نمایشنامه نویسی در آستانه نقطه کور
40 سال تجربه قلم فرسایی فعال ترین نمایشنامه نویس آذربایجان غربی که از هنرمندان پیشکسوت منطقه به شمار می رود به انتشار 22 مجموعه ترکی و فارسی منجر شده؛ هنرمند برجسته ای که از صندلی قضاوت به دنیای کتابت سفر کرده و کتاب هایش به زبان های خارجی ترجمه می شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1397/04/20 ساعت 08:45
علی صابر رضایی متولد 1333 در ارومیه بوده، لیسانس حقوق، قاضی بازنشسته دادگاههای تجدیدنظر آذربایجان غربی و وکیل دادگستری است؛ وی در سال 1392 پس از 33 سال قضاوت بازنشسته شد و از آن به بعد به وکالت مشغول است اما هنر نمایشنامه نویسی بیشتر وقتش را می گیرد.
این نویسنده توانا آثار مطرحی چون «اصلی و کرم»، «گول آغا»، «ملک محمد»، «اتوبوس ایستگاهی»، «قاراپاپاق گلینی»، «سونا خاتین»، «کیم گوردو کیم گورمه دی» و «آچیلمامیش چیچکلر» را به زبان ترکی خلق کرده است.
وی همچنین کتاب های موش کور، عشق گمشده، ماجرای درخت نارون، جام آخر، رویای پشت بام، فرار از سایه ها، اندر حکایت آدم ها و موش ها، بازی های توقف ممنوع و رویای آخر، چهار نمایشنامه اقتباسی از چهار اثر بزرگ دنیا، مجموعه 12 نمایشنامه میدانی خیابانی، زیستگاه آخر، کابوس های آقای پاک سرشت، در محاکمه یک مجرم و تولد یک حباب را به رشته تحریر درآورده است.
صابررضایی در سال 1356 به مدت 6 ماه در کلاس های نمایشنامه نویسی «استاد اکبر رادی» در تهران شرکت و در سال 1375 با نمایش «قره پاپاق گلینی» به جشنواره تئاتر فجر راه پیدا کرد.
این نمایشنامه نویس پیشکسوت در داستان کوتاه، رمان و فیلمنامه نیز دستی بر آتش دارد و آثار غیرتئاتری اش بیشتر در نشریه ها منتشر شده و نخستین رمان وی با عنوان «گمگشتگان شهر گم» نیز با مضمون اجتماعی انتقادی در دست چاپ است.
تنوع موضوع و سبک در نمایشنامه های صابررضایی تحسین برانگیز است؛ چنانکه «گول آغا» سمبلیک، «اتوبوس ایستگاهی» طنز، «کابوس های آقای پاک سرشت» طنز آمیخته با انتقاد، «طالوت بر داود» مذهبی و «گرسنگی» پانتومیم است.
اثر «دایی جان پاپیل» وی مسایل اجتماعی روز آذربایجان را به زبان هنر بیان و در کتاب دیگری سه نمایشنامه با مضامینی برگرفته از ادبیات کهن ایران چون عطار نیشابوری، عبید زاکانی و مولوی را خلق کرده است؛ وی در نمایشنامه «در انتظار لحظه ها» نیز بحث خانواده و روابط نادرست بین همسران و تداخل دنیای کار و دنیای خانواده را به تصویر کشیده است.
ماجرای درخت نارون وی نیز یک نمایشنامه اجتماعی است که به بررسی معضلات فرهنگی جامعه امروزی در قالب تقابل سنت و مدرنیته می پردازد.
سمبلیک بودن ویژگی غالب آثار علی صابررضایی است و واکاوی لایه های سمبلیک در بیشتر آثار وی به پژوهشی جامع نیاز دارد.
این نمایش نویس پیشکسوت بسیاری از آثار خود را به روی صحنه برده و کارگردانی کرده است؛ تماشاگران پس از تماشای برخی آثار وی با چشم گریان و در برخی دیگر با لب خندان سالن های تئاتر را ترک کرده اند.
جشنواره نمایشنامه خوانی آثار علی صابررضایی در سال 1393 با استقبال 12 گروه در سه روز و در سال 1395 نیز دومین دوره آن با شرکت 15 گروه در آذربایجان غربی برگزار شد.
حضور در دفتر کار وی بازگوکننده رویدادهای چهار دهه تئاتر آذربایجان غربی است؛ دفتر کارش بیشتر به محیطی دنج برای مطالعه شبیه بوده و بیش از پنج اثر خود را در همین مکان آرامش بخش خلق کرده است. این دفتر به کتابخانه ای رنگارنگ از کتاب های مهم و خوش رنگ مزین شده که گل سرسبد آنها 19 کتاب منتشر شده از خود وی است.
از تئاتر که حرف می زند آه های پی در پی می کشد. ریتم سخن گفتنش آهنگین است و ذهن پویایش از لغت ها و استعاره های بسیاری برای انتقال منظورش استفاده می کند.
به فراخور شغل قبلی اش - قضاوت - نکته سنج و دقیق سخن می گوید و کلمه ای استفاده نمی کند مگر از گفتن آن منظوری داشته باشد. با این وجود واژگانش با لحن مهربانانه و دلسوزانه بر زبان جاری می شود.
سوال: چرا نویسنده دست به قلم می شود؟
نویسنده در رویارویی با مسایل مختلف عینکش تیز، چشمانش ریز و بالاخره با آن مشکلات شریک می شود. از دردها متاثر می شود و آن را با قدرت نویسندگی اش بازتاب می دهد. نویسنده مشکلات را می بیند و آنها که بغض شدند در گلوی وی می ترکند و برروی کاغذ متبلور می شوند تا احساس راحتی را در او به وجود آورند. با این وجود هر نویسنده ای در مرحله ای از زندگی هنری اش ممکن است به نقطه کور نیز برسد.
سوال: منظورتان از نقطه کور چیست؟
وقتی نویسنده به این نقطه برسد، ممکن است آثار خود را پاره کند، بسوزاند یا حتی خود را انکار کند! هر نویسنده ای به این نقطه خطرناک رسید باید با ایجاد اندیشه ها و انگیزه های جدید آن را پشت سر بگذارد. البته نقش جامعه نیز در ایجاد انگیزه خیلی مهم است؛ جامعه باید هنرمندان متعهد را بشناسد یا حداقل به جایگاه اجتماعی آنان ارزش قائل شود. باید دانست هنر در جوامع بشری انکارشدنی نیست و بدون هنر پازل جامعه یک قطعه کمتر دارد.
سوال: آیا شما هم این نقطه کور را تجربه کرده اید؟
من هم دارم به آن نقطه نزدیک می شوم و در یک قدمی اش هستم! بعد از 40 سال تلاش هنری، احساس می کنم راهی که رفته ام چندان ارزشمند نبوده است.
سوال: از نقطه کور به نقطه شروع برگردیم. نخستین اثرتان چه بود؟
اولین اثرم نمایشنامه «کافه هنرمندان» مربوط به دهه ها پیش است که چاپ و اجرا نشد! الان هم نمی دانم خود نمایشنامه کجاست! بعد از آن «ایستگاه اتوبوس» را در سال 1353 نوشتم و در سال 1370 خودم نیز کارگردانی کردم.
سوال: کدامیک از آثار دیگر خود را به روی صحنه برده اید؟
کابوس های آقای پاک سرشت، دایی جان پاپیل، سونا خاتین، قره پاپاق گلینی، طالوت بر داود، گل های گمگشته، آدی یوخ اوغلان، فرار در پاییز، در انتظار لحظه ها، گرسنگی، ملک جمشید، مار و زنجیر، انتحاری دیگر و «گر عکس رخش بر چمن افتاد» را نیز کارگردانی کرده ام.
سوال: تا چه حد موافق این مسئله هستید که یک نمایشنامه نویس، کارگردانی آثار خود را نیز برعهده بگیرد؟
در اصل، یک نمایشنامه نویس نباید به کارگردانی اثر خود بپردازد. در این صورت متنی که در ذهن نویسنده متولد شده است با حفظ وفاداری کامل به روی صحنه می رود. در حالی که کارگردان باید لایه های زیرین متن را بکاود و با تحلیل عمیق نانوشته ها را درک کند و روی صحنه به آنها جان بدهد. خود نویسنده از انجام این کار عاجز است. من علاقه مند نیستم آثارم را کارگردانی کنم اما خیلی ها به سراغ متن های من نمی آیند؛ نمی دانم، شاید دلیل آن به انتقادی بودن آثارم برمی گردد!
سوال: کدام یک از کارگردانی های آثارتان را بیشتر پسنده اید؟
کارگردان خدای آفرینش نمایش محسوب می شود. از کارگردانی پدرام رحمانی در نمایش «آغلاما اورمیا» راضی بودم و سامان حسن زاده نیز از عهده کارگردانی نمایش «مار و زنجیر» برآمده بود.
سوال: در نمایشنامه های خود بازی هم کرده اید؟
نه. در هیچ یک از نمایشنامه های خود بازی نکرده ام. حتی در قسمت کارگردانی برخی انتقادها از من شده اما درباره نویسندگی انتقادها کمتر بوده است.
سوال: چه نقدهایی به آثار شما انجام شده است؟
این انتقاد را به من وارد می کنند که «چرا زیاد می نویسی؟» جوابم به این دوستان این است که در عالم هنر هیچ کس جای دیگری را تنگ نمی کند. هر کسی می تواند اثر خود را عرضه کند تا مخاطبان تماشا کنند و بازخورد بدهند. من علاوه بر خلق اثر به اقتباس هم دست می زنم. این جراتی است که به خرج می دهم؛ حالا اگر عده ای این اقدام مرا نمی پسندند می توانند قوی تر از آثار من خلق کنند. نمی شود دست روی دست گذاشت و به آثار بزرگ دنیا بی توجهی کرد. اقتباس در همه جای دنیا وجود دارد و پدیده ناپسندی محسوب نمی شود. مشکل آذربایجان غربی این است که پیشکسوت ها فقط می خوانند اما مقاله ای در این باره نمی نویسند. این دوستان حتی یک تک پرده هم ننوشته اند، در حالی که باید نوشت. مشکل دیگر آذربایجان غربی این است که تا جایی که من اطلاع دارم شخصی در جایگاه منتقد نمایشنامه در این استان وجود ندارد. منتقد باید نمایشنامه خوان، منصف و با دانش باشد. چهارچوب نمایشنامه را بشناسد. یکی دو نفر پیشکسوت در این استان اگر بخواهند می توانند به جایگاه منتقدی برسند که متاسفانه این عزیزان هم به کار دل نمی دهند! هنرمندان کمی در این منطقه دست به قلم می برند.
سوال: کدام هنرمندان آذربایجان غربی در زمینه نمایشنامه نویسی دست به قلم هستند؟
چند نفر بیشتر نیستند. بابک رستم زاد اغلب در زمینه تئاتر کودک می نویسد. رسول بانگین نیز قلم خوبی دارد. بابک لطفی هم نویسنده خوب و آینده داری است. محمدباقر جعفری زاد هم خوب می نوشت اما از یک دهه پیش دست به قلم نبرده است. برخی ها هم تک متن می نویسند و نمی توان درباره آنان نظر داد، برای ارزیابی کارشان باید حداقل به خلق چند متن اقدام کنند. نمایشنامه نویس خانم نیز به معنای واقعی کلمه در آذربایجان غربی به یاد ندارم.
سوال: به کدام اثرتان شبیه هستید؟
هر نویسنده از زندگی خود تاثیر می پذیرد. شرح حال دوران دانشجویی من در «بن بست سکوت» آورده شده است. «در انتظار لحظه ها» شرح حال بخش دیگری از وقایع دوران دانشجویی من است که آن را به همسرم تقدیم کرده ام. اتفاقا همسرم از این کار نه تنها خوشحال نشد بلکه خیلی هم ناراحت شد که چرا این اثر را تقدیمش کرده ام!
سوال: جوابتان به همسرتان چه بود؟
جوابم به همسرم این بود که ما در طول نگارش این اثر، خیلی متحمل فشار زندگی شدیم و این اثر برشی از زندگی خود ماست! در اغلب آثارم بلاهایی که به سر آدمی آمده است را بازتاب داده و به هیچ وجه در بیان دردها تخفیف نداده ام؛ به همین دلیل بیشتر آثارم دردناک است.
سوال: دردناک ترین آنها کدام است؟
نمایشنامه ای به نام «بازی معکوس» که بر اساس یک داستان واقعی بوده اما هنوز به چاپ نرسیده است. داستان این نمایشنامه تا مغز استخوان آدمی را می سوزاند، البته در اغلب آثار قبلی ام نیز این تلخی احساس می شود.
سوال: با چشم خیس هم نوشته اید؟
بله اغلب اوقات متن هایم را با چشم گریان نوشته ام. حتی با خواندن آثارم متاثر می شوم. معتقدم که نویسنده باید با گوشت و پوست خود شخصیت های داستان را درک و با آنان همذات پنداری کند. بدین صورت احساس نمایشنامه نویس به مخاطبان منتقل می شود.
سوال: کدام نمایشنامه های شما متمایز است؟
آقای سپهری، مدیرکل وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان غربی، سال ها پیش از من خواست نمایشنامه ای مذهبی بنویسم. پس از هفت ماه تحقیق و به صورت مستدل اثری آموزنده با عنوان «طالوت بر داود» را بر اساس ماجرای قرآنی نوشتم. یک نمایش پانتومیم یا لال بازی به نام «گرسنگی» که یک کمدی دردناک است نیز دارم که در سال 1376 با یک پایان تلخ اجرا کردم.
سوال: چه تغییراتی در گذر زمان در متن های شما به وجود آمده است؟
چون ما در حوزه نمایشنامه خوانی به صورت آکادمیک فعالیت نکرده ایم، به احتمال زیاد بار فنی متن ها به مرور زمان پخته تر شده است. نویسندگی نبوغ و استعداد ذاتی می خواهد که همان فوت کوزه گری است. این مسئله خیلی مهم است و برخی تکنیک ها را تحت شعاع قرار می دهد. دیالوگ ها در آثار اولیه ام بیشتر و در جاهایی غیرضروری بود اما الان کمتر شده است.
سوال: به ذهنتان خطور کرده است تا اثری از خود را کنار بگذارید؟
ممکن است متنی را از لحاظ فنی و محتوایی بازنویسی کنم اما این طور نیست بخواهم به صورت کامل آن را کنار بگذارم چون هر نمایشنامه را در حال و هوا و دوران مخصوص به خود نوشته ام.
سوال: سخت ترین مرحله نمایشنامه نویسی برای شما چیست؟
هر نویسنده یا نمایشنامه نویسی برای خلق اثر خود با مدل خاصی به پیش می رود. موضوع داستان هایم از شغلم قضاوت ایده گرفته شده است و به همین دلیل خالی از جذابیت نیست. به شخصه برای خلق یک اثر، ابتدا خلاصه داستان را می نویسم. بعد آن را کنار می گذارم و سپس بعد از چند هفته دوباره رجوع می کنم و با دقت می خوانم. برای شخصیت های داستانی شناسنامه و شرح حال مختصری می نویسم. تا این مرحله از نگارش هنوز از اسم خبری نیست و سخت ترین کار برایم همین نوشتن عنوان اثر است. انتخاب اسم را گاهی تا پایان نمایشنامه به تعویق می اندازم. گاهی برای متنم چند اسم انتخاب می کنم. برخی موارد اسم موقتی انتخاب و در پایان فرآیند نگارش، آن را عوض می کنم.
سوال: آذربایجان غربی چه ظرفیت های مهمی در هنرهای نمایشی دارد؟
این استان در نمایشنامه خوانی حرف برای گفتن زیاد دارد که اگر به آن سمت و سو داده شود می تواند در سطح کشور بدرخشید. در تئاتر خیابانی آنطور که باید در حال حاضر ثبات نداریم. در نمایش صحنه ای نیز آزادی عمل کافی برای ابراز وجود نداریم. اگر در تئاتر صحنه ای فضای لازم فراهم شود می توان مطرح شد. این قابلیت همچنین برای تئاتر آذربایجان غربی وجود دارد تا متن های فولکلور را پس از آماده سازی در این استان در شهرهای دیگر کشور اجرا کند.
سوال: مهم ترین مشکل تئاتر این استان چیست؟
رنجش! همه پیشکسوتان را رنجانده اند. مرا هم می رنجانند. پس از انتشار 20 کتاب، متن مرا رد می کنند و می گویند قابلیت اجرا ندارد! اخیرا سه متن مرا رد کرده اند. در نمایش زیستگاه آخر اهمیت صرفه جویی در مصرف آب و معضل های کمبود آب را نشان داده ام اما می گویند این متن قابلیت و توجیه اجرا ندارد! روی سخنم با این عزیزان این است؛ یک سطح و مرز برای ما تعیین کنید تا بدانیم چه بنویسیم! الان این سطح خیلی پایین آمده و بیشتر به خودسانسوری و سلیقه شخصی تبدیل شده است. اصولش این است خود هنرمندان اهمیت اجرای یک نمایش را نشان دهند. می نویسند متن ضعیف است! از چه نظر ضعیف است؟ دلایل را نمی گویند! این یکی از معضل های اصلی تئاتر آذربایجان غربی بوده و سرعت رشد تئاتر استان به این دلایل کمتر شده است.
سوال: استقبال از تئاتر در آذربایجان غربی را چگونه ارزیابی می کنید؟
سال ها پیش با زحمت های زیاد اثری را روی صحنه می بردیم اما حدود 20 تا 30 نفر برای تماشای آن در سالن حاضر می شدند. از اواخر دهه 1380 و در دهه 1390 مردم تئاتر را به سبد فرهنگی خود اضافه کرده اند. آثار ترکی ام نظیر 'دایی جان پاپیل'، 'آغلاما اورمیا' و 'قره پاپاق گلینی' در سال های اخیر با استقبال خوبی مواجه شده است اما باید مخاطبان را از این بیشتر به سالن های تئاتر کشاند.
سوال: شما چه راهکارهایی برای افزایش مخاطبان تئاتر پیشنهاد می کنید؟
از آنجایی که دوستداران کتاب و روزنامه خوانان بیشتر درگیر رویدادهای هنری هستند و اطلاع رسانی در مطبوعات می تواند مفید واقع شود. صدا و سیما هم می تواند نقش مهمی ایفا کند اما متاسفانه رادیو و تلویزیون به هیچ وجه فعالیت های فرهنگی به ویژه تئاتر را اطلاع رسانی نمی کند! هنرمندان سربازان فرهنگی هستند و باید توسط رسانه ها حمایت شوند تا بتوانند به بقای خود ادامه دهند. در این میان از نقش انجمن ها نیز نباید غفلت کرد. در حال حاضر انجمن دوستداران تئاتر در تبریز با یکهزار و 200 نفر عضو به فعالیت می پردازد. اگر تئاتری در این شهر به روی صحنه برود، حداقل هزار نفر در طول چند روز آن را تماشا می کنند؛ این حمایت خوبی از یک تئاتر محسوب می شود. چنین انجمنی باید در ارومیه نیز راه اندازی شود.
سوال: ساز و کار این نوع انجمن چگونه است؟
اطلاعات روز تئاتر در این انجمن به اعضا ارایه می شود. هر عضو در عوضِ خدمات دریافتی، با اجرای هر تئاتر حداقل یک بلیت می خرد و اگر حداقل یک نمایش از سه تئاتر اجرا شده را تماشا نکند از عضویت این انجمن حذف می شود.
سوال: مسوولان چه دیدگاهی نسبت به تئاتر دارند؟
بیشتر مسوولان نه تئاتر را می شناسند و نه بها می دهند. انتظار هنرمندان این است که اشخاصی از جنس فرهنگ و از بدنه فرهنگ جامعه وارد این عرضه شوند تا هنرمندان را درک کنند. مسوولان در کشورهای همسایه در روز اول اجرای تئاتر از آن استقبال می کنند و تماشا نکردن نمایش برای یک مسوول کسر شان و حضورش افتخار و همچنین انجام وظیفه محسوب می شود. در شهر ما داستان جور دیگری است! از مسوولان دعوت هم که می کنیم تشریف نمی آورند! یکبار یکی از مسوولان قبل از اجرای یک تئاتر در مراسمی گفت؛ ما از هنرمندان خط مشی کلی می گیریم تا در روش های خود اعمال کنیم. حرف هایش به دلم نشست اما خود وی برای تماشای همان تئاتر ننشست! چرا همان مسوول باید بلافاصله پس از پایان سخنرانی به بهانه حضور در مراسم دیگری به اجرای تئاتر کم احترامی می کرد؟ واقعا چرا مسوولان به تئاتر بها نمی دهند؟
سوال: چند کتاب از شما به زبان انگلیسی ترجمه شده است؟
نمایشنامه های 'مغیلان' و 'عشق گمشده' را منوچهر پارسایی به زبان انگلیسی ترجمه کرده اما هنوز نسخه انگلیسی این متن ها در قالب کتاب منتشر نشده است.
سوال: آیا استقبال مورد نظر از کتاب های شما انجام شده است؟
در توزیع کتاب دچار مشکل هستیم زیرا مسئله توزیع دارای باند و باندبازی است. تهران فقط کتاب را منتشر می کند و توزیع را به شرط رایگان انجام می دهد! ناشران تهرانی نویسندگان سایر استان ها را فراموش کرده اند.
سوال: چه خاطره هایی از نمایشنامه نویسی دارید؟
نمایشنامه ام با عنوان 'مسیو نیرنگی' در سال 1354 رتبه سوم را کسب کرد. حدود یکهزار و 500 تومان به عنوان جایزه گرفتم در حالی که در آن دوره حقوق یک کارمند 300 تومان بود! این بهترین جایزه ام تا به حال محسوب می شود. در مسابقه نمایشنامه نویسی استانی در سال 1369 نیز هم اول، هم سوم شدم! در آن مسابقه نمایشنامه 'گل های گمگشته' رتبه نخست و اثر 'گول آغا' رتبه دوم را کسب کرد.
سوال: به جایگاه مورد نظرتان در عالم هنر رسیده اید؟
در طول این چند دهه خود مرا نشناختند اما شاید پس از زندگی ام، آثارم را بشناسند! اگر وقت داشته باشم آثارم را در سه مجموعه به صورت 2 مجموعه فارسی و یک مجموعه ترکی گردآوری می کنم تا بررسی آنها در آینده به آسانی انجام شود.
رییس انجمن هنرهای نمایشی آذربایجان غربی نیز با اشاره به اینکه استاد علی صابر رضایی نمونه واقعی یک پیشکسوت تئاتری است، گفت: این هنرمند متواضعانه همواره به صورت مادی و معنوی از خانواده تئاتر آذربایجان غربی حمایت کرده است.
محمد کاظمی افزود: وی همواره به تماشای نمایش های مختلف در این استان سفر می کند و مشوق و مایه دلگرمی هنرمندان جوان عرصه تئاتر می شود.
وی اضافه کرد: شان اجتماعی، کسوت هنری و اعتبار استاد صابر رضایی در تئاتر کشور مثال زدنی است.
منبع : خبرگزاری ایرنا