زندگی نامه مایکل فارادی
«مایکل فارادی» در اواخر قرن هجدهم میلادی در میان فقر و فلاکت در لندن بزرگ شد. به نظر می رسید که تقدیر او از لحظۀ تولدش شکل گرفته باشد. وی چارهای جز پیشه کردن حرفۀ پدری خود، یعنی نعل بندی یا کارگری، نداشت...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1397/04/11 ساعت 09:32
مرکز یادگیری تبیان - محبوبه همت
«مایکل فارادی» در اواخر قرن هجدهم میلادی در میان فقر و فلاکت در لندن بزرگ شد. به نظر می رسید که تقدیر او از لحظۀ تولدش شکل گرفته باشد. وی چارهای جز پیشه کردن حرفۀ پدری خود، یعنی نعل بندی یا کارگری، نداشت. والدین او 10 فرزند داشتند و پدر وی به دلیل بیماری اش، توان کار دایمی را نداشت.
خانوادۀ او متعلق به مذهب «ساندمانیان» (فرقهای از مسیحیت) بودند. پیروان این فرقه، معتقدند که هر نمونۀ زنده و پدیدۀ طبیعی، مظهر و جلوهگر وجود خداست و با برقراری ارتباط روزانه با خدا و نزدیکتر شدن باطنی به او، می توان وجود خدا را در هر نقطه ای از جهان حس کرد و دید. فارادی نیز بر اساس آموخته های مذهبی اش خداوند را در همه جا می دید و از همین رو، هر چیزی برای وی جذاب بود وکنجکاوی هایش از هیچ محدودیتی برخوردار نبود.
روزی به مغازهای در همان نزدیکی ها که کتابها را صحافی می کرد و می فروخت سر زد. تصویر آن همه کتاب در قفسهها، او را مات و مبهوت کرد. صاحب فروشگاه، مجذوب احترام مرد جوان نسبت به کتاب هایش شد و شغلی را به عنوان کتاب رسان برای فارادی در نظر گرفت و از او خواست که به عنوان کارآموز در صحافی وی مشغول به کار شود. فارادی با خوشحالی پیشنهاد او را پذیرفت و دورۀ کارآموزی هفت سالۀ خود را آغاز کرد.
مرد جوان به سختی می توانست بخت نیک خود را باور کند؛ زیرا کتاب های جدید در آن روزگار، متاع نایاب و اجناس لوکس برای ثروتمندان به شمار می رفتند. صاحب فروشگاه نیز او را ترغیب می کرد تا در اوقات فراغت خود، کتاب های محبوبش را بخواند. یک روز وی دایرةالمعارفى را به دست گرفت که به آخرین کشفیات در خصوص الکتریسیته می پرداخت. با خواندن آن، او ناگهان احساس کرد که رسالت زندگی اش را یافته است. الکتریسیته، پدیدهای است که با چشم نمی توان آن را دید، اما از طریق آزمایش می توان به وجود آن پی برد و آن را سنجید. فرایند رمزگشایی از اسرار طبیعت به یاری آزمایش، فارادی را شیفته و مفتون خود کرد. به نظر میرسید که علم برای او به منزلۀ کاوشی عظیم به منظور گره گشایی از اسرار آفرینش باشد. وی به هر طریقی که شده باید یک دانشمند می شد. این هدف برای او چندان واقع گرایانه به شمار نمی آمد؛ زیرا در انگلیس آن دوران، دسترسی به علم و آزمایشگاه ها تنها برای افراد متعلق یه طبقات بالا میسر بود. سپس در سال 1809 میلادی کتابی به فروشگاه آورده شد که به او امید بخشید. این کتاب"توسعۀ ذهن" تالیف " اسحاق واتس" بود. کتاب به بررسی سیستمی مبتنی بر فراگیری و بهبود سرنوشت فرد در زندگی، فارغ از طبقۀ اجتماعی فرد میپرداخت و رهنمودهایی را توصیه می کرد که برای همه قابل استفاده بود. فارادی هر جایی که می رفت، کتاب را با خود میبرد. او از دستورالعملهای کتاب مو به مو پیروی می کرد. در نظر واتس، یادگیری فرایندی فعال بود. وی تنها مطالعۀ اکتشافات علمی را کافی نمی دانست، بلکه بر لزوم بازآفرینی آزمایش های منتج به آن اکتشافات نیز پافشاری میکرد. او همچنین بر اهمیت داشتن آموزگار تاکید می کرد. واتس توصیه کرده بود تا علاوه بر گوش دادن به سخنرانی ها، از آنها یادداشت بردارید و سپس روی یادداشت ها آن قدر کار کنید تا این دانش در ژرفای مغز شما نهادینه شود. فارادی حتی به چیزی به مراتب بیش از توصیه های واتس عمل کرد. وی با شرکت در سخنرانی های هفتگی دانشمندی سرشناس، شروع به یادداشت برداری از مهمترین واژگان و مفاهیم علمی کرد و بسرعت از رؤوس مطالب، ابزارها و اشکال مورد استفاده آن دانشمند، یادداشت تهیه کرد. در طی روزهای بعد، او یادداشت های خود را به جملات تشریحی و سپس به فصل های مجزا تبدیل کرد و با جزییات فراوان به تشریح آنها پرداخت. در عرض یک سال ، این توضیحات رفته جمع شدند و به دایرةالمعارفى علمی برای وی تبدیل شدند.
یک روز صاحب کار او مجموعه یادداشت های وی را به یکی از مشتریانش به نام ویلیام دنس، که عضو پژوهشکدۀ سلطنتی بود، نشان داد. دنس با تورّق فصل های نگاشته شده، از بیان واضح و موجز مسایل پیچیدۀ علمی متحیر شد. او از فارادی برای شرکت در سخنرانی های "همفری دیوی"، شیمیدان برجستۀ انگلیسی و سرپرست آزمایشگاه شیمی سلطنتی، دعوت کرد. دیوی با اکتشافات فراوانی که کرده بود، حوزۀ جدیدی از علم را به نام الکتروشیمی، توسعه می داد و به عنوان دانشمندی بیباک و نترس شهرت پیدا کرده بود. سخنرانی های وی، تاثیری متفاوت روی فارادی گذاشت. فارادی می توانست خلاقیت را در وجود دیوی حس کند.
سپس یک روز به شکلی کاملاً غیر منتظره، او پیامی از دفتر همفری دیوی دریافت کرد که به عنوان دستیار شخصی با این دانشمند بزرگ همکاری کند. آقای دنس وی را برای این کار پیشنهاد داده بود. فارادی تمام تلاش خود را به کار بست و با انجام تمام و کمال کارهایی که از او خواسته می شد، توانست شیمیدان بزرگ را تحت تاثیر قرار دهد.
وی تحت سرپرستی مربی خود، آموخت که چگونه ترکیبات شیمیایی را آماده کند. او همچنین اصول اولیۀ آنالیزهای شیمیایی را از بزرگترین آموزگار عصر خود آموخت. دیوی تمایل داشت تا تمام وقت خود را صرف انجام کار کند و با اعتماد به مهارتهای رو به رشد فارادی، تمام نمونه های معدنی را به منظور تجزیه و تحلیل برای وی میفرستاد. دیوی بتدریج استقلال بیشتری به دستیار خود بخشید و در نامه هایش به فارادی، از او به عنوان یکی از بهترین شیمیدانهای تجزیه تجلیل کرد.
فارادی در نهایت یکی از بزرگترین فیزیکدان ها و شیمیدان های انگلیسی گردید که بیشتر به سبب نوآوریهایش در الکترومغناطیس و الکتروشیمی مشهور است. کشف بنزن و قوانین مربوط به القای الکترومغناطیسی و تهیه کلر مایع، از مهمترین دستاوردهای وی برشمرده میشوند.
با وجود اینکه فارادی علوم رسمی کمی آموخت و ریاضیات عالی (مثل حساب دیفرانسیل و انتگرال) را خیلی کم یادگرفت، اما یکی از تاثیرگذارترین دانشمندان تاریخ شد. برخی از مورخان علم، او را به عنوان بزرگترین تجربهگر در تاریخ علم میدانند. فاراد، که واحد ظرفیت الکتریکی در SI است، بعد از وی به این اسم نامیده شد.
در زندگی و کارهای این دانشمند مذهبی، حس عمیقی از یگانگی خدا و یکپارچگی طبیعت نفوذ داشت. او مردی متواضع، محجوب و ساده بود؛ تا جایی که عنوان اشرافی "بارون" را که به وی پیشنهاد کرده بودند، نپذیرفت و گفته بود: «چون این لقب چیزی به من نمیآموزد، بنابراین، مورد استفادهام نخواهد بود !»
مطالب مرتبط:
اگر این 10 دانشمند نبودند!
زندگی نامه محمد زکریای رازی
قانون القای الكترومغناطیس فارادی
منبع: پیک سنجش
«مایکل فارادی» در اواخر قرن هجدهم میلادی در میان فقر و فلاکت در لندن بزرگ شد. به نظر می رسید که تقدیر او از لحظۀ تولدش شکل گرفته باشد. وی چارهای جز پیشه کردن حرفۀ پدری خود، یعنی نعل بندی یا کارگری، نداشت. والدین او 10 فرزند داشتند و پدر وی به دلیل بیماری اش، توان کار دایمی را نداشت.
خانوادۀ او متعلق به مذهب «ساندمانیان» (فرقهای از مسیحیت) بودند. پیروان این فرقه، معتقدند که هر نمونۀ زنده و پدیدۀ طبیعی، مظهر و جلوهگر وجود خداست و با برقراری ارتباط روزانه با خدا و نزدیکتر شدن باطنی به او، می توان وجود خدا را در هر نقطه ای از جهان حس کرد و دید. فارادی نیز بر اساس آموخته های مذهبی اش خداوند را در همه جا می دید و از همین رو، هر چیزی برای وی جذاب بود وکنجکاوی هایش از هیچ محدودیتی برخوردار نبود.
روزی به مغازهای در همان نزدیکی ها که کتابها را صحافی می کرد و می فروخت سر زد. تصویر آن همه کتاب در قفسهها، او را مات و مبهوت کرد. صاحب فروشگاه، مجذوب احترام مرد جوان نسبت به کتاب هایش شد و شغلی را به عنوان کتاب رسان برای فارادی در نظر گرفت و از او خواست که به عنوان کارآموز در صحافی وی مشغول به کار شود. فارادی با خوشحالی پیشنهاد او را پذیرفت و دورۀ کارآموزی هفت سالۀ خود را آغاز کرد.
مرد جوان به سختی می توانست بخت نیک خود را باور کند؛ زیرا کتاب های جدید در آن روزگار، متاع نایاب و اجناس لوکس برای ثروتمندان به شمار می رفتند. صاحب فروشگاه نیز او را ترغیب می کرد تا در اوقات فراغت خود، کتاب های محبوبش را بخواند. یک روز وی دایرةالمعارفى را به دست گرفت که به آخرین کشفیات در خصوص الکتریسیته می پرداخت. با خواندن آن، او ناگهان احساس کرد که رسالت زندگی اش را یافته است. الکتریسیته، پدیدهای است که با چشم نمی توان آن را دید، اما از طریق آزمایش می توان به وجود آن پی برد و آن را سنجید. فرایند رمزگشایی از اسرار طبیعت به یاری آزمایش، فارادی را شیفته و مفتون خود کرد. به نظر میرسید که علم برای او به منزلۀ کاوشی عظیم به منظور گره گشایی از اسرار آفرینش باشد. وی به هر طریقی که شده باید یک دانشمند می شد. این هدف برای او چندان واقع گرایانه به شمار نمی آمد؛ زیرا در انگلیس آن دوران، دسترسی به علم و آزمایشگاه ها تنها برای افراد متعلق یه طبقات بالا میسر بود. سپس در سال 1809 میلادی کتابی به فروشگاه آورده شد که به او امید بخشید. این کتاب"توسعۀ ذهن" تالیف " اسحاق واتس" بود. کتاب به بررسی سیستمی مبتنی بر فراگیری و بهبود سرنوشت فرد در زندگی، فارغ از طبقۀ اجتماعی فرد میپرداخت و رهنمودهایی را توصیه می کرد که برای همه قابل استفاده بود. فارادی هر جایی که می رفت، کتاب را با خود میبرد. او از دستورالعملهای کتاب مو به مو پیروی می کرد. در نظر واتس، یادگیری فرایندی فعال بود. وی تنها مطالعۀ اکتشافات علمی را کافی نمی دانست، بلکه بر لزوم بازآفرینی آزمایش های منتج به آن اکتشافات نیز پافشاری میکرد. او همچنین بر اهمیت داشتن آموزگار تاکید می کرد. واتس توصیه کرده بود تا علاوه بر گوش دادن به سخنرانی ها، از آنها یادداشت بردارید و سپس روی یادداشت ها آن قدر کار کنید تا این دانش در ژرفای مغز شما نهادینه شود. فارادی حتی به چیزی به مراتب بیش از توصیه های واتس عمل کرد. وی با شرکت در سخنرانی های هفتگی دانشمندی سرشناس، شروع به یادداشت برداری از مهمترین واژگان و مفاهیم علمی کرد و بسرعت از رؤوس مطالب، ابزارها و اشکال مورد استفاده آن دانشمند، یادداشت تهیه کرد. در طی روزهای بعد، او یادداشت های خود را به جملات تشریحی و سپس به فصل های مجزا تبدیل کرد و با جزییات فراوان به تشریح آنها پرداخت. در عرض یک سال ، این توضیحات رفته جمع شدند و به دایرةالمعارفى علمی برای وی تبدیل شدند.
یک روز صاحب کار او مجموعه یادداشت های وی را به یکی از مشتریانش به نام ویلیام دنس، که عضو پژوهشکدۀ سلطنتی بود، نشان داد. دنس با تورّق فصل های نگاشته شده، از بیان واضح و موجز مسایل پیچیدۀ علمی متحیر شد. او از فارادی برای شرکت در سخنرانی های "همفری دیوی"، شیمیدان برجستۀ انگلیسی و سرپرست آزمایشگاه شیمی سلطنتی، دعوت کرد. دیوی با اکتشافات فراوانی که کرده بود، حوزۀ جدیدی از علم را به نام الکتروشیمی، توسعه می داد و به عنوان دانشمندی بیباک و نترس شهرت پیدا کرده بود. سخنرانی های وی، تاثیری متفاوت روی فارادی گذاشت. فارادی می توانست خلاقیت را در وجود دیوی حس کند.
سپس یک روز به شکلی کاملاً غیر منتظره، او پیامی از دفتر همفری دیوی دریافت کرد که به عنوان دستیار شخصی با این دانشمند بزرگ همکاری کند. آقای دنس وی را برای این کار پیشنهاد داده بود. فارادی تمام تلاش خود را به کار بست و با انجام تمام و کمال کارهایی که از او خواسته می شد، توانست شیمیدان بزرگ را تحت تاثیر قرار دهد.
وی تحت سرپرستی مربی خود، آموخت که چگونه ترکیبات شیمیایی را آماده کند. او همچنین اصول اولیۀ آنالیزهای شیمیایی را از بزرگترین آموزگار عصر خود آموخت. دیوی تمایل داشت تا تمام وقت خود را صرف انجام کار کند و با اعتماد به مهارتهای رو به رشد فارادی، تمام نمونه های معدنی را به منظور تجزیه و تحلیل برای وی میفرستاد. دیوی بتدریج استقلال بیشتری به دستیار خود بخشید و در نامه هایش به فارادی، از او به عنوان یکی از بهترین شیمیدانهای تجزیه تجلیل کرد.
فارادی در نهایت یکی از بزرگترین فیزیکدان ها و شیمیدان های انگلیسی گردید که بیشتر به سبب نوآوریهایش در الکترومغناطیس و الکتروشیمی مشهور است. کشف بنزن و قوانین مربوط به القای الکترومغناطیسی و تهیه کلر مایع، از مهمترین دستاوردهای وی برشمرده میشوند.
با وجود اینکه فارادی علوم رسمی کمی آموخت و ریاضیات عالی (مثل حساب دیفرانسیل و انتگرال) را خیلی کم یادگرفت، اما یکی از تاثیرگذارترین دانشمندان تاریخ شد. برخی از مورخان علم، او را به عنوان بزرگترین تجربهگر در تاریخ علم میدانند. فاراد، که واحد ظرفیت الکتریکی در SI است، بعد از وی به این اسم نامیده شد.
در زندگی و کارهای این دانشمند مذهبی، حس عمیقی از یگانگی خدا و یکپارچگی طبیعت نفوذ داشت. او مردی متواضع، محجوب و ساده بود؛ تا جایی که عنوان اشرافی "بارون" را که به وی پیشنهاد کرده بودند، نپذیرفت و گفته بود: «چون این لقب چیزی به من نمیآموزد، بنابراین، مورد استفادهام نخواهد بود !»
مطالب مرتبط:
اگر این 10 دانشمند نبودند!
زندگی نامه محمد زکریای رازی
قانون القای الكترومغناطیس فارادی
منبع: پیک سنجش