تبیان، دستیار زندگی

شكوفه‌های دنیا برای كسی میوه نخواهد شد

آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است؛ تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان كند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
زهد

صاحب‌نظران علم اخلاق برآنند كه بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشكیل می ‏دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد كند؛ به این معنا كه، اگر ندارد، بكوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها آلوده است، تلاش كند آنها را برطرف كند.

زهد، صِرف ترك نیست، بلكه تركِ آمیخته با بی‌رغبتی است

برای رسیدن به «ما عنداللّه»، چاره‌ای جز ترك متاع فریب نیست و این ترك، «زهد» نام دارد كه به تعبیر مرحوم محقق طوسی از مراحل مانع‌زدایی از سیر و سلوك است. البته زهد، به معنای ترك متاع فریب نیست، بلكه به معنای بی‌رغبتی است، و چون بی‌رغبت بودن، تمرین طلب می‌كند، نخست انسان باید متاع نیرنگ را ترك كند، آنگاه كم كم در آن بی رغبت شود و برای بی‌رغبتی، معرفت لازم است.
اگر انسان بداند چیزی مایه فریب است و او را بعد از سلب حیثیت رها می‌كند آن را ترك می‌كند؛ مانند این كه شخص معتاد، مواد مخدّر را ترك می‌كند و نسبت به آن زاهد و بی‌رغبت می‌شود تا به زیانش آگاه باشد و بداند كه این مواد، انسان را ترك می‌كند؛ یعنی انسان را به جایی می‌رساند كه دیگر تحمّل آن را ندارد. بنابراین، زهد، صِرف ترك نیست، بلكه تركِ آمیخته با بی‌رغبتی است و ترك، اولین قدم زهد است.

در قرآن كریم در قصّه حضرت یوسف (علیه السلام) آمده است: ﴿وكانوا فیه من الزاهدین﴾[1]؛ آنان، در خرید یوسف، بی رغبت بودند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز می ‏فرمایند: «زهدك فی راغب فیك، نقصان حظٍ ورغبتك فی زاهد فیك ذل نفس»[2]؛ بی ‏رغبتی تو نسبت به كسی كه به تو علاقمند است دلیل كمی بهره توست و رغبت تو به كسی كه او نسبت به تو بی میل است،عاملِ خواری توست. پس زهد در یك شی‏ء به معنای بی رغبتی به آن است

قرآن كریم به پیغمبر اكرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می‏فرماید: ﴿لا تمدّنّ عینیك إلی ما متّعنا به ازواجاً منهم زهرة الحیوة الدّنیا لنفتنهم فیه ورزق ربّك خیر وأبقی﴾[3]؛ به شكوفه‏ هایی كه در دست دیگران است و ما به آنان داده‌ایم، چشم مدوز؛ زیرا ما می‏ خواهیم آنان را با آن شكوفه‏ ها بیازماییم ولی رزق پروردگار تو بهتر و ماندنی ‏تر است؛ زیرا شكوفه ‏های دنیا برای كسی میوه نخواهد شد. عالَم طبیعت چنان سرد است كه تا این شكوفه بخواهد به بار بنشیند و به ثمر تبدیل شود سرمای زودرس طبیعت از راه می ‏رسد و شكوفه می ‏ریزد.

لذّتی كه قابل وصف نیست

نشانه زهد در سوره «حدید» آمده است: ﴿لِكَیلا تأسوا علی ما فاتكم ولا تفرحوا بما اتكم﴾[4]. اگر كسی خواست بفهمد به مقام زهد رسیده و به قرارگاه آن بار یافته است یا نه، نشانه آن این است كه نه هنگام آمدن متاع دنیا خوشحال و نه هنگام رخت بر بستن آن نگران خواهد شد.

گاهی انسان، در حقیقت، سوداگر است ولی خود را زاهد می ‏پندارد و این روا نیست؛ یعنی چون طمع نعمتهای بهشت دارد، در دنیا زاهد است مانند مهمانی كه كم بخورد تا در سفره مهمانی بتواند پرخوری كند كه این، زهد نیست بلكه فرومایگی روح و یك سوداگری مذموم است؛ یعنی، گاهی كسی دنیا را برای دنیا یا ستایش مردم، ترك و خود را به این اوهام سرگرم می‏ كند و او در این صورت، سوداگر و به تعبیر‌محقّق طوسی فرومایه است[5].ولی گاهی انسان از مسائل‌ دنیا می‏گذرد و زاهدانه زندگی‌ می‏كند‌ تا‌ در‌ آخرت به آتش جهنم نسوزد یا به بهشت برود (نه برای خوردن). در این صورت نیز گرچه امید بهشت خوب است ولی درجه عالیه كمال انسانی نیست.

زهد راستین آن است كه انسان نسبت به غیر خدا زاهد یعنی بی رغبت و نسبت به خدا راغب باشد و «ماسوی الله» را برای «الله» ترك كند؛ آن خدایی كه همه چیز است و در اعماق هستی انسان، حضور و ظهور و بر آن، احاطه دارد و همه هستی انسان را لذیذ و كامیاب می‏كند؛ لذّتی كه قابل وصف نیست. در باره امام سجّاد (علیه السلام) نقل شده است كه در دل ‏شب می ‏فرمود: «أین الزاهدون فی الدّنیا أین الراغبون فی الآخرة»[6]؛ یا فرشتگانی كه زاهدان را ندا می‏دهند، ناظر به همین قسم از زهد است. البته در اوائل امر، سخن از ﴿والاخرة خیر وأبقی﴾[7] است، ولی در مراحل نهایی ﴿والله خیر وأبقی﴾[8] مطرح است.

هرچه صبغه غیر الهی دارد فریب است

چنانكه گذشت، نزاهت روح با تعلّق به غیر خدا هماهنگ نیست. به همین جهت، قرآن كریم گاهی دستور می‌دهد شما دنیا را ترك كنید و زهد بورزید و گاهی ترك دنیا و لزوم زهد را با تحلیل عقلی، بیان می‌كند. عصاره آن تحلیل عقلی به صورت قیاس اقترانی شكل اوّل است كه به عنوان صغرای قیاس می‌فرماید: ﴿ما عندكُمَ ینفَد وما عِندَ اللّه باقٍ﴾[9] و به عنوان كبرای قیاس می‌فرماید: ﴿بقیت اللّه خیرٌ لكُم إن كنتُم مؤمنین﴾[10] و نتیجه، آن كه: «ما عنداللّه خیرٌ»؛ آنچه نزد خداست، همان باقی و خیر است.

البته این «خیر» به آن معنا نیست كه آنچه نزد شماست خوب و آنچه نزد خداست بهتر است؛ زیرا خیر، «افعل تعیینی» است نه «تفضیلی»، به عبارت دیگر، «خیر» مانند لفظ «أوْلی» در آیه: ﴿أُولوا الأرحام بعضُهم أوْلی ببَعض﴾[11] برای تعیین است نه تفضیل؛ یعنی فقط آنچه ماندنی یا آنچه نزد خداست خیر است.

بر اساس آیه شریفه ﴿وَمَا الحیوة الدّنیا إلّا متاع الغرور﴾[12]، هر چه صبغه غیر الهی دارد فریب است و دیگر معنا ندارد كه گفته شود آنچه نزد خدا یا به نام آخرت است، از دنیا بهتر است؛ زیرا دنیا اصلاً «بِه» نیست تا آخرت «بهتر» باشد.

نتیجه قیاس منطقی كه گفته شد این می‌شود كه: «ما عند غیراللّه فانٍ وما هُوَ الفانی شرٌ لكُم» پس «ما هو عند غیراللّه شرٌ لكم» كه به این ترتیب، یك «قیاس صریح» و یك «قیاس مطوی» به دست می‌آید.

پی نوشت:
[1] ـ سوره یوسف، آیه 20.
[2] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 451.
[3] ـ سوره طه، آیه 131.
[4] ـ سوره حدید، آیه 23.
[5] ـ أوصاف الأشراف، ص 80.
[6] ـ بحار، ج 46، ص 76.
[7] ـ سوره اعلی، آیه 17.
[8] ـ سوره طه، آیه 73.
[9] ـ سوره نحل، آیه 96.
[10] ـ سوره هود، آیه 86.
[11] ـ سوره احزاب، آیه 6.
[12] ـ سوره آل عمران، آیه 185.

منبع:
"علم اخلاق"؛ آیت الله جوادی آملی ، به نقل از سایت اسراء
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.