تبیان، دستیار زندگی

 جای چندین هزار شاگردت/ یک «اباالفضل» داشتی بس بود

تازه‌ترین سروده احمد بابایی از شاعران آئینی کشورمان همزمان با شهادت امام جعفر صادق(ع) تقدیم این امام همام شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
شهادت امام صادق

 احمد بابایی از شاعران کشورمان در آستانه شهادت امام جعفر صادق(ع) رئیس مذهب شیعه شعری را سروده است.


من قسم می‌خورم به «بسم الله»
علم، دور از تو، بذر حرّافی ست
تا قیامت، نجات در صدق است
«قالَ صادق»، برای ما کافی ست

چشم، در راه، مانده‌ام، یک روز
دل مردم، قلندری بشود
بدمد «صبح صادق» از مشرق
مذهب خلق، جعفری بشود

به شهیدان قسم، به روح امام،
سر به زیر تو سرفراز شده است
عاشق حوزه ام که چشمانش
رو به شیخ الائمه باز شده است

از کرامات فقه می‌گویند
پیرها را جوان کند این علم
فقه، نسلش به کربلا برسد
«حوزه» را روضه خوان کند این علم

به همین سادگی که می‌بینی
رونما می‌دهم حقایق را
بی «اطاعت» نمی‌توان فهمید
راز های امام صادق را

جهل با لاف علم، همدست است
بی امام، آبرو، سراب شود
جهل، بالا نشین اگر گردد
خانه‌ی علم هم خراب شود

گرچه هر اصل، یک بدل دارد!
تاج اهل بهشت، عمامه ست
عقل لیلاشناس می داند
هرکه مجنون توست علامه ست

غرضم روضه نیست در این بیت
به همان کشته‌ای که بی کس بود
جای چندین هزار شاگردت
یک «اباالفضل» داشتی بس بود

گفت رندی که لات ها در جنگ،
ساده دل، فکر چاره می کردند
لیک در بین خوب و بد بودن
علما استخاره می کردند!

از بدِ روزگار، گرم نشد
آبی از یاریِ ریاکاران
آه، شیخ الائمه تنها ماند
بین بسیاریِ ریاکاران

بعد صد سال...، ای که رو کردی
نجف، «آرامگاه مولا» را...!
کاش می گفتی از کجا جوییم
قبر محسن، مزار زهرا را؟

خلق، دانسته یا ندانسته،
خوب و بد، ریزه خوار او هستند
همچو خورشید، آسمانی ها
خاکبوس مزار او هستند

چشم‌هایت تبسّمی ابریست
از تو آموختیم باران را
حوزه‌ها... روضه‌ها، به اذن الله،
آبرویند قوم سلمان را

چشم‌های تو، تورمان کرده ست
اهل نور و تنورمان کرده ست
این روایات صادقُ الوَعدَت
بی قرار ظهورمان کرده ست
ما «ندیده» ، ابابصیر شدیم
عشق آئینه، کورمان کرده ست
یاد شیخ الائمه، داغ بقیع،
خونجگر، ناصبورمان کرده ست
نام حیدر، غرورمان داده
نام زهرا، غیورمان کرده ست

حرم زخمیِ تو مرهم ماست
قبر تو قبله، اشک، زمزم ماست
به رواق غریب‌های وطن،
طاق صحن تو، قامت خَم ماست
گره اشک بر ضریح بقیع
مینیاتور طاقت کم ماست
به همان گنبدی که نیست قسم
خون دل، رنگ سرخ پرچم ماست
تا ابد شرمگین فاطمه ایم
بی حرم ماندنت، جهنم ماست
کوریِ چشم هرچه وهابی ست
«یمن»، امروز، مشت محکم ماست
چون شب قدر، ذوالفقار به کف،
صبح صادق، خطِ مقدّم ماست
همه ی راه ها به سوی حسین،
همه ی ماه ها محرّم ماست
هرکه با «حیدر» است، مظلوم است
آه مظلوم، اسم اعظم ماست
«نسل سلمان» ، سپاه عاطفه ایم
غم «نسل اویس» هم، غم ماست
اولین حکم فقه ما این است:
هرکسی با «علی»ست مَحرم ماست

در هجوم شبانه‌ی دوزخ
سفره‌دار بهشت، تنها بود
ازدحام و جسارت و آتش
ارثش از روضه‌های زهرا بود

پیر دارُالسلام را بردند
جان بیت الحرام را بردند
بی عبا، پابرهنه، در کوچه،
پشت مَرکب، «امام» را بردند...!

فکر کن بین بحث فقهیِ او
شاعری ساده دل ز راه رسید
درس، تعطیل شد به امر امام!
نوبت شرح قتلگاه رسید

خواست شاعر که با ادب باشد!
خواست شعری فخیم‌تر گوید!
پیر ما گفت: بی تکلّف باش،
اشک باید که شعرِتر گوید...

شاعر ساده دل، منم، مردم!
آمدم میهمان او باشم
با همین چند بیت بی نفَسم
نفَسی، روضه خوان او باشم:

پیر دارالسلام را بردند
جان بیت الحرام را بردند
بی عبا، پابرهنه، در کوچه،
پشت مَرکب، امام را بردند...!

«پشت مَرکب» کجا و «پای ستور»!؟
کربلا و مدینه، ریخت به هم
آه، شیخ الائمه! در گودال،
استخوان های سینه ریخت به هم

در خبر آمده است: تشییعش
در هیاهوی عالِمان، سر شد
یادم آمد که در دل گودال،
لاله از نعل تازه، پرپر شد...

در خبر آمده است: لحظه مرگ،
چشم او بر جمال «موسی» بود
یادم آمد مقابل «زینب»
در دل قتلگاه، غوغا بود

در خبر آمده است: بعد از او
جگر خاندانش، آب نشد
سر طفلی، به روی نیزه نرفت
هیچ کس، هیچ کس، «رباب» نشد

هیچ کس چون رباب، درک نکرد
غارت گاهواره ، یعنی چه؟
یکی از حرمله نمی‌پرسد؟
ذبح یک شیرخواره یعنی چه؟

نیزه از حلق او بزرگ تر است!
گلوی پاره پاره یعنی چه؟
آه... ای «ماه غیرتی»! تو بگو!
«نبش قبرِ» ستاره یعنی چه؟

منبع: فارس