
در را ببند! در را ببند!
یکی بود یکی نبود یک ماشین لباسشویی بود که هر روز لباس های کثیف و می شست و ....

لاک پشتی که دریا نداشت
روزی روزگاری ، لاک پشتی زیبا و کوچولو به دنیا آمددوست داشت که هر طور شده دریا را ببیند و ....

درخت زرافه
داستان زیبا و دوست داشتنی با نام درخت زرافه همراه ما شوید....

کتابی که گُم شده بود
داستان امروز ما درمورد یک کتاب است. بچه های عزیز حواستون به کتاب هاتون باشه...

کوکو و زمستان
یکی بود یکی نبود، زمستان از راه رسیده بود و سرمای شدیدی همه جا را فرا گرفته بود. پرنده ای کوچولو به نام کوکو موقع کوچ از بقیه ی دوستانش جا مانده بود...

تو چه قدرخوبی
یک داستان زیبا و دوست داشتنی در مورد کمک کردن به یکدیگر. با هم این داستان زیبا را بخوانید و لذت ببرید...

دانه و نیم دانه
یک داستان زیبا و دوست داشتنی درمورد دعوای دو تا مورچه در مورد دانه! با ما همراه شوید و این داستان زیبا را بخوانید و لذت ببرید...

مامان پیشی و پنج تا بچه اش
مامان پیشی قصه ی ما سعی می کنه تا بچه هاش بخوابند و از روش های مختلفی استفاده می کنه، با ما همراه شوید و این داستان زیبا را بخوانید..

قورباغه و نردبان
با داستانی زیبا و دوست داشتنی در مورد قورباغه و نردبان همراه ما شوید...

من سبیل دارم
غروب بود، آقا گنجشک توی لانه اش نشسته بود و به چهار راه نگاه می کرد. همان جایی که آقای پلیس ایستاده بود.

بی بو بی بی بو...
در این داستان با کار سه ماشین مهم در شهر ما آشنا می شویم: ماشین های آتش نشانی، آمبولانس و پلیس. همراه ما شویم و این داستان زیبا را بخوانید...

هیس! ساکت!
یک داستان زیبا و خواندنی درمورد مگس و گنجشک های شیطون و پر سر و صدا که عمو هیس قصه ما را اذیت می کنند...

خاله شاخ نبات
خاله شاخ نبات یک دیو چاق و قلمبه بود. به جای شاخ روی سرش دو تا شاخ نبات داشت به چه بلندی!

روزی، روزگاری چوپانی
روزی، روزگاری چوپانی بود که یک گله گوسفند داشت. هر شب گرگی به گوسفندها حمله می کرد، سگ گله را زخمی می کرد، گوسفندی می گرفت و می رفت.

لطفا پنیرش زیاد باشد!
یکی بود یکی نبود. یک موش ریزه میزه بود. لانه ی موش، زیر یک درخت، رو به روی یک پیتزا فروشی بود!

روباه و غاز
داستان زیبای غاز و روباه برای شما بچه های عزیز، با دوستان خود بخوانیدو لذت ببرید...