تبیان، دستیار زندگی

چرا سریال «سرِّ دلبران» موفق نیست؟

دلبرانی که دل نمی برند

«سرِّ دلبران» سریال مناسبتی شبکه یک در ماه مبارک رمضان امسال است که بر اساس یک سوژه ارزشمند ساخته شده اما به دلیل گیر افتادن در دام شعار، کارکرد خود را از دست داده.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
سر دلبران
 

قصه سریال

محمد حسین لطیفی برای روایت قصه «سرِّ دلبران» یکی از محله های شهر یزد را انتخاب کرده؛ جایی که یک روحانی به نام سید سلیم (برزو ارجمند) به عنوان مبلغ دینی اعزام شده است اما از همان لحظه ورود با اتفاق های مختلفی روبرو می شود. برخی از مردم محله با او زاویه دارند، برخی توقع شان از بیشتر است و بعضی ها او را با حاج فتح الله، روحانی فقید که پیش از او امام جماعت مسجد بوده، قیاس می کنند. با این حال چالش اصلی سید سلیم با آن دسته مردم است که ایمان شان ظاهری است و انتظارات عجیب و غریب از روحانیت دارند. در کنار آن، هر بار اتفاقی پیش می آید و سید سلیم به عنوان قطب اصلی داستان درگیرش می شود.


 یک هدف والا

سازندگان «سرِّ دلبران» از طرح چنین موقعیت داستانی، هدفی والا داشته اند. نویسندگان (حسین حسنی، رضا خمسه) جهانی خیالی فرض کرده اند و برای آدم ها از طیف های مختلف ما به ازاء قرار داده اند. اصولا هر قصه ای به غیر از سرگرم كردن هدفی دارد. محمد حسین لطیفی نیز در«سرِّ دلبران»یك موقعیت نمایشی ساخته است تا از طریق این موقعیت بتواند یك قصه تعریف كند و حرف های مهمی درباره اخلاق و نیز روحانیت بزند.

بنابراین در هر قسمت شاهد داستان هایی هستیم که یک سر آن به معارف دینی و مکارم اخلاق وصل می شود. از جمله این که نباید توهین کرد، نباید تهمت زد، انسان توبه کار را باید پذیرفت، آبرو حتی آبروی یک دزد نباید ریخته شود، شفا دادن متعلق به خدا است  و ...

منبر بجای درام

ملاحظه کردید؛ همه پندهای«سرِّ دلبران» ارزشمند است و باید سازندگان سریال را بخاطر پرداختن به این مفاهیم بلند و گام برداشتن در مسیر اهداف والا، تحسین کرد. ایراد اما جایی است که نویسندگان و کارگردان، درام را با منبر اشتباه گرفته اند. آن ها برای یادآوری مکارم اخلاق،از ظرفی به نام قصه غافل مانده اند و پیش از آن که با یک داستان جذاب و پر کشش روبرو باشیم، حرف می شنویم و حرف.    

 شخصیت های «سرِّ دلبران» (چه مثبت و چه منفی) بر اساس کلیشه ها طراحی شده اند. این کلیشه ها به همراه بازی تصنعی و اغراق آمیز باعث شده کاراکترها کاریزما نداشته باشند و در سطح باقی بمانند. با حرف و «شو» که نمی توان شخصیت سازی کرد.



لطیفی برای بیان حرف های مهم و ارزشمند سریال، از هر طیف از جامعه یكی را انتخاب كرده و اطراف حاج سلیم قرار داده است: خادم مسجد، دكتر، پلیس،پهلوان و دزد، خلافکار پشیمان، پسر بیما رو عاصی، کارگر و ... این وسط یكی دو شخصیت خاكستری هم هست كه توی محل قلدری می كنند. چه چیزی برای لطیفی بهتر از این هم شخصیت های متضاد؟ همه چیز مهیا است تا سید سلیم راه و بی راه پند بدهد و بگوید قضاوت نكنید، بدگویی نكنید،‌غبت نكیند و ... در«سرِّ دلبران» داستان ساده روایت می شود و پشت بند هر اتفاق یك اندرز می شنویم. در این راه حاج سلیم تنها نیست؛‌خود لطیفی نریشن می گوید و دیگران مثل دكتر و خادم مسجد هم ید طولایی در نصیحت دارند.

شخصیت هایی که کاریزما ندارند

نه این که شعار بد باشد؛ اتفاقا خود محمد حسین لطیفی در سریال «صاحبدلان» که جزو معدود سریال موفق دینی محسوب می شود، شعار می داد ولی حواسش بود پیش از همه اقتضائات داستان گویی را رعایت کند. در آن سریال با یک داستان جذاب روبرو بودیم ولی در«سرِّدلبران» هم قصه لکنت دارد و هم شخصیت ها. کارگردان نتوانسته شخصیت ها را ورز دهد و بیننده از دور می داند فلانی پهلوان است و باید آداب جوانمردی را رعایت کند، آن یکی کاسب است و باید به سلوک رفتاری اش را شغلش انطباق داشته باشد و ...

در «سرِّ دلبران» رابطه ها و شخصیت ها بیش از حد نمایشی است. آقای دكتر با كراوات در مراسم دعای كمیل شركت می كند، پهلوان محل به زور می خواهد پهلوانی خود را ثابت كند،دزد بی نوا باید با گریه بگوید آن آدم سابق نیست، حاج سلیم با حرف می خواهد بقبولاند مرد خانه است و خودش شیشه پنجره را نصب می كند، خلوت اش با هسمر ملموس نیست و ... این یعنی سیاه و سفید دیدن شخصیت ها که در نتیجه حضوری غلو شده در سریال دارند. پس، پهلوان و روحانی که سفید هستند حرف های اخلاقی می زنند و آن جوان بیمار حرف های درشت!

محمد حسین لطیفی کارگردان با تجربه ای است و بهتر می داند در تلویزیون چاره ای نیست جز تطهیر شخصیت های منفی. بیننده هم این فرمول را از بر است و دیگر نمی تواند کنار شخصیت های منفی بایستد چون مطمئن است مخالف خوانی های او، باسمه ای است. اگر «صاحبدلان» را سریال موفقی می دانیم به این خاطر است که شخصیت منفی همان قدر قدرت داشت و ظاهر حرف هایش مستدل بود که شخصیت مثبت.


و یک گام عقب تر؛ شخصیت های «سرِّ دلبران» (چه مثبت و چه منفی) بر اساس کلیشه ها طراحی شده اند. این کلیشه ها به همراه بازی تصنعی و اغراق آمیز باعث شده کاراکترها کاریزما نداشته باشند و در سطح باقی بمانند. با حرف و «شو» که نمی توان شخصیت سازی کرد. به عنوان نمونه پهلوان را وقتی می پذیریم که رفتار پهلوانانه از او ببینیم نه این که با حرف و نوع خاصی از راه رفتن بخواهد پهلوانی اش را ثابت کند.

شخصیت روحانی

«سرِّ دلبران» برای یادآوری حلقه های گمشده اخلاق در این روزها، یک روحانی را محور داستان قرار داده است. خواسته بگوید اخلاق واقعی زمانی بدست بیاید که روحانی در مسیر واقعی اش گام بردارد. خواسته میان این طیف و وجه سیاسی آن ها فاصله گذاری کند و نتیجه بگیرد روحانیت چه تاثیر شگرفی می توانند بر جامعه باقی بگذارند. این هدف نیز دارای ارزش است ولی محمد حسین لطیفی در ترسیم شمایل روحانی هم ضعیف عمل کرده.

پیش از «سرِّ دلبران» داشته ایم فیلم و سریال هایی كه روحانیت را محور داستان قرار داده اند. این آثار از طریق ایجاد تضاد بین آرمان های یك روحانی با واقعیت های جامعه، هم شخصیت را به چالش كشیده اند و هم اخلاق راستین را به یادمان آوردند. اصلا تصویری درست و واقعی از روحانیت و روابط شخصی و اجتماعی اش ترسیم كردند. نمونه اش «طلا و مس»، «زیر نور ماه» و «پرده نشین».

حاج سلیم در«سرِّ دلبران» اما همراهی برانگیز نیست. حتی رابطه اش را همسر باورپذیر نشده و تصنعی است. بدتر این که شعار شناسنامه اوست و ضربه ای دوچندان از این منظر خورده.