تبیان، دستیار زندگی

حرف هایی که به دیوار می خورد!

گفت و گو با وودی هارلسون، پیرامون فیلم «گمشده در لندن»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
«گمشده در لندن»

وودی هارلسون بازیگر مشهور و ۵۷ ساله متولد شهر میدلند در ایالت تگزاس آمریکا پس از ۴۰ سال بازیگری سرانجام کار در پشت دوربین را هم آزموده است و «گمشده در لندن» محصول چنین تجربه ای است و آن را می توان و باید تصویری از رویدادی دانست که واقعاً در زندگی هارلسون رخ داده است. افرادی مثل هارلسون که برای اولین بار کارگردانی را می آزمایند با پرهیز از هرگونه ریسکی موضوعات مشخص و محکم را دستمایه کار خود قرار می دهند ولی هارلسون با رجوع به لوکیشن های سخت و گرفتن صحنه هایی دشوار و حرکت مستمر در سطح لندن دردسرهای زیادی را برای خودش خریده است. ریتم اتفاقات و شدت و حدت کارها به گونه ای است که بینندگان هرگز آرام نمی گیرند و در این سفر جانکاه با وی همراه می شوند و البته او به عنوان بازیگری که ۳ بار کاندیدای اسکار شده، نباید هم چیزی به جز تخصص را در کارش بروز بدهد. مردی که سال پیش در هیأت یک رییس پلیس سرسخت دوئل بزرگی با کاراکتر فرانسیس مک دورماند در «سه بیلبورد بیرون ابینگ میسوری» داشت و کاندیدایی اسکار نقش دوم را به همین خاطر برای خود فراهم آورد می گوید در جریان فیلمبرداری گمشده در لندن حتی با مشکل پیدا شدن یک بمب زمان جنگ جهانی دوم در یکی از محل های فیلمبردرای در شهر لندن هم مواجه شد!
آقای هارلسون، کی و چگونه به این نتیجه رسیدید که باید این فیلم را بسازید؟
– در سال ۲۰۰۲ اتفاقی در لندن برای من افتاد که بسیار تلخ و سخت بود و به لطف ساخت و ارائه این فیلم حالا همه می دانند که چگونه رویدادی بوده است. از دو- سه سال پس از آن واقعه به این صرافت افتادم که چیزی درباره آن بسازم و با خودم فکر کردم کدام دیدگاهها و زوایا را برای این مهم برگزینم. حتی در یک مقطع فکر می کردم اگر با تم کمدی تلخ این فیلم را بسازم چیز بدی نخواهد شد اما پس از افکار زیاد در روزهای اولیه روی چیزی که می بینید، به جمع بندی و اتخاذ تصمیم نهایی ام رسیدم.
 اینکه همه چیز را در زمان کنونی و بسیار واقع گرایانه ساخته اید، تا چه میزان از خواسته های شما را برآورده کرده است؟
– کار سختی بود زیرا ما برخی اتفاقات و صحنه ها را هم در طول فیلم داریم که اتفاقات در دنیای خیال روی می دهد و یکی از آنها صحنه خیال پردازی و رویایی است که کاراکتر اول می بیند. با این حال داشتن همکارانی قوی نیز کمک کرد تا به آنچه می خواهم برسم. در همه حال من مصمم بودم تصویری مستقیم و صریح از آنچه اتفاق افتاد به بینندگان ارائه بدهم و از هیچ چیز فرو گذار نکنم. گاهی در پایان روز آنقدر خسته بودم که اگر گوشه ای نمی نشستم قطعاً زمین می خوردم.
پروسه تمرین کردن بازیگران چگونه گذشت؟ هر چه باشد تعداد بازیگران نوجوان و تازه کار در فیلم شما اندک نیست.
– البته موضوع سخت و مهمی بود زیرا بعضی از آنها استرس زیادی هم داشتند و می ترسیدند و بخشی از نیروی ما صرف آرام ساختن آنها می شد. گاهی اوقات کار ما به پنج تا شش برداشت می رسید تا سرانجام صحنه ای از آب درآید که منظور نظر ما بود. انواع امتیازات و مجال ها را هم به آن بچه ها دادیم تا خودشان را با شرایط وفق بدهند و کم نیاورند ولی آن کار و شکل گیری فیلم ما منوط به یک پروسه و مهارت زمانی بود که تحت هر شرایطی باید سپری می شد.
برخی صحنه های فیلم واقعاً تکان دهنده اند، مثل سکانسی که نوجوان اصلی حاضر در بطن ماجراها به یک ون متعلق به نیروهای پلیس نشسته و به سوی نقطه ای نامعلوم می رود.
– این یکی از سخت ترین سکانس های فیلم بود و در ابتدا نمی دانستیم با این نوجوان و جاو روالی که او باید احساس ترس اش را بروز بدهد، چه بکنیم. نخست به این نتیجه رسیدیم که در لحظه ای از مسیر حرکت او را از ون پایین بیاوریم و سپس روی خطوط چهره اش احساس و طرز فکر او را پیرامون مشکلی که دچارش شده بیان کنیم اما بعداً دیدیم که صحنه آن طور که ما می خواهیم از آب در نمی آید و سپس با زوم کردن روی چهره هراسان وی در پشت شیشه ون منظوررسانی کردیم ولی من هنوز هم از آن روش و آنچه ثبت و ارائه شده راضی نیستم.
به نظر شما بدترین دشمن یک کارگردان تازه کار از قماش خودتان چیست؟
– بدتر و سخت تر از هر چیزی برای ما همان طور که پیشتر هم گفتم، بازی گرفتن از نوجوانان است. هر طور هم که به آنها ایده بدهید، براساس احساس و نگاه و برداشت خودشان اقدام می کنند و حرف های شما به دیوار می خورد و برمی گردد.
از حق نباید گذشت که کارتان با انتخاب لوکیشن های مختلف و نابازیگران کم سن و سال کم از یک خودزنی نبوده است.
– کارم سخت بود اما ارزش اش را داشت. برای آنچه ما می خواستیم در سطح شهر لندن به تصویر بکشیم چاره ای جز آنچه انجام دادیم، نداشتیم. از طرف دیگر فراموش نکنید که اصل سناریوی ما و آنچه روی آن کار کردیم و خمیر مایه داستان چیز خوب و استوار و ریشه داری بود و این طور نبود که همه چیز از درون دستهای من زاده شده باشد.
شما در پروژه جدید «ونوم» هم شرکت داشته اید تا رسماً در کارهای کمیک بوکی هم شریک شوید. درباره این طرح جدید سینمایی هم بگویید.
– روبن فله چر که «سرزمین زامبی ها» را ساخته، مسوول تهیه «ونوم» هم بود و اگر من جذب این پروژه شدم یکی از دلایلش همین امر بود. از طرف دیگر حضور تام هاردی در این فیلم نیز کمک کرد تا با اشتیاق بیشتری به سمت این فیلم بروم. او از قوی ترین هنرپیشه های نسل جدید است و کارش را واقعاً خوب می شناسد.
به عنوان یک بازیگر قدیمی و کارگردان تازه کار در تعیین اینکه کدام افراد جذب پروژه های مختلف شوند، چه میزان سهم دارید؟
– حد و سهم من و امثال من در این زمینه زیاد نبوده است و همین که کار خودم را به خوبی انجام بدهم، برایم راضی کننده خواهد بود.
از فیلم های روز در «سولو: یک داستان استاروارزی» هم شرکت دارید. نظری درباره این فیلم چیست؟
– از حضور در آن لذت بردم و فکر می کنم ران هاوارد و همکارانش روی این فیلم بسیار خوب کار و تلاش کرده اند و خوشحالم که من نیز سهم خود را ادا کردم. موضوع فیلم و اینکه دیگر هریسون فورد نقش اصلی (هان سولو) را بازی نمی کند و این کار به یک جوان (الدن ورن ریچ) سپرده شده، این فیلم را به یک کار بسیار ریسکی تبدیل کرده اما عکس العمل مردم در سطح جهان نشان می دهد که این کار جواب داد و هاوارد و به واقع شرکت های والت دیسنی و لوکاس فیلمز به عنوان مجریان مطرح به اهداف خویش رسیده اند.
آیا کارگردانی «گمشده در لندن» به این معناست که از این به بعد کمتر شما را به عنوان یک بازیگر در صحنه خواهیم دید؟
– اصلاً این طور نیست و من همچنان بازی خواهم کرد و به عنوان مثل اضافه بر Venom که قبلاً درباره آن صحبت کردیم، در فیلم «مردن شاهراه ها» هم بازی کرده ام که در پاییز ۲۰۱۸ اکران می شود. حرفه اصلی من بازیگری است و کارگردانی یک سرگرمی جنبی که تا اطلاع ثانوی بر شغل اصلی ام سایه نخواهد انداخت.

منبع: بانی فیلم