زندگی سیاسی شاپور بختیار
بررسی عملکرد نخست وزیر 37 روزه
براستی شاپور بختیار، که همواره به عنوان سیاست مداری، مخالف دین و مذهب معروف بوده و گروهی وی را انگلوفیل میدانند، وابسته به چه حزب و گروهی بود؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1397/05/15
شاپور بختیار در خانوادهای بزرگ و سیاسی که از ایل با نفوذ بختیار بود زاده شد، بسیاری از اعضای خانوادهاش از افراد نامدار سیاسی در دوران پهلوی و قاجار بوده اند. یکی از آنان پدربزرگ مادری اش بود که دو دوره نخست وزیر احمدشاه بوده است. خاندان بختیار از مدافعات مشروطه بودند که پدرش به همین دلیل در دوران رضاخان اعدام سیاسی شد. بختیار خودش را فردی شجاع و نترس می دانست و در خاطراتش همیشه یادآور می شد که در هر دوره ای از هیچ چیزی باکی نداشتم و سعی می کردم به اهدافی که در ذهن برای کشورم داشتم نزدیک شوم. در دوران سیاسی اش بار ها زندانی شد و به صورت علنی با شاه به مبارزه خواست.
در ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ سه تن از سران جبههٔ ملی، کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار، نامهای سرگشاده به محمدرضا پهلوی نوشتند و از او خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان دهد و اصول مشروطیت را تمکین کند. به واقع آنها عامل بحران در ایران را شاه دانسته و او را متهم کردند که به واسطهٔ تورم و بیتوجهی به کشاورزی اقتصاد ایران را به نابودی کشانده است.
نحوهٔ مدیریت شاه و عدم احترام و مغایرت آن با قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر از دیگر نکات مورد تأکید نویسندگان نامه بود. آنان در بخش پایانی نامه تنها راه برون رفت از چنین وضعیتی را ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، دادن آزادی مطبوعات و آزادی اجتماع، آزادی زندانیان، دادن اجازه بازگشت به تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد، اعلام کردند. در این نامه برخلاف سابق و به عمد تقویم شاهنشاهی و لقب همیشگی آریامهر در کنار پهلوی دوم نیامده بود".(1)
اما حدود پانزده ماه بعد از انتشار این نامه بختیار پیشنهاد شاه برای نخست وزیریاش را پذیرفت به طوری که حتی یاران نزدیکش هم از تصمیم عجیب او یکه خوردند و او را به خاطر این تصمیم از حزب اخراج کردند، برخی حرکت عجیب بختیار را برای پذیرفتن نخست وزیری از ویژگی های فردی اش می دانند.
بختیار تحت تأثیر این قرائت از رابطه دین و سیاست در رساله دکترای خود با اشاره به جدایی این دو مقوله در جریان تاریخ میگوید که امروزه مسلکهایی توتالیتر در تحول خود نوعی بازگشت به وحدت این دو نیرو را دنبال میکنند. این اظهارنظر بختیار نشاندهنده ذهنیت او از بروز اسلام سیاسی در آن دوران است. بختیار در پایاننامه خود طی بررسی تحولات قرونوسطی به مسئله ظهور و شکوفایی اسلام میپردازد و از امت جهانگیر و توتالیتر دیگری که پا به عرصه وجود نهاده است، یاد میکند.
همین ذهنیت بختیار نسبت به رابطه دین و سیاست و البته جاهطلبیهای شخصی است که به کنشهای سیاسی او در جریان انقلاب شکل میدهد. براین اساس در زمانی که جبهه ملی در حال بررسی مسئله نوع مواجهه خود با شاه بود، بختیار حاضر به همکاری با حکومت میشود.
در حالیکه افرادی مانند سنجابی پذیرش نخستوزیری بدون توافق با شاه درباره سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح، ترک کشور و تعیین تکلیف سلطنت از طریق همهپرسی را غیرممکن میدانستند، بختیار که بیشتر از شاه از قدرتگیری نیروهای مذهبی واهمه داشت، نخستوزیری را قبول کرد.
سنجابی در خاطراتش میگوید که بختیار در جلسهای که با او و دیگر افراد جبهه برگزار کرده با اشاره به دیدار با شاه گفته که او حاضر به پذیرش برخی از درخواستهای جبهه ملی است، اما صحبتی از نخستوزیری خود نکرده است. در آنجا بحث شده که بگذارید موضوع را با آیتالله خمینی(ره) در میان بگذاریم تا تصمیمگیری کنیم. بعد ظهر بود که یکدفعه بحث نخستوزیری بختیار مطرحشده و اعلام میشود که او این مسئله را پذیرفته است.
بختیار به حکومت دینی اعتقادی نداشته و پذیرفتن یک حکومت دینی از نظر او به عقب رفتن مملکت بوده است و او به طور علنی مطرح می کرده است که جهشی نوین برای مذهب نمی تواند باشد که بتواند به عنوان قانون مرجع قرار بگیرد و مذهب در چهارچوب قانون باید فعالیت داشته باشد.
خود بختیار هم تعریف میکند که سنجابی گفته است باید از آقا (امام خمینی) دستور بگیریم اما من گفتم نه من این مسئله را قبول ندارم. سر قضیه رفتن شاه هم سنجابی میگفت او نمیرود اما من میگفتم چرا او میرود. من به ملاقات شاه رفتم و قرار شد تا یک هفته دیگر لیست همکارانم را اعلام کنم. همچنین بختیار در کتاب سیوهفت روز درباره دلیل پذیرش نخستوزیری و همکاری نکردن با روحانیت اشاره به جدایی دین از سیاست کرده و اعلام میکند که به دخالت روحانیون در امور سیاسی اعتقادی نداشته است که بخواهد با آنها همکاری بکند.
بختیار با اینکه، نه دوستانش و نه انقلابیون از او حـمایت نکردند، تصورمی کرد باگذشت زمان، تب انقلاب فرو خواهد افتاد و او میتواند قانون اساسی را به اجرا درآورده بـا اجرای آن، انقلابیون دیگر مخالفتی نخواهند کرد و به او متمایل میشوند.
بختیار در تمام تالیفات و خاطراتش از این نام می برد که در هر دوره ای می خواسته اجرای قانون را عملی کند اما هیچ گاه به او مجال داده نمیشده است، که با پیشنهاد شاه بدون هیچ شرطی این پیشنهاد را میپذیرد اما غافل از اینکه مردم از پایه و اساس پهلوی را نمیخواستند و دیگر فرصتی برای جبران خطاهای پهلوی نمانده بوده است که بشود قانونی را برای احقاق مردم اجرا کرد.
پی نوشت:
1- ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان
2- چرا شاپور بختیار نخستوزیری را قبول کرد؟، سیدمحسن موسویزاده جزایری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
در ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ سه تن از سران جبههٔ ملی، کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار، نامهای سرگشاده به محمدرضا پهلوی نوشتند و از او خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان دهد و اصول مشروطیت را تمکین کند. به واقع آنها عامل بحران در ایران را شاه دانسته و او را متهم کردند که به واسطهٔ تورم و بیتوجهی به کشاورزی اقتصاد ایران را به نابودی کشانده است.
بختیار به حکومت دینی اعتقادی نداشته و پذیرفتن یک حکومت دینی از نظر او به عقب رفتن مملکت بوده است و او به طور علنی مطرح می کرده است که جهشی نوین برای مذهب نمی تواند باشد که بتواند به عنوان قانون مرجع قرار بگیرد و مذهب در چهارچوب قانون باید فعالیت داشته باشد.
نحوهٔ مدیریت شاه و عدم احترام و مغایرت آن با قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر از دیگر نکات مورد تأکید نویسندگان نامه بود. آنان در بخش پایانی نامه تنها راه برون رفت از چنین وضعیتی را ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، دادن آزادی مطبوعات و آزادی اجتماع، آزادی زندانیان، دادن اجازه بازگشت به تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد، اعلام کردند. در این نامه برخلاف سابق و به عمد تقویم شاهنشاهی و لقب همیشگی آریامهر در کنار پهلوی دوم نیامده بود".(1)
اما حدود پانزده ماه بعد از انتشار این نامه بختیار پیشنهاد شاه برای نخست وزیریاش را پذیرفت به طوری که حتی یاران نزدیکش هم از تصمیم عجیب او یکه خوردند و او را به خاطر این تصمیم از حزب اخراج کردند، برخی حرکت عجیب بختیار را برای پذیرفتن نخست وزیری از ویژگی های فردی اش می دانند.
بختیار تحت تأثیر این قرائت از رابطه دین و سیاست در رساله دکترای خود با اشاره به جدایی این دو مقوله در جریان تاریخ میگوید که امروزه مسلکهایی توتالیتر در تحول خود نوعی بازگشت به وحدت این دو نیرو را دنبال میکنند. این اظهارنظر بختیار نشاندهنده ذهنیت او از بروز اسلام سیاسی در آن دوران است. بختیار در پایاننامه خود طی بررسی تحولات قرونوسطی به مسئله ظهور و شکوفایی اسلام میپردازد و از امت جهانگیر و توتالیتر دیگری که پا به عرصه وجود نهاده است، یاد میکند.
همین ذهنیت بختیار نسبت به رابطه دین و سیاست و البته جاهطلبیهای شخصی است که به کنشهای سیاسی او در جریان انقلاب شکل میدهد. براین اساس در زمانی که جبهه ملی در حال بررسی مسئله نوع مواجهه خود با شاه بود، بختیار حاضر به همکاری با حکومت میشود.
در حالیکه افرادی مانند سنجابی پذیرش نخستوزیری بدون توافق با شاه درباره سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح، ترک کشور و تعیین تکلیف سلطنت از طریق همهپرسی را غیرممکن میدانستند، بختیار که بیشتر از شاه از قدرتگیری نیروهای مذهبی واهمه داشت، نخستوزیری را قبول کرد.
سنجابی در خاطراتش میگوید که بختیار در جلسهای که با او و دیگر افراد جبهه برگزار کرده با اشاره به دیدار با شاه گفته که او حاضر به پذیرش برخی از درخواستهای جبهه ملی است، اما صحبتی از نخستوزیری خود نکرده است. در آنجا بحث شده که بگذارید موضوع را با آیتالله خمینی(ره) در میان بگذاریم تا تصمیمگیری کنیم. بعد ظهر بود که یکدفعه بحث نخستوزیری بختیار مطرحشده و اعلام میشود که او این مسئله را پذیرفته است.
بختیار به حکومت دینی اعتقادی نداشته و پذیرفتن یک حکومت دینی از نظر او به عقب رفتن مملکت بوده است و او به طور علنی مطرح می کرده است که جهشی نوین برای مذهب نمی تواند باشد که بتواند به عنوان قانون مرجع قرار بگیرد و مذهب در چهارچوب قانون باید فعالیت داشته باشد.
خود بختیار هم تعریف میکند که سنجابی گفته است باید از آقا (امام خمینی) دستور بگیریم اما من گفتم نه من این مسئله را قبول ندارم. سر قضیه رفتن شاه هم سنجابی میگفت او نمیرود اما من میگفتم چرا او میرود. من به ملاقات شاه رفتم و قرار شد تا یک هفته دیگر لیست همکارانم را اعلام کنم. همچنین بختیار در کتاب سیوهفت روز درباره دلیل پذیرش نخستوزیری و همکاری نکردن با روحانیت اشاره به جدایی دین از سیاست کرده و اعلام میکند که به دخالت روحانیون در امور سیاسی اعتقادی نداشته است که بخواهد با آنها همکاری بکند.
بختیار با اینکه، نه دوستانش و نه انقلابیون از او حـمایت نکردند، تصورمی کرد باگذشت زمان، تب انقلاب فرو خواهد افتاد و او میتواند قانون اساسی را به اجرا درآورده بـا اجرای آن، انقلابیون دیگر مخالفتی نخواهند کرد و به او متمایل میشوند.
بختیار در تمام تالیفات و خاطراتش از این نام می برد که در هر دوره ای می خواسته اجرای قانون را عملی کند اما هیچ گاه به او مجال داده نمیشده است، که با پیشنهاد شاه بدون هیچ شرطی این پیشنهاد را میپذیرد اما غافل از اینکه مردم از پایه و اساس پهلوی را نمیخواستند و دیگر فرصتی برای جبران خطاهای پهلوی نمانده بوده است که بشود قانونی را برای احقاق مردم اجرا کرد.
پی نوشت:
1- ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان
2- چرا شاپور بختیار نخستوزیری را قبول کرد؟، سیدمحسن موسویزاده جزایری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران