تبیان، دستیار زندگی
18 روز دیگر ...
18 روز دیگر ...
18 روز دیگر ...
حتی اگر غیر واقعی باشد،باز هم خواندن دارد. روحانی مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در زندان رجایی شهر خاطره جالبی دارد:
دنباله حرفِ مُفت را نگیرید تا بمیرد
دنباله حرفِ مُفت را نگیرید تا بمیرد
دنباله حرفِ مُفت را نگیرید تا بمیرد
در زمان مرجعیت آیت‌الله العظمی حاج سید محمدحجت کوه کمری عده ای از طلاب خدمت ایشان رسیدند و عرض کردند بیرون بعضی از روحانی ها پشت سر شما حرفهایی میزنند بهتر است حضرتعالی اعلامیه ای صادر کنید و یا در آخر درس خارج این حرفها را تکذیب کنید.
یک داستان آموزنده/ پاداش جوانمردان
یک داستان آموزنده/ پاداش جوانمردان
یک داستان آموزنده/ پاداش جوانمردان
سلیمان‌ افسوس‌ بسیار‌ خـورد‌ کـه‌ این شخص را نمی شناسد تا جـبران جـوانمردی او را بـنماید سلیمان چون از وضـع گـذشته خزیمه مطلع گردید دسـتور داد؛ فـرمان حکومت جزیره را به نام او که‌ اینک پس‌ از مدت ها از رنج و محنت زمانه آسوده گشته است؛ بـنویسند و وی دسـتور داد پس‌ از تصدی حکومت؛ در کار فرماندار سـابق رسـیدگی نماید و جـریان را بـه او گـزارش دهد و بدین گونه خزیمه‌ بـه جانب‌ جزیزه حرکت نمود.
نامه ای واقعی به خدا
نامه ای واقعی به خدا
نامه ای واقعی به خدا
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه، دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. نامه ی او در موزه ی گلستان ته
اگر میخواهید تا آخر عمر پشیمان نباشید...
اگر میخواهید تا آخر عمر پشیمان نباشید...
اگر میخواهید تا آخر عمر پشیمان نباشید...
مردی سگش را در خانه می گذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند و خودش برای شکار بیرون رفت، و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس می کند و پنجه هایش خون آلود است. مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد و
احترام به همسر به سبک عالم مشهور
احترام به همسر به سبک عالم مشهور
احترام به همسر به سبک عالم مشهور
مومن واقعی باید نسبت به همسر خود با عطوفت برخورد کند وخواسته های او را در حد توان تا جایی که از خط قرمز اسلام نگذشته برآورده سازد، زیرا زنان روحیه ای لطیف دارند که ممکن است با اندکی بی مهری خدشه دار گردد و زندگی مشترک را ب
توبه جوان هرزه
توبه جوان هرزه
توبه جوان هرزه
امروزه جوانان اصلا به کارهایی که انجام میدهند کوچکترین توجهی ندارند و دختران جوان با آرایش های زننده بی مهابا در کوچه و خیابان پرسه میزنند و پسرهای هوس باز به دنبال آنانو گویا نمیدانند که مرگی نیز پیش رو دارند
عاقبت نفرین پدر
عاقبت نفرین پدر
عاقبت نفرین پدر
همه میدانیم که پدر و مادر دارای شأنی عظیم نزد پروردگار هستند وما موظف به رعایت حقوق آنانیم اگر رعایت کردیم حسن عاقبت در دنیا و آخرت نصیب ماست در غیر این صورت باید از عواقبش ترسید که هم در دنیا دامنمان را خواهد گرفت هم در آخرت
پاسخ جالب بهلول عاقل
پاسخ جالب بهلول عاقل
پاسخ جالب بهلول عاقل
بهلول کلوخی از زمین برداشت و سر خطیب را هدف گرفت و آن را شکست و خون جاری شد، سپس فرار کرد. خطیب نزد خلیفه آمد و از بهلول شکایت کرد. خلیفه دستور داد بهلول را بیاورند و چون بهلول حاضر شد به او گفت: چرا چنین کردی؟
داستان نخ زلزله ساز
داستان نخ زلزله ساز
داستان نخ زلزله ساز
کسى هم جلو دار آن ها نيست و نهيشان نمى کند کسى هم نمى تواند آن ها را از اين کار باز دارد. اگر هم کسى از ما لعن کننده را انکار کند مى گويند: اين ترابى است (یعنی پیرو علی علیه السلام، ابو تراب ) و به گوش سلطان مى رسانند که او ترابى است و ابو تراب را به خير
ارزش دوست
ارزش دوست
ارزش دوست
و بدين سبب بود که پسرک عصبانیت را کنار گذاشت و از جماعت نيکخويان گرديد و همواره دوست می داشت تا در زمره کاظمين الغيظ ، فروبرندگان خشم خويش بوده و از مردم در گذرد
گوهر اخلاق
گوهر اخلاق
گوهر اخلاق
روزي حاتم طايي در صحرا عبور مي‌کرد، درويشي راه بر او گرفت و از وي ده هزار دينار کمک بلاعوض خواست. حاتم گفت: ده هزار دينار بسيار خواستي، درويش گفت: يک دينار بده...
آیا می‌توانی روی آب راه بروی؟
آیا می‌توانی روی آب راه بروی؟
آیا می‌توانی روی آب راه بروی؟
ابوسعید را گفتند: كسی را می‌‏شناسیم كه مقام او آن چنان است كه بر روی آب راه می‌‏رود. شیخ گفت: كار دشواری نیست؛ پرندگانی نیز باشند كه بر روی آب پا می‌‏نهند و راه می‌‏روند. گفتند: فلان كس در هوا می‌‏پرد. گفت: مگسی نیز در هوا بپرد. گفتند: فلان كس...
هركس برای مرگ حاضر است، برخیزد!
هركس برای مرگ حاضر است، برخیزد!
هركس برای مرگ حاضر است، برخیزد!
مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر ‏نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آنگاه خطاب به جماعت گفت: ای مردم! هر كس از شما كه می‌‏داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! .كسی برنخاست گفت: حالا هر كس از شما كه خود را آماده مرگ كرد
چرا وقتی "آخوند" از حرم می‌آمد چشمهایش را می‌بست
چرا وقتی "آخوند" از حرم می‌آمد چشمهایش را می‌بست
چرا وقتی "آخوند" از حرم می‌آمد چشمهایش را می‌بست
هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زیرافكنده و با عجله به منزل خود می‌رفت. ما از نحوه‌ی تشرف آن چنانی و از برگشتن این چنینِ وی در تعجب بودیم، تا روزی در صحن مطهر مراقب ایشان بودم. وقتی به آن كیفیت بیرون آمد....