آیت الله مظاهری تبیین کرد؛
«چهار عامل اکمال ایمان»
حضرت آیت الله مظاهری در درس اخلاق خود گفتند: همه باید آنچه برای خود میخواهند برای دیگران هم بخواهند و هرچه برای خود نمیخواهند و نمیپسندند، برای دیگران نیز نخواهند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1397/03/10 ساعت 10:12
حضرت آیت الله مظاهری، در ادامه سلسله مباحث اخلاقی به تبیین و شرح روایتی از امام باقر«سلاماللهعلیه» پرداخته اند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
بحث این جلسه به شرح روایتی از امام باقر«سلاماللهعلیه» اختصاص دارد. این روایت بسیار ارزنده و آموزنده است. البته در زیارت جامعه میخوانیم: «كَلَامُكُمْ نُورٌ»[1]؛ و بر این اساس، همۀ کلمات و سخنان اهل بیت«سلاماللهعلیه» نورانی است. امّا بعضی از روایات، نورٌ علی نور است. مثل قرآن که همۀ آیاتش فصاحت و بلاغت دارد، امّا فصاحت و بلاغت بعضی از آیات بروز بیشتری دارد و معجزه روی معجزه است.
ابوحمزۀ ثمالی از امام باقر«سلاماللهعلیه» نقل میکند که آن حضرت از زبان پدر بزرگوارشان، امام سجاد«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَ فِیهِ كَمَلَ إِیمَانُهُ، وَ مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ: مَنْ وَفَى لِلَّهِ بِمَا جَعَلَ عَلَى نَفْسِهِ لِلنَّاسِ، وَ صَدَقَ لِسَانُهُ مَعَ النَّاسِ، وَ اسْتَحْیَا مِنْ كُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ، وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ أَهْلِهِ.»[2]
این چنین نقلها در روایات، علامت تأکید و نشان دهندۀ اهمیّت محتوای روایت است. گاهی معصومین«سلاماللهعلیهم» روایتی را از قول پدرشان نقل میکنند، به این معنا که علاوه بر من، پدرم نیز چنین میفرماید. گاهی علاوه بر پدر، روایت را از لسان اجدادشان تا پیامبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» نقل میکنند و بعضی اوقات، مثل روایت «سلسلة الذهب»[3]، آن سخن نورانی از قول پروردگار عالم بیان میشود. همۀ این نقلها دلالت بر تأکید دارد.
به هر حال، امام باقر«سلاماللهعلیه» با تأکید میفرمایند: چهار چیز است که اگر در هر كس باشد، ایمانش كامل شده، گناهانش از او دور میگردد و پروردگارش را در حالی ملاقات میکند که از او راضی است. آن چهار چیز عبارتند از: به آنچه برای مردم بر عهده گرفته، براى خدا وفا كند؛ با مردم راست گفتار باشد؛ از هر عملى كه نزد خدا و مردم زشت است حیا كند؛ و با اهلش خوش رفتار و خوش خلق باشد.
اگر به راستی ما به این روایت عمل کنیم، دیگر سعادت دنیا و سعادت آخرت، نصیب ما خواهد شد و در پرتو آن، علم ما، عمر ما، گفتار و کردار و نوشتار ما، پر برکت میگردد.
جملۀ اوّل روایت راجع به کمال ایمان است: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَ فِیهِ كَمَلَ إِیمَانُهُ». چقدر عالی است ایمان کسی کامل باشد. ایمان بسیاری از مردم ناقص است، حتی اگر اسلام آنها خوب باشد. قرآن کریم میفرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»[4]
در بین مؤمنین مورد نظر قرآن که شیعیان هستند نیز، کمتر کسی از ایمان کامل برخوردار است. همین مقدار که مرتکب معصیت شوند، ایمان آنها کامل نیست. امّا این روایت میفرماید اگر این چهار چیز در کسی باشد، ایمانش کامل است. اینکه میفرماید ایمانش کامل است، دو معنا دارد؛ یکی اینکه در واقع ایمانش کامل است و معنای دیگر اینکه خداوند متعال ایمان ناقص چنین شخصی را به عنوان ایمان کامل از او میپذیرد.
جملۀ بعدی روایت میفرماید: «وَ مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ»: پروردگار عالم گناهانش را میآمرزد. در تعالیم دینی، آمرزش گناهان نیاز به توبه دارد. امّا باید دانست که آمرزش، منحصر در توبه نیست و طبق برخی از آیات و روایات، اسباب دیگری نیز برای بخشیدن بندگان توسط خداوند وجود دارد. از جمله اسباب آمرزش، اجتناب از گناه است. قرآن کریم میفرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ»[5]
بهجا آوردن حسنات و اعمال نیک، اسباب دیگری برای آمرزش معاصی است. چنانکه قرآن شریف میفرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»[6]. انس با قرآن و اهمیّت به نماز، از مصادیق حسنتاتند. امام صادق«سلاماللهعلیه» می فرمایند: نماز شب، گناهان روز را می برد: «صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ بِاللَّیْلِ تَذْهَبُ بِمَا عَمِلَ مِنْ ذَنْبٍ بِالنَّهَارِ»[7]. همچنین در روایتی از سلمان نقل شده است که پیامبر اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» شاخه خشكى از درخت كَنده و تكان دادند تا برگهایش ریخت. سپس فرمودند: هنگامى كه مسلمان وضوى خود را به خوبى گرفت و نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، گناهانش مىریزد، چنانكه این برگها بر روى زمین ریخت.[8]
در روایتی که موضوع بحث ماست، چهار عامل یا سبب برای دور شدن گناهان از انسان ذکر شده است. معنای آن میتواند آمرزش گناهان یا برخورداری از شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» در قیامت باشد که آن هم سبب ساز عفو الهی است؛ مگر گناهانی که مشمول عفو و مشمول شفاعت واقع نشود.
جملۀ سوّم روایت میفرماید: «وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ»؛ یعنی در روز قیامت که خدا را ملاقات میکند، خدا از او راضی است. این لطف خداوند، از لطف اوّل و دوّم بهتر است. البته رضایت خداوند تعالی مراتبی دارد. یک مرتبه از رضایت آن است که میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ارْجِعی إِلى رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً»[9] و به دنبال آن میافزاید: «فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی»[10]؛ مرتبۀ دیگری از رضایت خداوند، آن است که بنده به مقام عنداللهی میرسد و در آن مقام، خدا از او راضی است و عفوش میکند و به بهشت میرود.
پس از بیان سه لطف بزرگ از خداوند متعال، اکنون وقت آن است که ببینیم آن چهار چیز که مسبّب این سه لطف میشود چیست؟
اولین عامل برای کامل شدن ایمان و دو لطف دیگر خداوند، این است که: «مَنْ وَفَى لِلَّهِ بِمَا جَعَلَ عَلَى نَفْسِهِ لِلنَّاسِ»؛ خداوند معاهدهای راجع به مردم دارد و این بنده به آن عهد، وفا میکند. عهد خدا با بنده چیست که باید به آن وفا شود؟ خدا در آیات فراواوانی و از جمله در ابتدای سورۀ بقره گفته است: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون»[11]؛ از آنچه خدا روزی او کرده، انفاق کند. عهد خدا همان است که اهل بیت«سلاماللهعلیهم» در روایات فراوانی فرمودهاند حقّ مسلمان آن است که: «تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ»[12]؛ هرچه برای خود دوست داری، برای دیگران هم دوست داشته باش و هرچه برای خود دوست نداری، برای دیگران دوست نداشته باش. این عهد خدا با ماست و ما باید به این عهد راجع به مردم وفا کنیم تا از آن سه موهبت الهی برخوردار گردیم.
عمل به این عهد، عمل به قانون مواسات است که علاوه بر تأکید مکرّر قرآن روی آن، در روایات نیز اهمیّت فراوانی دارد. مرحوم کلینی«رحمتاللهعلیه» در در جلد دوم اصول کافی، روایات زیادی با مضمون «تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ» آورده است.[13] این روایتها، معمولاً صحیحالسّند و ظاهرالدّلاله هستند.
بر اساس این روایات، همه باید آنچه برای خود میخواهند برای دیگران هم بخواهند و هرچه برای خود نمیخواهند و نمیپسندند، برای دیگران نیز نخواهند. با توجه به این دستور مترقی دین اسلام، گناهان بزرگی همچون غیبت، تهمت، شایعه و اهانت چه جایگاهی دارند؟ زیر سؤالبردن شخصیت دیگران یعنی چه؟ تحقیر و کوبندگی چیست؟ وقتی کسی دوست ندارد پشت سرش غیبت کنند، باید پشت سر مردم غیبت نکند، آنکه دوست دارد به شخصیّت او احترام بگذارند، به او توهین نکنند، تحقیرش نکنند، خودش باید نسبت به دیگران چنین باشد. کسانی که تمایل دارند در رفاه باشند، باید اگر میتوانند مردم را در رفاه قرار بدهند. افرادی که دوست دارند مردم طرفدارشان باشند و از آنها دفاع کنند، خودشان باید از سایر مردم دفاع کنند. آنکه دوست ندارد نامحرم به همسر و دخترش نگاه شهوتانگیز کند، باید خودش هم از نگاه حرام و آلوده به ناموس مردم خودداری کند.
اگر به این قاعده عمل کنیم، مسلمانیم، وگرنه طبق روایات دیگری، نمیتوانیم ادعای مسلمانی کنیم! در روایاتی، از کسی که نسبت به دیگران بیتفاوت باشد و اهتمام به رفع حوائج مردم نداشته باشد، سلب اسلام و سلب ایمان شده است. رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: «مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ»[14]؛ هرکس سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است. آن حضرت در روایت دیگری میفرمایند: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[15]؛ هرکس صبح کند و اهتمامی به امور مسلمانها نداشته باشد، مسلمان نیست. از این دست روایات در سخنان نورانی اهل بیت«سلاماللهعلیهم» فراوان یافت میشود.
عامل دوّم برای کمال ایمان، این است که میفرماید: «وَ صَدَقَ لِسَانُهُ مَعَ النَّاسِ»؛ یعنی دروغ نگوید. این هم خیلی مشکل است، یک کسی صدّیق باشد، یک کسی راستی در زندگیاش دروغ نباشد، ولی اگر چنین کسی پیدا شد، با تحقّق شرایط دیگر، ایمانش کامل است. شخصی رفته بود خدمت یکی از علمای بزرگ و گفته بود: آقا یک نصیحت به من بکنید. آن عالم فرموده بود: دروغ نگو. بعد برای این که نفس توجیهگر است، به او گفته بود: نمیگویم آن دروغهای بزرگ، که معمولاً همه به خدا و رسول خدا میگویند را نگو، بلکه به مردم دروغ نگو، در خانه دروغ نگو، به زن و بچهات دروغ نگو، به رفقایت دروغ نگو، سر کسب و کارت دروغ نگو، در معاشرتها دروغ نگو.
قرآن کریم میفرماید: «إِنَّما یَفْتَرِی الْكَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُون»[16]؛ یعنی افراد دروغگو ایمان ندارند. همچنین میفرماید: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»[17]؛ ای مسلمان از دو چیز باید اجتناب داشته باشی و دوری گزینی، یکی اینکه بتپرست نباشی، دیگر اینکه دروغ نگویی!
من از همۀ شما تقاضا دارم دروغ نگویید، نه به زنتان، نه به بچهتان، نه به رفیقتان و توجیه هم نکنید؛ توریه هم نکنید. مرحوم محقق بزرگ آقا ضیاء عراقی«رحمتاللهعلیه» گفته بودند: توریه دو تا دروغ است. همه باید صاف و با صفا و با صمیمیت و با صداقت باشند. حتی در تعارفها نیز باید دروغ گفته نشود. اگر کسی در روی افراد بگوید: سلام علیکم، ارادتمند شما هستم، ولی پشت سرشان غیبت کند، دروغ میگوید. وقتی این تعارفات دروغ است، دروغهای کسب و کار و دروغهای رایج در اجتماع و بازار چه میشود؟
به هر حال، از ما خواستهاند که صداقت، صفا و صمیمیّت داشته باشیم و از هرگونه دروغ بپرهیزیم، مخصوصاً در خانه. همه باید مواظب باشند، بهخصوص به همسر و بچهها و اعضای خانواده دروغ نگویند. برترینِ زنان زنی است که با صداقت باشد. بهترینِ شوهرها نیز شوهری است که راستگو و با صداقت و با صفا باشد. بدترینِ زنها و شوهرها، افراد متقلّب و حقهباز و دروغگو هستند. دروغگویی در خانه باعث میشود کم کم بچهها دروغگو تربیت شوند، که گناهش هم برای خودشان است که دروغ گفتهاند و هم برای پدر و مادرشان است که آنها را در محیط دروغ تربیت کردهاند.
سوّمین عامل تکمیل ایمان، حیا است. چنانکه در روایت میفرماید: «وَ اسْتَحْیَا مِنْ كُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ»؛ یعنی از ارتکاب عملی که قبح شرعی دارد و نزد خدا و مردم قبیح است، حیا کند.
حیا فضیلت بسیار خوبی است، امّا متأسفانه از جامعۀ ما رفته است. اگر حیا را تجسّم کنند، یک زن میشود. حال آیا زنان در کوچه و خیابان حیا دارند؟ آیا این فساد اخلاقی که در جامعه هست، نشانۀ حیا است؟ آیا این بیحجابیها و بدحجابیها با حیا سازگاری دارد؟ آیا در ادارهها حیا حاکم است؟ بعضی از اداریها با کمال شهامت به مردم توهین میکنند و کار آنها را انجام نمیدهند. حتی حیا در طلبهها هم کم شده است؛ گاهی دیده میشود به بزرگان جسارت میکنند. هنوز در ابتدای درس خواندن است، امّا پشت سر مراجع و بزرگان غیبت میکند.
سایر مردم هم چنیناند. به راحتی آبروی هم را میریزند، غیبت میکنند، شایعه برای همدیگر اختراع و پخش میکنند و به راحتی تهمت میزنند.
نقل میکنند یک خانواده از گرگها هستند که بر خلاف سایر حیوانات و حتی بر خلاف سایر گرگها، اینها خودشان خودشان را میخورند. آنها دسته جمعی به شکل دایرهای دور هم مینشینند و به همدیگر نگاه میکنند. هرگاه یکی از آنها غفلت کند، بقیه روی سر او میریزند و پاره پارهاش میکنند.
لازم نیست بروید در گرگها، بیایید در آدمها و ببینید هفت، هشت، ده نفر در جلسه نشستهاند. کافی است یکی از آنها خارج شود. آنگاه همه هرچه بخواهند پشت سر او میگویند و آبرویش را میدرند. این طرز رفتار، از بیحیایی سرچشمه میگیرد.
عامل چهارم برای کامل شدن ایمان، طبق روایت مورد بحث ما، حسن خلق با خانواده و اطرافیان است:
«وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ أَهْلِهِ». انسان باید نزد همه خوش اخلاق و مؤدب باشد، امّا آنچه در این روایت به طور خاص سفارش شده، این است که همه باید با همسر و فرزندان خود خوش اخلاق و خوش رفتار باشند. گاهی دیده میشود بعضی از خواص یا طلبهها با همسرشان نمیسازند، با فرزندانشان اختلاف دارند؛ میخواهند با تندی امربهمعروف کنند، میخواهند با داد و فریاد نهیازمنکر کنند. حتی اگر همسر کسی تقصیر هم داشته باشد، نباید با تندی و تنش با او رفتار شود. بهخصوص طلبهها و روحانیّون که باید با خلق نیکو دیگران را بسازند. امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودند که با عملتان مردم را بسازید: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِكُم»[18]
تندی و پرخاشگری برای همه بد است، امّا در طلبهها یا افرادی که ظاهر متدیّن دارند، موجب انحراف فرزندان آنها میشود. باید در خانه، با همسر و با فرزندان، با دل خوش، با زبان خوش و با مهربانی رفتار کنیم. خانوادۀ طلاب علوم دینی معمولاً محرومیّتهای خاصی دارند و خود طلبهها باید با حسن خلق و با تواضع و تلطّف، آن محرومیّتها را جبران کنند. گناه پرخاشگری، ترشرویی و قهر، چه از سوی مرد باشد و چه از سوی زن، گناه بزرگی است و در تربیت فرزندان نیز اثرات بدی میگذارد.
پانویس
ــــــــــــــــــــــ
[1]. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 616.
[2]. امالی للطوسی، ص 73.
[3]. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 134.
[4]. حجرات، 14: «[برخى از] بادیهنشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «ایمان نیاوردهاید، لیكن بگویید: اسلام آوردیم.»
[5] . نساء،31: « اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى مىشوید دورى گزینید، ما گناهان كوچك شما را از شما مىزداییم.»
[6]. هود، 114: «زیرا خوبیها بدیها را از میان مىبرد.»
[7] . الكافی، ج3، ص266.
[8] . مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 5، ص 307.
[9]. فجر، 27و28: «اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد.»
[10]. فجر، 29و30: «و در میان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو.»
[11]. بقره، 3: «و از آنچه به ایشان روزى دادهایم انفاق مىكنند.»
[12]. الكافی، ج2، ص 169.
[13]. ر.ک: الکافی، ج 2، ص 169 تا 211.
[14]. الكافی، ج2، ص668.
[15]. الکافی، ج 2، ص 163.
[16]. نحل، 105: «تنها كسانى دروغپردازى مىكنند كه به آیات خدا ایمان ندارند.»
[17]. حج، 30: «پس، از پلیدىِ بتها دورى كنید، و از گفتار باطل اجتناب ورزید.»
[18]. الکافی، ج 2، ص 78.
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
بحث این جلسه به شرح روایتی از امام باقر«سلاماللهعلیه» اختصاص دارد. این روایت بسیار ارزنده و آموزنده است. البته در زیارت جامعه میخوانیم: «كَلَامُكُمْ نُورٌ»[1]؛ و بر این اساس، همۀ کلمات و سخنان اهل بیت«سلاماللهعلیه» نورانی است. امّا بعضی از روایات، نورٌ علی نور است. مثل قرآن که همۀ آیاتش فصاحت و بلاغت دارد، امّا فصاحت و بلاغت بعضی از آیات بروز بیشتری دارد و معجزه روی معجزه است.
ابوحمزۀ ثمالی از امام باقر«سلاماللهعلیه» نقل میکند که آن حضرت از زبان پدر بزرگوارشان، امام سجاد«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَ فِیهِ كَمَلَ إِیمَانُهُ، وَ مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ: مَنْ وَفَى لِلَّهِ بِمَا جَعَلَ عَلَى نَفْسِهِ لِلنَّاسِ، وَ صَدَقَ لِسَانُهُ مَعَ النَّاسِ، وَ اسْتَحْیَا مِنْ كُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ، وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ أَهْلِهِ.»[2]
این چنین نقلها در روایات، علامت تأکید و نشان دهندۀ اهمیّت محتوای روایت است. گاهی معصومین«سلاماللهعلیهم» روایتی را از قول پدرشان نقل میکنند، به این معنا که علاوه بر من، پدرم نیز چنین میفرماید. گاهی علاوه بر پدر، روایت را از لسان اجدادشان تا پیامبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» نقل میکنند و بعضی اوقات، مثل روایت «سلسلة الذهب»[3]، آن سخن نورانی از قول پروردگار عالم بیان میشود. همۀ این نقلها دلالت بر تأکید دارد.
به هر حال، امام باقر«سلاماللهعلیه» با تأکید میفرمایند: چهار چیز است که اگر در هر كس باشد، ایمانش كامل شده، گناهانش از او دور میگردد و پروردگارش را در حالی ملاقات میکند که از او راضی است. آن چهار چیز عبارتند از: به آنچه برای مردم بر عهده گرفته، براى خدا وفا كند؛ با مردم راست گفتار باشد؛ از هر عملى كه نزد خدا و مردم زشت است حیا كند؛ و با اهلش خوش رفتار و خوش خلق باشد.
اگر به راستی ما به این روایت عمل کنیم، دیگر سعادت دنیا و سعادت آخرت، نصیب ما خواهد شد و در پرتو آن، علم ما، عمر ما، گفتار و کردار و نوشتار ما، پر برکت میگردد.
جملۀ اوّل روایت راجع به کمال ایمان است: «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَ فِیهِ كَمَلَ إِیمَانُهُ». چقدر عالی است ایمان کسی کامل باشد. ایمان بسیاری از مردم ناقص است، حتی اگر اسلام آنها خوب باشد. قرآن کریم میفرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا»[4]
در بین مؤمنین مورد نظر قرآن که شیعیان هستند نیز، کمتر کسی از ایمان کامل برخوردار است. همین مقدار که مرتکب معصیت شوند، ایمان آنها کامل نیست. امّا این روایت میفرماید اگر این چهار چیز در کسی باشد، ایمانش کامل است. اینکه میفرماید ایمانش کامل است، دو معنا دارد؛ یکی اینکه در واقع ایمانش کامل است و معنای دیگر اینکه خداوند متعال ایمان ناقص چنین شخصی را به عنوان ایمان کامل از او میپذیرد.
جملۀ بعدی روایت میفرماید: «وَ مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ»: پروردگار عالم گناهانش را میآمرزد. در تعالیم دینی، آمرزش گناهان نیاز به توبه دارد. امّا باید دانست که آمرزش، منحصر در توبه نیست و طبق برخی از آیات و روایات، اسباب دیگری نیز برای بخشیدن بندگان توسط خداوند وجود دارد. از جمله اسباب آمرزش، اجتناب از گناه است. قرآن کریم میفرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ»[5]
بهجا آوردن حسنات و اعمال نیک، اسباب دیگری برای آمرزش معاصی است. چنانکه قرآن شریف میفرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»[6]. انس با قرآن و اهمیّت به نماز، از مصادیق حسنتاتند. امام صادق«سلاماللهعلیه» می فرمایند: نماز شب، گناهان روز را می برد: «صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ بِاللَّیْلِ تَذْهَبُ بِمَا عَمِلَ مِنْ ذَنْبٍ بِالنَّهَارِ»[7]. همچنین در روایتی از سلمان نقل شده است که پیامبر اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» شاخه خشكى از درخت كَنده و تكان دادند تا برگهایش ریخت. سپس فرمودند: هنگامى كه مسلمان وضوى خود را به خوبى گرفت و نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد، گناهانش مىریزد، چنانكه این برگها بر روى زمین ریخت.[8]
در روایتی که موضوع بحث ماست، چهار عامل یا سبب برای دور شدن گناهان از انسان ذکر شده است. معنای آن میتواند آمرزش گناهان یا برخورداری از شفاعت اهلبیت«سلاماللهعلیهم» در قیامت باشد که آن هم سبب ساز عفو الهی است؛ مگر گناهانی که مشمول عفو و مشمول شفاعت واقع نشود.
جملۀ سوّم روایت میفرماید: «وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ»؛ یعنی در روز قیامت که خدا را ملاقات میکند، خدا از او راضی است. این لطف خداوند، از لطف اوّل و دوّم بهتر است. البته رضایت خداوند تعالی مراتبی دارد. یک مرتبه از رضایت آن است که میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ارْجِعی إِلى رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً»[9] و به دنبال آن میافزاید: «فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی»[10]؛ مرتبۀ دیگری از رضایت خداوند، آن است که بنده به مقام عنداللهی میرسد و در آن مقام، خدا از او راضی است و عفوش میکند و به بهشت میرود.
پس از بیان سه لطف بزرگ از خداوند متعال، اکنون وقت آن است که ببینیم آن چهار چیز که مسبّب این سه لطف میشود چیست؟
اولین عامل برای کامل شدن ایمان و دو لطف دیگر خداوند، این است که: «مَنْ وَفَى لِلَّهِ بِمَا جَعَلَ عَلَى نَفْسِهِ لِلنَّاسِ»؛ خداوند معاهدهای راجع به مردم دارد و این بنده به آن عهد، وفا میکند. عهد خدا با بنده چیست که باید به آن وفا شود؟ خدا در آیات فراواوانی و از جمله در ابتدای سورۀ بقره گفته است: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون»[11]؛ از آنچه خدا روزی او کرده، انفاق کند. عهد خدا همان است که اهل بیت«سلاماللهعلیهم» در روایات فراوانی فرمودهاند حقّ مسلمان آن است که: «تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ»[12]؛ هرچه برای خود دوست داری، برای دیگران هم دوست داشته باش و هرچه برای خود دوست نداری، برای دیگران دوست نداشته باش. این عهد خدا با ماست و ما باید به این عهد راجع به مردم وفا کنیم تا از آن سه موهبت الهی برخوردار گردیم.
عمل به این عهد، عمل به قانون مواسات است که علاوه بر تأکید مکرّر قرآن روی آن، در روایات نیز اهمیّت فراوانی دارد. مرحوم کلینی«رحمتاللهعلیه» در در جلد دوم اصول کافی، روایات زیادی با مضمون «تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ» آورده است.[13] این روایتها، معمولاً صحیحالسّند و ظاهرالدّلاله هستند.
بر اساس این روایات، همه باید آنچه برای خود میخواهند برای دیگران هم بخواهند و هرچه برای خود نمیخواهند و نمیپسندند، برای دیگران نیز نخواهند. با توجه به این دستور مترقی دین اسلام، گناهان بزرگی همچون غیبت، تهمت، شایعه و اهانت چه جایگاهی دارند؟ زیر سؤالبردن شخصیت دیگران یعنی چه؟ تحقیر و کوبندگی چیست؟ وقتی کسی دوست ندارد پشت سرش غیبت کنند، باید پشت سر مردم غیبت نکند، آنکه دوست دارد به شخصیّت او احترام بگذارند، به او توهین نکنند، تحقیرش نکنند، خودش باید نسبت به دیگران چنین باشد. کسانی که تمایل دارند در رفاه باشند، باید اگر میتوانند مردم را در رفاه قرار بدهند. افرادی که دوست دارند مردم طرفدارشان باشند و از آنها دفاع کنند، خودشان باید از سایر مردم دفاع کنند. آنکه دوست ندارد نامحرم به همسر و دخترش نگاه شهوتانگیز کند، باید خودش هم از نگاه حرام و آلوده به ناموس مردم خودداری کند.
اگر به این قاعده عمل کنیم، مسلمانیم، وگرنه طبق روایات دیگری، نمیتوانیم ادعای مسلمانی کنیم! در روایاتی، از کسی که نسبت به دیگران بیتفاوت باشد و اهتمام به رفع حوائج مردم نداشته باشد، سلب اسلام و سلب ایمان شده است. رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: «مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ»[14]؛ هرکس سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است. آن حضرت در روایت دیگری میفرمایند: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[15]؛ هرکس صبح کند و اهتمامی به امور مسلمانها نداشته باشد، مسلمان نیست. از این دست روایات در سخنان نورانی اهل بیت«سلاماللهعلیهم» فراوان یافت میشود.
عامل دوّم برای کمال ایمان، این است که میفرماید: «وَ صَدَقَ لِسَانُهُ مَعَ النَّاسِ»؛ یعنی دروغ نگوید. این هم خیلی مشکل است، یک کسی صدّیق باشد، یک کسی راستی در زندگیاش دروغ نباشد، ولی اگر چنین کسی پیدا شد، با تحقّق شرایط دیگر، ایمانش کامل است. شخصی رفته بود خدمت یکی از علمای بزرگ و گفته بود: آقا یک نصیحت به من بکنید. آن عالم فرموده بود: دروغ نگو. بعد برای این که نفس توجیهگر است، به او گفته بود: نمیگویم آن دروغهای بزرگ، که معمولاً همه به خدا و رسول خدا میگویند را نگو، بلکه به مردم دروغ نگو، در خانه دروغ نگو، به زن و بچهات دروغ نگو، به رفقایت دروغ نگو، سر کسب و کارت دروغ نگو، در معاشرتها دروغ نگو.
قرآن کریم میفرماید: «إِنَّما یَفْتَرِی الْكَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُون»[16]؛ یعنی افراد دروغگو ایمان ندارند. همچنین میفرماید: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»[17]؛ ای مسلمان از دو چیز باید اجتناب داشته باشی و دوری گزینی، یکی اینکه بتپرست نباشی، دیگر اینکه دروغ نگویی!
من از همۀ شما تقاضا دارم دروغ نگویید، نه به زنتان، نه به بچهتان، نه به رفیقتان و توجیه هم نکنید؛ توریه هم نکنید. مرحوم محقق بزرگ آقا ضیاء عراقی«رحمتاللهعلیه» گفته بودند: توریه دو تا دروغ است. همه باید صاف و با صفا و با صمیمیت و با صداقت باشند. حتی در تعارفها نیز باید دروغ گفته نشود. اگر کسی در روی افراد بگوید: سلام علیکم، ارادتمند شما هستم، ولی پشت سرشان غیبت کند، دروغ میگوید. وقتی این تعارفات دروغ است، دروغهای کسب و کار و دروغهای رایج در اجتماع و بازار چه میشود؟
به هر حال، از ما خواستهاند که صداقت، صفا و صمیمیّت داشته باشیم و از هرگونه دروغ بپرهیزیم، مخصوصاً در خانه. همه باید مواظب باشند، بهخصوص به همسر و بچهها و اعضای خانواده دروغ نگویند. برترینِ زنان زنی است که با صداقت باشد. بهترینِ شوهرها نیز شوهری است که راستگو و با صداقت و با صفا باشد. بدترینِ زنها و شوهرها، افراد متقلّب و حقهباز و دروغگو هستند. دروغگویی در خانه باعث میشود کم کم بچهها دروغگو تربیت شوند، که گناهش هم برای خودشان است که دروغ گفتهاند و هم برای پدر و مادرشان است که آنها را در محیط دروغ تربیت کردهاند.
سوّمین عامل تکمیل ایمان، حیا است. چنانکه در روایت میفرماید: «وَ اسْتَحْیَا مِنْ كُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ»؛ یعنی از ارتکاب عملی که قبح شرعی دارد و نزد خدا و مردم قبیح است، حیا کند.
حیا فضیلت بسیار خوبی است، امّا متأسفانه از جامعۀ ما رفته است. اگر حیا را تجسّم کنند، یک زن میشود. حال آیا زنان در کوچه و خیابان حیا دارند؟ آیا این فساد اخلاقی که در جامعه هست، نشانۀ حیا است؟ آیا این بیحجابیها و بدحجابیها با حیا سازگاری دارد؟ آیا در ادارهها حیا حاکم است؟ بعضی از اداریها با کمال شهامت به مردم توهین میکنند و کار آنها را انجام نمیدهند. حتی حیا در طلبهها هم کم شده است؛ گاهی دیده میشود به بزرگان جسارت میکنند. هنوز در ابتدای درس خواندن است، امّا پشت سر مراجع و بزرگان غیبت میکند.
سایر مردم هم چنیناند. به راحتی آبروی هم را میریزند، غیبت میکنند، شایعه برای همدیگر اختراع و پخش میکنند و به راحتی تهمت میزنند.
نقل میکنند یک خانواده از گرگها هستند که بر خلاف سایر حیوانات و حتی بر خلاف سایر گرگها، اینها خودشان خودشان را میخورند. آنها دسته جمعی به شکل دایرهای دور هم مینشینند و به همدیگر نگاه میکنند. هرگاه یکی از آنها غفلت کند، بقیه روی سر او میریزند و پاره پارهاش میکنند.
لازم نیست بروید در گرگها، بیایید در آدمها و ببینید هفت، هشت، ده نفر در جلسه نشستهاند. کافی است یکی از آنها خارج شود. آنگاه همه هرچه بخواهند پشت سر او میگویند و آبرویش را میدرند. این طرز رفتار، از بیحیایی سرچشمه میگیرد.
عامل چهارم برای کامل شدن ایمان، طبق روایت مورد بحث ما، حسن خلق با خانواده و اطرافیان است:
«وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ أَهْلِهِ». انسان باید نزد همه خوش اخلاق و مؤدب باشد، امّا آنچه در این روایت به طور خاص سفارش شده، این است که همه باید با همسر و فرزندان خود خوش اخلاق و خوش رفتار باشند. گاهی دیده میشود بعضی از خواص یا طلبهها با همسرشان نمیسازند، با فرزندانشان اختلاف دارند؛ میخواهند با تندی امربهمعروف کنند، میخواهند با داد و فریاد نهیازمنکر کنند. حتی اگر همسر کسی تقصیر هم داشته باشد، نباید با تندی و تنش با او رفتار شود. بهخصوص طلبهها و روحانیّون که باید با خلق نیکو دیگران را بسازند. امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودند که با عملتان مردم را بسازید: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِكُم»[18]
تندی و پرخاشگری برای همه بد است، امّا در طلبهها یا افرادی که ظاهر متدیّن دارند، موجب انحراف فرزندان آنها میشود. باید در خانه، با همسر و با فرزندان، با دل خوش، با زبان خوش و با مهربانی رفتار کنیم. خانوادۀ طلاب علوم دینی معمولاً محرومیّتهای خاصی دارند و خود طلبهها باید با حسن خلق و با تواضع و تلطّف، آن محرومیّتها را جبران کنند. گناه پرخاشگری، ترشرویی و قهر، چه از سوی مرد باشد و چه از سوی زن، گناه بزرگی است و در تربیت فرزندان نیز اثرات بدی میگذارد.
پانویس
ــــــــــــــــــــــ
[1]. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 616.
[2]. امالی للطوسی، ص 73.
[3]. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 134.
[4]. حجرات، 14: «[برخى از] بادیهنشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «ایمان نیاوردهاید، لیكن بگویید: اسلام آوردیم.»
[5] . نساء،31: « اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى مىشوید دورى گزینید، ما گناهان كوچك شما را از شما مىزداییم.»
[6]. هود، 114: «زیرا خوبیها بدیها را از میان مىبرد.»
[7] . الكافی، ج3، ص266.
[8] . مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 5، ص 307.
[9]. فجر، 27و28: «اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد.»
[10]. فجر، 29و30: «و در میان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو.»
[11]. بقره، 3: «و از آنچه به ایشان روزى دادهایم انفاق مىكنند.»
[12]. الكافی، ج2، ص 169.
[13]. ر.ک: الکافی، ج 2، ص 169 تا 211.
[14]. الكافی، ج2، ص668.
[15]. الکافی، ج 2، ص 163.
[16]. نحل، 105: «تنها كسانى دروغپردازى مىكنند كه به آیات خدا ایمان ندارند.»
[17]. حج، 30: «پس، از پلیدىِ بتها دورى كنید، و از گفتار باطل اجتناب ورزید.»
[18]. الکافی، ج 2، ص 78.
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه