تبیان، دستیار زندگی

نفوذ اندیشه پوزیتیویستی در زندگی انسان شرقی

چگونه جامعه سرمایه‌دار، جامعه موعود شرق شد؟

نفوذ اندیشه پوزیتیویستی در زندگی انسان شرقی، به تأسی از انسان غربی از اوایل قرن بیستم شدت گرفت. اندیشه ای که با فرار از ارزش‌های دینی، جامعه سرمایه دار و آزاد را جامعه موعود خود می‌دانست.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
سرمایه دار


خطبه دوم نماز جمعه رو به پایان بود و من هنوز در مسیر رسیدن به صفوف نماز، سعی میکردم ویلچر یکی از نمازگزاران را در سایه درختان کنار خیابان حرکت دهم. در همین حین صدای خانم جوانی که از کنار ما عبور میکرد؛ من را به خود آورد. به سمت صدا برگشتم. صاحب صدا خانمی سی ساله بود با یونیفرم زرشکی، ناخن هایی لاک زده و مقنعه ای که تا پشت گوش هایش را نمایان می کرد. با دیدن چهره من دوباره جملاتش را تکرار کرد. زن جوان رفتارهای مردم جامعه‌اش را بی ارزش می‌دانست و نمی توانست این رفتارها را در ذهن خود توجیه عقلانی کند.

هر هفته جمع شدن برای اقامه نماز جمعه، نشستن زیر آفتاب یا باران و شعار دادن؛ برای او کاری بیهوده و عبس به نظر می رسید. تازه از آژانس هواپیمایی که در آن کار می کرد بازگشته بود و معتقد بود هزینه برگزاری مناسک بی معنی جامعه اش را امثال او که حتی در ایام تعطیل هم مجبور به کار کردن هستند؛ می پردازند. بخشی از ناراحتی او بدین خاطر بود که در روزهای جمعه به علت مسدود شدن مسیر های منتهی به خانه اش مجبور است، سراشیبی منتهی به خانه اش را پیاده طی کند.

با گسترش رویکردهای پوزیتیویستی، به تدریج به جای اینکه غایت علم آموزی ارتقاء معنویت یا رشد وجودی انسان باشد هدف اصلی از کسب علم افزایش قدرت بشر شد؛


نفوذ اندیشه پوزیتیویستی در ابعاد مختلف زندگی انسان شرقی، به تأسی از انسان غربی از اوایل قرن بیستم شدت گرفت. اندیشه ای که با فرار از ارزش‌های دینی مبتنی بر کتاب مقدس و متافیزیک، جامعه سرمایه دار و آزاد را جامعه موعود خود می دانست. ثمره این نفوذ، کم رنگ شدن ارزش‌های متعالی و در ازای آن پر رنگ شدن کنش‌ها و تجربیات صرفا مادی است، که روز به روز جوامع شرقی را بیشتر از پیش درگیر خود می کند.

قرن بیستم و نفوذ اندیشه پوزیتیویستی در زندگی انسان شرقی

به همین ترتیب جامعه‌ای که دچار این سنخ از نظریات و اندیشه‌ها شود؛ با بها دادن به ارزش‌های مادی و ایجاد استحاله در هنجارها و ناهنجاری‌های اجتماعی، خود را به یک جامعه پوزیتیویستی تبدیل خواهد کرد که کنشگران آن جامعه دیگر مفاهمه‌ای نسبت به کنش‌های متافیزیکی یکدیگر نخواهند داشت. برای نمونه، تصاویر متعددی را می‌توان مثال زد؛ که در آن عده ای متحیّر، خیره به نماز یک مسلمان در یک فضای عمومی مثل فرودگاه شده‌اند.


چگونه هدف اصلی از کسب علم افزایش قدرت بشر شد؟

با گسترش رویکردهای پوزیتیویستی، به تدریج به جای اینکه غایت علم آموزی ارتقاء معنویت یا رشد وجودی انسان باشد هدف اصلی از کسب علم افزایش قدرت بشر شد؛ و پوزیتیویستی که با شعار معرفت‌شناسی تجربی و اصالت تحققی ظهور یافته بود بدنه اصلی علم اجتماعی و سیاسی قرن بیستم را به خود اختصاص داد. در این شرایط اندیشمندانی مثل سن سیمون و آگوست کنت با مطرح کردن «وحدت علم»،  الگوهای نظری و روش‌های مطالعه‌ای که از علوم طبیعی اخذ نموده بودند را در علوم اجتماعی وارد کردند.(1)

آیا مجادله فلاسفه علوم انسانی را از دست‌یابی به ساختار یکپارچه بازداشته؟

اندیشمندان اثبات‌گرا با مطرح کردن ادعای «بی‌طرفی ارزشی»، مدعی شدند مجادله فلاسفه و درگیری‌های متافیزیکی آن‌ها، علوم انسانی را از دست‌یابی به ساختار منسجم و یکپارچه بازداشته است؛ فلذا علوم انسانی زمانی به نظریات استوار و موجهی دست خواهند یافت؛ که نظریات خود را جدا از ارزش‌ها و ارزیابی‌های اخلاقی کرده و دست به تبیین تجربی بزند.

جایگزینی داده‌های آماری و قوانین علّی با داوری‌های ارزشی

در این فرآیند داوری‌های ارزشی جایگزین داده‌های آماری و قوانین علّی می‌شوند. که در انتهای این مسیر گستره علم تنها محدود به مسائل عقلانی‌ای خواهد شد که قابلیت تبیین به زبان ریاضی، آمار و آزمایش های عینی را داشته باشند.

یکی از عمده‌ترین آثاری که می توان از ظهور پوزیتیویسم در دنیای تئوری سیاست نامبرد؛ شکل گیری و گسترش رویکردهای رفتار مدار و تلاش برای پرورش نوعی از علم سیاست که منفک و رها از ارزش ها است.


باید اعتراف کرد؛ رعایت این مراتب و نگرش ها تا حد زیادی منجر به دوری از نسبی‌گرایی و کاهش تاثیر ارزش‌های قومی و مذهبی در مسائل شناختی و معرفتی خواهد شد. اما آیا انسان و کنش‌های پیچیده انسانی را میتوان با این اتقان و به دور از هرگونه داوری ارزشی بررسی کرد؟ آنچه در حقیقت عمل این دسته از اندیشمندان عصر روشنگری دیده می‌شود؛ فرار از تبیین و حتی مواجه با بسیاری از رفتارهای انسانی به بهانه ارزشی و بی معنا بودن آن‌ها است. به نوعی می‌توان گفت پوزیتیویست‌ها نتوانستند ادعای تفکیک ارزش‌ها از تبیین تجربی را در عمل اثبات کنند.

همانطور که پیشتر اشاره شد. علوم سیاسی نیز، همانند علوم اجتماعی در سده‌های اخیر با نظریات و اندیشه‌های پوزیتیویستی بروز یافت. یکی از عمده‌ترین آثاری که می توان از ظهور پوزیتیویسم در دنیای تئوری سیاست نامبرد؛ شکل گیری و گسترش رویکردهای رفتار مدار و تلاش برای پرورش نوعی از علم سیاست که منفک و رها از ارزش ها است. که در راستای آن، تلاش شد آموزه ها و تئوری های اجتماعی بر مبنای رفتار مشهود پی ریزی شوند. اما حاصل بسط و توسعه ی این رویکرد های درعلوم سیاسی، تنها محروم ماندن تحلیل های سیاسی به فرارفتن از آنچه که به طور مستقیم قابل روئیت است؛ شد.

به عبارت دیگر رویکردهای رفتارمداری دامنه تحلیل‌های سیاسی را به طور قابل ملاحظه‌ای محدود ساخت.(2) بطوری که در دنیای امروز یک سیاست مدار یا یک حقوقدان تصمیمات و اعمال خود را تنها مستند و منطبق به ظاهر و نص قانون و مصوبه و... میکند. که در این صورت خود را از فهم هدف و انگیزه قانون گذار و مقنن محروم می‌کند. در صورتی که اینگونه مواجهه با نصوص الهی نه‌تنها ثمربخش نیست بلکه بعضا ذهن آدمی را از غایت و مقصود واقعی شارع منحرف خواهد کرد.

منابع:
1. ربیع زاده، علی. (1396)، حقوق عمومی دانش نظام ساز، تهران، انتشارات بسیج دانشگاه تهران
2. هیوود، اندرو. (1387)، کلید واژه ها در سیاست و حقوق عمومی، ترجمه اردشیر ارجمند، تهران امیرکبیر، چاپ دوم1389  
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.