خسارت های حذف روحانیت در ایران معاصر
در برهههایی از تاریخ ایران، همواره جریان هایی کوشیدهاند تا روحانیون را از دایره سیاسی ایران حذف کرده و با حذف روحانیون در جریان مشروطه و نهضت ملی نفت بزرگترین خسارت را به مردم ایران تحمیل کنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1397/03/06
روحانیت در تاریخ ایران، همواره نقش قابل اتکا و مهمی داشته است. روحانیون با توجه به پایگاه اجتماعی نیرومندی که در میان مردم داشتند، همواره در مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی شرکت جسته و پشتیبان مردم بودند. اما در برهههایی از تاریخ ایران، همواره جریان هایی کوشیدهاند تا روحانیون را از دایره سیاسی ایران حذف کرده و با حذف روحانیون در جریان مشروطه و نهضت ملی نفت بزرگترین خسارت را به مردم ایران تحمیل کنند.
این نوشتار تکاپوی جریانهای وابسته به غرب برای حذف روحانیت از صحنه سیاسی ایران و نیز خسارتهای انزوای روحانیت را در دو برهه نهضت مشروطه و نهضت نفت بررسی میکند.
بخش اول: تکاپو برای حذف روحانیت در جریان نهضت مشروطه
در حالی که روحانیون و نیروهای مذهبی برای تحصن به اماکن مذهبی مثل حرم حضرت معصومه(س) و حرم حضرت عیدالعظیم حسنی(ع) میرفتند، گروهی از غربگرایان سفارتهای خارجی (مشخصا سفارت انگلیس) را به عنوان پناهگاه خود انتخاب میکردند و در شرایطی که مردم و روحانیون خواستار تاسیس "عدالتخانه" برای رسیدگی به ظلم و جور اربابان و حکام ستمگر بودند، ناگهان عنوان "مشروطه" از سفارت انگلیس بیرون آمد.در دوران تحصن در سفارت انگلیس، کارمندان سفارت به متحصنین القا میکردند که دستیابی به مشروطیت مستلزم کنار زدن علما است. براساس خاطرات موجود، همسر کاردار سفارت خطاب به متحصنین گفته بود: «ما کشیشهایمان را کشتیم تا مشروطه شدیم.» منظور زن انگلیسی آن بود که برای رسیدن به مشروطه، روحانیون باید حذف شوند.
در نخستین اقدام آنها موفق شدند روحانی مشروعهخواه، شیخ فضلالله نوری که در طول دوران نهضت، با تمام قوا در مقابل غربگرایان ایستاده بود را کنار بزنند. با اعدام شیخ در 9 مردادماه 1288، انزوای روحانیون کلید خورد.
هنوز یک سال از شهادت شیخ نگذشته بود که در 25 تیر 1289، سید عبدالله بهبهانی، دیگر زعیم جنبش مشروطه توسط عوامل وابسته به غرب، با محوریت سیدحسن تقیزاده به شهادت رسید.
پس از قلع و قمع سیاسی رهبران نهضت عدالتخواهی، دیگر کسی از روحانیون سیاسی در مرکز ایران باقی نمانده بود که نفوذ سیاسی و اجتماعیاش مانع حرکت مشروطهخواهان غربگرا باشد، مگر علمای نجف. آنان اگرچه از مرکزیت ایران دور بودند اما همچنان در دل جامعه مذهبی ایران نفوذ داشتند و فتوای آنان میتوانست جمعیت انبوهی را علیه استعمار غربی بسیج کند. از این رو دشمنان نهضت کوشیدند تا به طرق خاصی بزرگ روحانی ساکن نجف، یعنی آخوند خراسانی را که در طول دوران نهضت همواره در صف مبارزه قرار داشت را نیز از صحنه خارج کنند.
بر همین اساس در آذرماه 1290 و با رحلت مشکوک آخوند ملا محمدکاظم خراسانی که از عراق عازم ایران بود تا با اولتیماتوم روسها علیه مجلس ایران مقابله کند، پازل انزوای روحانیون تکمیل شد و در گام بعد، این انزوا، بستر روی کار آمدن دیکتاتوری چون رضاخان را به وجود آورد.
خسارت حذف روحانیت از جریان مبارزه در دوران مشروطه
با كنار رفتن روحانیون كه طبق سنت اجتماعى زمانی رهبرى توده هاى مردم را به عهده داشتند، توده مردم نیز از صحنه كنار رفتند.در نتیجه با حذف روحانیت، نه تنها دموکراسی برقرار نشد، بلکه به روی کار آمدن یک دیکتاتور منجر شد و انگلستان که با همدستی نیروهای غربزده داخلی موفق شده بود روحانیون را از صحنه سیاسی ایران دور کند، در سال 1299، با پرورش یک دیکتاتور، زمام امور ایران را در دست گرفت. رضاخان در سوم اسفند 1299 نام خود را به عنوان کودتاچی مطرح کرد و چندی بعد با کنار زدن قاجارها، به قدرت رسید.بخش دوم: تلاش برای حذف روحانیت از صحنه سیاسی ایران در جریان نهضت ملی نفت
در جریان ملی شدن نفت، نیروهای مذهبی به عنوان اصلیترین حامیان محمد مصدق که از اردیبهشت 1330 در راس دولت قرار گرفته بود، محسوب میشدند و در 30 تیر 1331 نیز حمایت آنها بود که مصدق را به قدرت بازگرداند. اما ناگهان مصدق تغییر رویه داد و درصدد حذف روحانیون از دایره سیاست کشور برآمد.وی در این مسیر نه تنها آیتالله کاشانی را از خود دور کرد، بلکه با میدان دادن به تودهایها، تضعیف روحانیت را نیز کلید زد. در این میان روزنامههای تودهای ماموریت یافتند با توهین به روحانیت، آنها را از صحنه سیاسی ایران دور کنند. چنانکه حجتالاسلام فلسفی در خاطرات خود نقل میکند: «مصدق روزنامههای کمونیستی را آزاد گذاشت تا هر چه خواستند نوشتند و هیچگاه به اعتراض مردم مسلمان و روحانیون اهمیت نداد. گاهی بعضی از آقایان علما که از خیابانهای شاهآباد یا استانبول عبور میکردند، روزنامه فروشهای هوادار حزب توده را میدیدند که با اهانتی آشکار هفتهنامه چلنگر را لوله میکردند و به طرف صورت آنها میبردند و میگفتند: آشیخ! چلنگر.»
خسارت انزوای روحانیون در دوران نهضت ملی نفت
با انزوای روحانیون توسط مصدق، وی پایگاه اجتماعی خود را از دست داد و بهترین فرصت برای انگلیس و امریکا پیش آمد تا با انجام یک کودتا، او را کنار زده و دولت مورد نظر خود را روی کار بیاورند.آقای فلسفی درباره تاثیر حذف روحانیون از فضای سیاسی کشور و سقوط مصدق در 28 مرداد 1332 میگوید: «در ۲۵ مرداد که شاه از کشور رفت، سردمدار کارها بیشتر تودهایها بودند. آیتالله کاشانی و مذهبیها از صحنه سیاست برکنار بودند و به عبارت بهتر، آنها را کنار گذاشته بودند. لذا اغلب مردم از بیم اینکه مبادا حکومت کمونیستی روی کار بیاید، از مصدق حمایت نکردند... استعمارگران کار خود را کردند. بوسیله ایادی مصدق، تودهایها، درباریها و عوامل مرموزی که دور و بر آیتالله کاشانی بودند، اول شخصیت او را تا حدی در افکار عمومی بیاعتبار کردند و سپس او را از صحنه کنار گذاشتند و بعد هم مصدق را که پایگاه مردمی خود را از دست داده بود، ساقط کردند.»
بدین ترتیب، منزوی کردن روحانیون باعث شد مصدق "سیلی بخورد". چنانکه امام خمینی با اشاره به توهین مصدق به روحانیت فرمودند: «من... عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خورد...»
اما نتیجه انزوای روحانیت فقط کودتای 28 مرداد و سقوط مصدق نبود، بلکه منزوی کردن روحانیون توسط مصدق خسارت بزرگتری در پی داشت، خسارتی که دامن همه مردم ایران را گرفت و آن تحمیل قرارداد کنسرسیوم به ملت ایران بود؛ قراردادی که رسما تلاشهای چندین ساله مردم ایران را بر باد داد و از نفت ایران "ملیزدایی" کرد.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی