برای حل مشکلت کسی نمی آید
مسئولیت در قبال خود( 2)
مقاله ی قبل (خودت خودتو خوشبخت کن ! )
مولّد بودن
کسی که هدف مولّد و سودمند نداشته باشد نمیتواند در قبال خود احساس مسئولیت کند. ما با کار کردن از موجودیت خود حمایت میکنیم و با پرداختن به کارهای هدفمند به انسان بودن خود چیزی میافزائیم. بدون داشتن هدفهای موثر و مولّد و تلاش سازنده ما برای همیشه کودک باقی میمانیم.
البته واقعیتی است که در هر جا و در هر لحظه زمانی تحت تأثیر فرصتهایی که برایمان وجود دارد محدود میشویم. امّا به هر صورت و در هر شرایطی که قرار داشته باشیم میتوانیم از خود بپرسیم «چه میتوانم بکنم؟» «چه کاری باید صورت بگیرد؟» «چگونه میتوانم موقعیتم را بهبود بخشم؟» «چگونه میتوانم از بنبست نجات پیدا کنم؟» «چگونه میتوانم به بهترین شکل ممکن از نیروهای خود بهره بگیرم؟»
قبول مسئولیت مستلزم داشتن نگرش پویا در قبال زندگی است. باید دانست که یکی از ارزشمندترین چیزهای دنیا داشتن استقلال است. استقلال هم بدون کار به دست نمیآید.
مستقل فکر کنید
لازمه ی زندگی پویا، داشتن اندیشه ی مستقل است و این خلاف سازگار شدن انفعالی با باورهای دیگران است.
اندیشیدن مستقل ، لازمه ی زندگی آگاهانه و داشتن مسئولیت در قبال خویشتن است. زندگی آگاهانه مستلزم استفاده از ذهن خویشتن است. برای رسیدن به مسئولیت در قبال خود باید استقلال رأی داشته باشیم.
کسی نمیتواند از طریق ذهن دیگران فکر کند. البته این واقعیّت دارد که ما از یکدیگر میآموزیم امّا دانش مستلزم درک کردن و فهمیدن است نه صرفاً تقلید کردن یا تکرار نمودن. یا باید از ذهن خود استفاده کنیم یا مسئولیت کسب دانش را به دیگران واگذار نماییم و نظرات آنها را بیکم و کاست بپذیریم. انتخابی که میکنیم هم برای زندگی خود ما و هم برای آن زندگی که برای دیگران خلق میکنیم اهمیّت دارد.
اصل اخلاق
لازمه ی قبول مسئولیت در قبال خود توجّه به اصول اخلاقی است. باید دانست که سایر انسانها بنده و خدمتکار ما نیستند و برای آن زندگی نمیکنند که خواستههای ما را برآورده سازند. ما به لحاظ اخلاقی حق نداریم از دیگران برای تحقق خواستههای خود استفاده کنیم، درست همانطور که دیگران نیز مجاز نیستند با سلطهجویی از ما برای تحقّق خواستههایشان استفاده کنند. هرگز از کسی نخواهید و انتظار نداشته باشید که برخلاف منافع و خواستههای خود عمل کند.
کسی نمیآید
پس از سالها کار با اشخاص مختلف برای بالا بردن عزّتنفس آنها، همیشه در جریان رواندرمانی به لحظاتی برخوردهام که ذهنیتی در بیماران ایجاد میشود و من به اجبار حرکت رو به جلو دیگری را آغاز میکنم.
یکی از مهمترین این لحظات وقتی است که بیمار «کسی نمیآید» را در ذهن خود تجربه میکند. کسی برای نجات من نمیآید. کسی نمیآید که به زندگی من سر و سامانی بدهد. کسی نمیآید که مسائل مرا حل کند، اگر خود من برای زندگیم کاری صورت ندهم، چیزی بهتر نمیشود.
رویای یک ناجی که به سر وقتمان بیاید ممکن است به ما آرامش بدهد، امّا رفتارمان را انفعالی میکند و توانمان را میگیرد. ممکن است کسی بر این عقیده باشد که «اگر به اندازه کافی ناراحتی بکشم» «اگر به قدر کافی مأیوس شوم». «اگر به قدر کافی التماس کنم» معجزهای رخ میدهد. امّا باید دانست که این فریبی بیش نیست.
منبع: تغیر و تلخیص از کتاب روان شناسی عزت نفس – ناتانیل براندن
مقالات مرتبط:
گذشته را رها کن، به آینده بیاندیش