تبیان، دستیار زندگی

دوست دارد ساز مخالف بزند

امام صادق(ع) به یکی از یارانش فرمود: تو یک عیبی داری. وقتی بحث می‌کنی با آنهایی که اسلام را قبول ندارند، حرف حق آنها را هم قبول نمی‌کنی. ماست سفید است، باز تلاش می‌کند یک کاری کند یک چیز دیگر بگوید. دوست دارد ساز مخالف بزند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
دوست دارد ساز مخالف بزند

پیامبر اسلام با مخالفین چه کار می‌کردند؟ امیرالمؤمنین و امامان ما چه می‌کردند؟ پیامبر چهار نوع مخالف داشته است. نوع اول مشرکین، بت پرست بودند و از نظر فکری به خدا و قیامت اعتقاد نداشتند. دوم منافقین بودند. سوم اهل کتاب و مسیحی و یهودی، چهارم هم خودی‌ها. در بین خودی‌ها هم گاهی کسانی بودند مخالف پیامبر بودند. یا مسلمان‌ها نسبت به هم مخالفت داشتند.

پیامبر عزیز ما در سن چهل سالگی به فرمان خدا به پیامبری رسید. تا سه سال مخفیانه، بعد مأمور شد علناً اسلام را اعلام کند. یک روزی بود که مشرکین برای بت‌هایشان مراسم می‌گرفتند. مراسم برای بت‌هایشان گرفته بودند، پیامبر هم با مسلمان‌ها از آنجا رد می‌شدند. به مسلمان‌ها این را می‌فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» پیامبر را سنگ باران کردیم. بدنش جای سالم نداشت. از تمام این بدن خون جاری شده است. امیرالمؤمنین و حضرت خدیجه تا شنیدند آمدند و به مداوای پیامبر پرداختند. آنقدر رقت آور بود که خداوند از آسمان کمک فرستاد. فرشته‌ای را فرستاد برای کمک به پیامبر، پیامبر تکیه داده و از او خون می‌رفت، گفت: یا رسول الله! این کوه‌های مکه تحت فرمان من است. شما فقط بخواه، من به این کوه‌ها دستور می‌دهم اینهایی که شما را زدند در هم بفشارد و نابود کند. پیامبر فرمود: نه نمی‌خواهم. من پیامبری هستم که برای مهرورزی مبعوث شدم. شروع کرد به دعا کردن «اللهم اهد قومی» خدایا قوم مرا هدایت کن. «فانهم لا یعلمون» نمی‌دانند. این پیامبر و الگوی ماست. «انَّک لَعلَی خُلقٍ عَظیم» (قلم/4) بخشی از سیره پیامبر در ارتباط با مخالف است. مخالفی که می‌خواهد او نباشد، دینش نباشد، خودش و فکرش نباشد. ولی باز در صدد دعای به او و در صدد هدایت او هست.

سیزده سال که پیامبر در مکه بودند، چقدر خودش را آزار دادند و یارانش را شکنجه کردند. مسلمان‌ها اینقدر در مضیغه بودند. گاهی بخاطر گرسنگی آدم‌های بزرگ گریه می‌کردند. جا نداشتند بخوابند، خرید و فروش ممنوع بود. رفت و آمد و ازدواج ممنوع بود. از تحریم‌‌هایی بود که تاریخ به خود ندیده است. تا اینکه خواستند پیغمبر را بکشند. پیغمبر هم فرار کرد و به مدینه رفت. تعدادی از مسلمان‌ها به مدینه آمدند و امکان تازه‌ای فراهم شد و کمتر از یک سال نگذشته بود جنگ‌ها تحمیل شد. پشت سر هم جنگ می‌کردند. جنگ بدر، جنگ احد، جنگ خندق، شش سال گذشت!

این جا بود که پیامبر در بسیاری از شرایط با مخالفان مدارا کردند و نتیجه این مدارا برکات و ماحصل هایی بود که فراهم آورد؛ اول این بود که ده سال جنگ متوقف شود. چون آنها پشت سر هم به مدینه حمله می‌کردند. پیامبر هم فرصت اینکه اسلام عزیز را عرضه کند و معارف دین اسلام را بازگو کند، نداشت. آنها دوست نداشتند اسلام تبیین شود و به گوشها برسد. پشت سر هم فرصت را می‌گرفتند و به جنگ مشغول می‌کردند. جنگ هم تلخ است. یا کشتن و کشته دن، یا خرابی، یا جراحت، یا اسارت همه تلخ است.

دوم این بود که هرکس از اصحاب پیامبر برای تجارت یا حج و عمره به مکه بیاید در امان باشد. جاده‌ای که مشرکین برای تجارت به شام و فلسطین می‌رفتند، از کنار مدینه می‌گذشت. مدینه هم دست مسلمان‌ها بود. آنها هم باید در امنیت باشند.

سوم این بود که هر طایفه و قبیله‌ای می‌تواند با پیامبر یا با قریش پیمان ببندد.
چهارم اینکه پیامبر و یارانش آن سال وارد مکه نشوند. به مدینه برگردند.
اینها به مدینه برگشتند و یک صلح‌نامه بین المللی را امضاء کردند.

سؤال: آیا پیامبر فقط با نرم خویی با آنها رفتار کرده است؟
نه، آنجا هم که شدت عمل لازم بوده به خرج داده است. «أَشِدَّاءُ عَلَى‏ الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم‏» (فتح/29) فقط نرمی نیست. ما گاهی وقت‌ها برش‌هایی را از زندگی پیامبر را می‌آوریم برای اثبات حرف خودمان، مثلاً کسی ممکن است شدت عمل پیغمبر را اسنادی بیاورد، بعد بگوید: پیغمبر این بوده است. نرم خویی‌های پیامبر را ببینیم، شدت عمل او را هم ببینیم، چون گاهی وقت‌ها دشمن کیان اسلام را هدف قرار می‌دهد.

یکی از نکات مهم این است که با همین دشمن ها هم نباید بی تقوایی کنیم. یعنی هر نوع دشمنی، دشمن کینه‌توز، دشمن سنگدل، دشمن قاتل، با همان هم در حد خودش. قرآن می‌فرماید: «لا یُسرف فی القتل» در کشتن زیاده‌روی نکنید. به قول حاج آقای قرائتی می‌فرمایند: یعنی دو سه نفر را می‌شود کشت؟ نه، چون زمان جاهلیت یک طوری بود که یک نفر را می‌کشتند او می‌رفت ده نفر را می‌کشت. اسلام فرمود: یک نفر به یک نفر، یا چشم یک کسی را مثلاً آسیب زده است. چشم به چشم، گوش به گوش، نفر به نفر، اینها همان تقوا هست. حتی پر‌رنگ‌ترین دشمن، ما باید تقوا را رعایت کنیم.
حاج آقای قرائتی فرمود: کربلا را با نقاشی‌هایی که پرده خوانی بود، معرفی می‌کردند. شمر را زشت می‌کشیدند، یک آدم با سبیل بلند و چهره زشت، امام صادق(ع) به یکی از یارانش فرمود: تو یک عیبی داری. وقتی بحث می‌کنی با آنهایی که اسلام را قبول ندارند، حرف حق آنها را هم قبول نمی‌کنند. ماست سفید است، باز تلاش می‌کند یک کاری کند یک چیز دیگر بگوید. دوست دارد ساز مخالف بزند. این همان بی تقوایی است.

ممکن است ما با کسی مخالف هستیم، سی درصد حرف‌هایش درست است، حق را بپذیریم. ظلم نکنیم، حق را زیر پا نگذاریم.

منبع:
موضوع "تقوای الهی در قرآن کریم  (تقوا در برخورد با مخالف)" در برنامه سمت خدا؛ حجت الاسلام والمسلمین بهشتی-

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.