می خواستم همه آنها را رو بكشم

اگر می خواهید می تونین پایین بشینید با شنیدن این حرف ها حسابی عصبانی شدم اما برای اینكه مشكلی پیش نیاد قبول كردم . رفتیم سرجاهامون نشستیم و بعد از گذشت مدت كوتاهی یك سری از مسوولان آنجا شروع كردند سر من فریاد كشیدن و گفتن چیزهایی كه از این قبیل: اینجا چه كار می كنی ؟ اصلاً واسه چی اومدی ؟ به سمت آنها برگشتم می خواستیم همه آنها رو بكشم شروع كردیم به كتك كاری تا اینكه من و كلودیا رو از آنجا بیرون كشیدند آخرین چیزی كه بر سرشان فریاد زدم قبل از اینكه پیش بقیه بروم چیزی بود كه حالا دیگر بیشتراز همیشه به آن مطمئن بودم . گفتم : دیگه به این ورزشگاه برنمی گردم ، قسم می خورم، هیچ وقت .
حالا باید دید كه آن طرف ماجرای رفتم به بوكا چطور بود در روز پنجشنبه دوازدهم هر دو تیم برای رفتنم به بوكا به توافق رسیدند اما درست روز بعد از آراگون تهدید خودش رو نسبت به من عملی كرد و تیم بوكارو مجبور كرد كه بدهی رو كه به اونا داشت رو پرداخت كنه و پولی رو كه تیم بوكا برای من كنار گذاشته بود ناپدید شد و تیم مجبور شد كه برای یك قسمت از پول انتقال من وام بگیره .
4 میلیون دلار پول

آنها باید چهار میلیون دلار پول پرداخت می كردند و همچنین باید یك عالمه بازیكن به ارجنتینوس می دادند كه عبارت بودند از : سنترس ، روتوندی ، سالیناس ، سانابریا ، بودرن و راه انداز و در این میان گیلورمو نقش موثری در این نقل و انتقال داشت . بیچاره رندورز اصلاً دوست نداشت كه از بوكا بره اما ترتیب رفتنش داده شده بود.
وقتی كه دیگر اعضا تیم مان به گیلور گفتند كه اگر نقل و انتقال دیه گو به تیم ما اتفاق نیفته طرفداران تیم مان ما را می كشتند و این بی احترامی به دیه گو هستش ، گیلور هم در جواب به آنها گفته بود اگه قراره كه بی احترامی شده باشه به رندوز شده . بیچاره رندوز در حالی كه گریه می كرد موقعی كه همه چیز تمام شده بود به من نزدیك شد تا صحبت كنه برای اینكه بتونه پسرش را برای یك سال به باشگاه برگردونه چون فقط همین راه برایش باقی مانده بود .
پسران باشگاه بوكا به سردستگی گیلورموكو پولا منو برای شام به رستوران پل قدیمی آنجا با خوردن قورباغه وارداتی از ژاپن ورود من را به بوكا جشن گرفتیم . قرار بود به من كلی پول برسه درصد حق نقل و انتقال من مبلغ آن 600000 دلار بود اما به جای پول تقد هر چی دستشون رسید به من دادند ، مقداری از این مبلغ را به صورت چند واحد آپارتمان به من دادند كه بیشتر شبیه جعبه كارتن بودند تا منزل ، كه حتی نمی شد از آنها استفاده تجاری كرد.