تبیان، دستیار زندگی

به مناسبت سالگرد شهادت دکتر بهشتی

بهشتی، آیت‌ حق بود

بعد از فاجعه بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت دکتر بهشتی و یارانشان، شاعران زیادی متاثر از این واقعه اشعاری سرودند. یکی از ماندگارترین این اشعار مربوط به حمید سبزواری است. شعری که سبزواری ایده سرودن آن را هنگام عیادت از آیت الله خامنه ای می گیرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
شهید بهشتی

عباس کی‌منش مشهور به مشفق کاشانی از شعرای برجسته کشور و چهره ماندگار شعر و ادب کارهای ارزشمندی درباره شهید بهشتی و واقعه هفتم تیر دارد. او در این باره می‌گوید: «یادم هست در آن روزها که فاجعه هفتم تیر اتفاق افتاد، ظرف مدت بسیار کمی، آثار زیادی چه به نثر و چه به نظم در این رابطه سروده شد که همه را به حیرت انداخت. چنانچه بشود تمامی اشعار در این زمینه را در مجموعه‌ای به طور کامل و منسجم جمع آوری کرد، بسیار پسندیده است. من درباره این واقعه چند شعر در همان سال 60 و اولین سالگرد فاجعه یعنی سال61 سروده‌ام.»

یکی از این اشعار مشفق کاشانی درباره شهید بهشتی با نام «آیت حق» را می خوانید: 

چو دیو فتنه به آئین خشم فرمان داد

عنان ز موج گرفت و به دست توفان داد

سموم مرگ پر کند در دل گرداب

به ابر بر شد و پهلو به باد و باران داد

به دشت حادثه بارید و خار بن روئید

به جای لاله و گل هدیه زخم پیکان داد

به سوگ باغ، بدین داغ بلبل از سر داد

نشست و سینه ز غم چاک تا گریبان داد

زنای ناله برآورد همچو نای و گریست

زبندبند، نوا تا رواق کیهان داد

به داغ فاجعه هفت تیر نعره زنان

خبر ز درد به نوباوگان بستان داد

دریغ و درد که گل‌های باغ پرپر گشت

نشان غم به دل امت مسلمان داد

بهشتی، آیت‌ حق بود، کاروان سالار

گرفت رایت خونین به دوش و فرمان داد

سلاله نبوی، سید جلیل شهید

میان آتش و خون ایستاده تا جان داد

اگر به دیده دل بنگری، خدای بزرگ

حسین دیگر به کربلای ایران داد

امام پرده‌نشین هادی زمان، ‌مهدی (عج)

به جان تشنه او چشمه‌ای فروزان داد

تمام عمر در اندیشه گل توحید

نوای عشق به مرغ هزار دستان داد

بسا گروه ز راه ضلال باز آورد

نمود راه مسلمان و راه سلمان داد

ز دود زنگ ملال از جبین دین نبی(ص)

هزار جلوه به آئین علم و عرفان داد

به کام آتش در شد چنان که ابراهیم

بدین طریق که حق وعده گلستان داد

چو شمع سوخت که افروخت شعله چون خورشید

به شام تیره هستی چراغ تابان داد

بدین حماسه که بنهاد یادگار از خویش

به لوح سرخ شهادت، شگرف عنوان داد

شهید شاهد مظلوم، ای بهشتی راد

شهادت تو به ارکان ملک بنیان داد

چراغ معرفت افروختی ز پرتو جان

فروغ مهر تو، تابندگی به کیهان داد

صلای فکر تو در پهنه طریق القدس

نشان فتح وبشارت به شوش و بستان داد

نوید فتح مبین تا هویزه، خرمشهر

پی گشودن دژهای خصم امکان داد

نمرده‌ای و نمیری که روح طیب تو

به انقلاب یکی جنبش دگرسان داد

چه برد حاصل از این فتنه، خصم دیو سرشت؟

که عقل و دین و دل خود به دست شیطان داد

ز گرگ نفس به خون در کشید یوسف دین

نشان پیرهن و خون به پیر کنعان داد

فضای مملکت از لا اله الا الله

نهیب مرگ به کاخ سیاه ریگان داد

امام بت شکن از خاستگاه نور و امید

پیام وحدت و همت به حق پرستان داد

سرودی که از شرح حال رهبری الهام گرفت

بعد از سوءقصد به آیت الله خامنه‌ای و شهادت دکتر بهشتی وقتی تصمیم بر این می‌شود که تیم شکل گرفته از هنرمندان (حمید سبزواری ، احمدعلی راغب و محمد گلریز) که برای موسیقی انقلابی تلاش می‌کردند برای این واقعه هم کار هنری انجام دهند، عیادت از آیت الله خامنه‌ای در بیمارستان بهانه‌ای برای ایده‌ تولید این اثر می‌شود.

خبر انفجار در دفتر حزب جمهوری و شهادت جمعی از دوستان و یاران انقلاب وقتی به آیت الله خامنه‌ای می‌رسد که ایشان از روز قبل در اثر سوء قصد، در بیمارستان بستری شده بودند. سبزواری در ملاقات از ایشان زاویه دید شعر خود را پیدا می‌کند؛ شعری که زبان حال رهبر انقلاب است وقتی که در تب شدید در بیمارستان، خبر درگذشت یاران خود را می‌شنوند. مرحوم سبزواری با دیدن حال ایشان شعری را می‌سراید. این شعر با ملودی اثرگذار راغب، جان دیگری می‌گیرد و وقتی برای اولین بار در حضور مردم و مسئولین کشور توسط گروه سرود حزب اجرا می‌شود، امام و مردم را سخت متاثر می‌سازد.

پس از آن ارکستر سمفونیک صداوسیما نیز به خوانندگی محمد گلریز این کار را ضبط می‌کند و بارها از رسانه‌ها پخش می‌شود. شهادت دکتر بهشتی و یارانش برای مردم و مسئولین بسیار دردناک بود و این اثر هنری همه را همراه کرد. تأثیرگذاری که در این اثر هنری وجود داشت، باعث شد بخش‌های مختلف این اثر اعم از شعر تا ملودی در زبان و زندگی روزمره مردم بازتاب پیدا کند، تا جایی که در برخی سنگ‌نوشته‌های مزار شهدا در شهرهای مختلف بخش‌هایی از این سرود حک شده است.

خواهم ز سوز دل به سوگ جان نشینم

در بستر تب با غم جانان نشینم

اندوه را با غمگنان در دل نشانم

افسوس را با همگنان بر خوان نشینم

پیمانه در کف گیرم از خونابه دل

با یاد سرمستان هم پیمان نشینم

رفتند یاران، چابک سواران

دشمن شکاران، آن حق‌گذاران

شد کاروان عشق و بر جا مانده ام من

رفتند همراهان و تنها مانده ام من

داغ شقایق‌های پرپر گشته دارم

هفتاد و دو پاکیزه پیکر کشته دارم

افسوس گل های به غارت رفته از باغ

اندوه یاران به خون آغشته دارم

بتوان حدیث درد از شعرم شنیدن

کاین نامه را با خون دل بنوشته دارم

ای غم‌گساران، از هجر یاران

اشکم چو باران بارد به دامان

آری به خون آغشته ام این خامه،آری

از سوز جان بنوشته‌ام این نامه، آری


سرافراز باد آن درخت همایون

شعری از هوشنگ ابتهاج در سوگ شهید بهشتی:

بلندا سر ما که غرقه به خونش

ببینی، نبینی تو هرگز زبونش

سرافراز باد آن درخت همایون

کزین سرنگونی، نشد سر، نگونش

تناور درختی که هرچه‌ش ببری

فزون‌تر بود شاخ و برگ فزونش

پی آسمان زد همانا تبرزین

که بر سر فروریخت سقف و ستونش

زمین واژگون شد از آن تا نبیند

در آیینۀ آسمان، واژگونش

بلی‌گوی عهدش بلا آزماید

زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش

ز چونی و چندی برون رفت و آخر

دریغا ندانست کس چند و چونش

خوشا عشق فرزانۀ ما که ایدون

ز مجنون سبق برده صیت جنونش

از آن خون که در چاه شب خورده بنگر

سحرگاه لبخند خورشیدگونش

خم زلفش آن لعل لب می‌نماید

نگر تا نپیچی سر از رهنمونش

بهارا تو از خون او آب خوردی

بیا تا ببینی گل‌افشان خونش

سماعی است در بزم او قدسیان را

دلاگوش کن نغمۀ ارغنونش

به مانند دریاست آن بیکرانه

تو موجش ندیدی و دیدی سکونش

نهنگی بباید که با وی برآید

کجا «سایه» از عهده آید برونش

منابع: سروش/ تسنیم/ شهرستان ادب