشروطیت از جمله مهمترین خواستههای آن بود.
نتیجهگیری
انقلاب مشروطیت ایران اگرچه به شکست انجامید اما بهعنوان یک جنبش انقلابی و خواهان بر هم زدن موازنه قدرت و ماهیت جامعه ایرانی، در تاریخ ثبت گردید. ساختار استبدادی خواستههای مردم و قانون را بار دیگر نادیده گرفت. این ساختار اگرچه به بازتولید استبداد پرداخته بود اما از اجتماعی شدن مذهب شیعه و همزمان در آرمان دموکراسی نشستن جامعه ایرانی غفلت کرده بود که درنهایت این دو عامل، پیروزی انقلاب اسلامی ایران را در قالب یک جنبش فراگیر دموکراسی خواهی رقم زد.منبع:
"نسبت مشروطیت با انقلاب اسلامی" یادداشت رضا سرحدی / موسسه مطالعات تاریخ معاصر
