نوشتن در زمان، مکان و تاریخ ادبیات
هوشنگ چالنگی به سهم خود یکی از آن چهرههایی است که به دهه چهل و به تاریخ ادبیات معاصر ایران پویایی داده است. چگونه میتوان بر او چشم بست؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1397/04/31 ساعت 09:05
هوشنگ چالنگی یکی از چهرههای قابل تأمل دهه درخشان شعر فارسی یعنی دهه چهل است. زمان، زمان شور و تمرکز بر شعر در محفلها و خلوتهای شخصی است. چالنگی شور آن دهه را دارد و شعرهایش هم در شور آن دهه غوطهور است. تاریخ ادبیات معاصر ایران نیرویش را از کجا میگیرد؟ یک پاسخ به این پرسش این است: دهههای تعیین کننده. دهههای تعیین کننده، شور و نیروی خود را از چه کسانی میگیرند؟ هوشنگ چالنگی به سهم خود یکی از آن چهرههایی است که به دهه چهل و به تاریخ ادبیات معاصر ایران پویایی داده است. چگونه میتوان بر او چشم بست؟ او را چگونه شاعری باید نامید؟ او از شاعرانی است که به تاریخ ادبیات نظر داشته است؛ به نیما نظر داشته است؛ به شاملو نظر داشته، به شعر مشروطه نظر داشته، به شعر دوستان خود نظر داشته، به شعر بیژن الهی، محمود شجاعی، بهرام اردبیلی، پرویز اسلامپور، رؤیایی و... نظر داشته است. اما از همه اینها گذشته، شعر او در نسبت با شعر نیما خوانده میشود. دقیقتر بگویم، من شعر او را در نسبت با تاریخ ادبیات میخوانم. با او درباره دوستانش سخن گفته ام؛ از او تا جایی که توانستم برخی جزئیات را پرسیدم و دانستم به تاریخ ادبیات نظر دارد. خود را هم در آن چارچوب میبیند، یعنی میبیند که در دهه چهل با چه کسانی بر سر سفره شعر نشسته و برخاسته است.
هوشنگ چالنگی شاعری است که «می بیند» چون نیما. به همین سبب است که چالنگی، هم همزمان است و، هم در زمان و، هم از سرچشمههای تاریخ ادبی آب بر میدارد. او از زلال تیرۀ شعر نیما آب بر میدارد و چه خوب هم آب بر میدارد. اگر مخاطب شعر او باشید متوجه میشوید شعر چالنگی بوی خاک بوی اقلیم بوی آخشیج و بوی باد میدهد؛ بوی زندگی در مکان، اقلیم و در میان مردم و با زبان مردم. او به اهمیت نیما واقف است، به بوی خاک واقف است، به هوا، او به دهه چهل واقف است، به اقلیم، به طبیعت، به ستارهها... شعر او را باید در «مکان» خواند، با نسبتهای زمانی خودش و با در نظر گرفتن دادههایی در تاریخ ادبیات. چالنگی را نمیتوان بدون نسبت با بدنه دهه چهل دید. این دهه به او و دوستانش شکل داد و او و دوستانش نیز به این دهه، به کاغذ شعر، به مجلههای سر به کار شعر فرو برده، به دادههای مادی تاریخ ادبیاتی شکل دادند.
چالنگی به این دوستان واقف است و بر بزرگی برخی نامها و بر اغراقها و «بیخود بزرگ شده»ها شهادت میدهد، چراکه بر آستانه فروتنی شعر ایستاده است و به دهههای بعد، به اکنون شعر فارسی مینگرد. نگاه چالنگی شعرمدار است و این شعرمداری مکان را اگرچه بستر زندگی است، در شعر و زندگی او شعروارهتر میکند. چالنگی شاعری «در مکان» است. اکنون پرسش دیگرم این است: او با چه شاعرانی«هم مکان» است؟ باز هم میپرسم: نسبت او با نیما و شاملو چگونه نسبتی است؟ نسبت او با رؤیایی چگونه نسبتی است؟ آیا او شاعری است که از مانیفستهای شاعری عبور میکند؟ چه خوب است چالنگی در تاریخ ادبیات اثر کند؛ در شاعران ما. تجربه او از آن دهه درخشان، تجربه او از شعر، تجربه او از دوستان جرگه شعر درخشان و بیان او ستودنی است. چالنگی چگونه تاریخ ادبیات معاصر را باز میگوید؟ چگونه با شعر از میان دادههای تاریخ ادبیات میگذرد؟
منبع: روزنامه ایران/مهدی دادخواه تهرانی