تبیان، دستیار زندگی

روایتی خواندنی عابدی که دوزخ جایگاهش شد

روایتی خواندنی از یک عابد مغرور که در ادامه می خوانید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
توحیدلو

حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو، روایتی خواندنی از یک عابد مغرور را نقل کرده اند، که در ادامه می خوانید.

گویند؛ روزی حضرت عیسی(ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آن جا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آن جا گذشت.

وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت:

خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟

خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.

در این هنگام خدای برترین!!!

به پیامبرش وحی فرمود؛ که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ.(۱)

مناجات نامه

الهی!خواندی تأخیرکردم.فرمودی تقصیرکردم.

عمر خود بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم.

بارالها! اگر کار به گفتاراست بر سرهمه تاجم. و اگربه کردار است به پشه و مور محتاجم

بارالها بیزارم از طاعتی که مرا به عجب آرد. مبارک معصیتی که مرا به عذر آرد.

الهی! اگر بر دار کنی رواست، مهجور مکن

و اگر به دوزخ فرستی رضاست،ازخود دورمکن

کریما! گناه درجنب کرم تو زبون است، زیرا که کرم تو قدیم وگناه اکنون است

بارالها! گفتی کریمم امید برآن تمام است. چون کرم تو درمیان است ناامیدی حرام است

الهی! همچو بید می لرزم که مبادا به هیچ نیرزم.فریاد ازمعرفت رسمی وعبارت عاریتی و عبادت عادتی وحکمت تجربتی وحقیقت حکایتی.

بارالها! اقرار کردم به مفلسی و هیچکسی. ای یگانه ای که از همه چیز مقدسی. چه شود اگر مفلسی را به فریاد رسی.(۲)

پی نوشت:
۱-کیمیای سعادت، ج ۱ ، ص۱۰۵
۲-خواجه عبدالله انصاری

منبع: افکارنیوز
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.