نقدی بر «طریقِ بِسمِل شدنِ» محمود دولتآبادی
سعید ناظمی رمان «طریقِ بِسمِل شدن» محمود دولتآبادی را سراسر آشناییزدایی از جنگ میداند و آن را بر اساس دیدگاه اسطورهای نقد کرده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1397/02/31 ساعت 12:14
این نویسنده و شاعر نقدی بر رمان «طریقِ بِسمِل شدن» اثر تازه منتشرشده محمود دولتآبادی نوشته است.
نقدی اسطورهای بر رمان «طریقِ بِسمِل شدنِ» محمود دولتآبادی
از جایی، نقطهای بر این کره خاکی گلولهای از دهانه لوله یک سلاح شلیک میشود: نه! از جایی، نقطهای در این کره زمین گلولهای سربی، سنگین و مخرب از دهانه فراخ لوله بلند یک سلاح سنگین شلیک میشود. دقیقتر از این نمیشود گفت، مگر این که بدانیم درون آن حجم نسبتا مخروطی چه میزان مواد انفجاری طراحی و جاگذاری شده است. این را ما نمیدانیم، شاید مغزی که فرمان فشردن دکمهای را میدهد هم نداند. چرا باید تصور کنم انگشتی فقط یک دکمه را فشار میدهد؟ ای بسا یک اهرم را پایین یا بالا میکشاند؟ چه میدانم؟ چه فرقی میکند، و چه تشخصی میتوان قایل شد برای اجزائی از یک ماشین گشتن که تک به تک آن، یک مجموعه، یک ترکیب را به وجود آورده باشند؟ پس گلولهای شلیک شد تا بعد از طی سفری ـ که در خیال من طولانی میگذرد ـ در جایی از همین زمین فرود بیاید، منفجر بشود، ویران کند و جایی را به آتش بکشد و ابری از دود در هوا بدماند». (ص۷)
پاراگراف آغازین «طریق بسمل شدن» و این نام زیبا، آخرین اثر منتشرشده محمود دولتآبادی اینگونه شروع میشود. روایتی از جنگ. دولتآبادی در این رمان درصدد آشناییزدایی از جنگ است. از تمامی جنگها. هیچ جنگی برایش تقدس ندارد. سراسر این کتاب آشناییزدایی از جنگ است. خواه جنگهای اعراب و ایرانیان در روزگار گذشته و خواه دوران دفاع مقدس هشت سال جنگ ایران و عراق. روایت دولتآبادی سرشار از آشناییزدایی است. آشناییزدایی از جنگ، آشناییزدایی از مردان مقدس در جنگ و آشناییزداییهای تاریخی. در این وانفسای بارش گلوله در نزدیک تپهای که یکسری از قهرمانان داستان دولتآبادی قرار دارند منبع آبی وجود دارد که به رغم تمام این بمبارانها از آسیب محفوظ مانده و هنوز نقطه امید طرفین درگیر جنگ است برای زنده ماندن و ادامه حیات. و شاید این نگاهی اسطورهای به عنصر آب است از دید نویسنده.
هشتمین ماه سال، و دهمین روز هر ماه، به نام عنصر حیاتی و مقدس آب، «آبان» نامگذاری شده است. «ان» در انتهای این واژه نه نشانه نسبت، که نشانه جمع است و آبن به مفهوم آبها است. نزد ایرانیان باستان، عنصر آب دو فرشته نگهبان داشته است، یکی «ایم ناپات» و دیگری «آناهیتا» که به عنوان فرشته مخصوص آب از ارزش و اعتبار ویژهای برخوردار، و بسیار مقدس و مکرم بوده است.
اسطوره آب به عنوان یکی از عناصر متضاد چهارگانه تشکیلدهنده جهان مادی در اساطیر، بر مبنای ضدیت جوهری و وحدت نهایی میان این عناصر، صاحب نقشهای شده است که در اساطیر جهان عمومیت دارد. نقشه نمادین اسطوره آب را در اساطیر میتوان در سه بخش اصلی تقسیمبندی کرد:
۱- اسطوره آب در فرهنگهای متفاوت بشری، نمادی از آغاز مرحله آفرینش مادی و حرکت چرخه زندگی در ساختار کیهانی بوده است. این نقش در خلق اولیه جهان از آب و پایان نمادین حیات در آن، جلـوهگـر شـده است.
۲- اسطوره آب مظهر جاودانگی و تداوم حیات مادهای است. این نقش در اسطوره آب حیات و آب درمـانبخش، نمادینه شده است.
۳ - سومین نقش آب در اسـاطیر، در اسـطوره گـذر از آب (آزمـون آب) و شستوـشوی نمـادین توسـط آن (اسطوره تعمید) جلوهگر شده است که به عنوان آزمونی از ماده برای پالایش روح، عبور از مرحله کهـن و ورود به مرحله متعالی جدید را در قالب کهنالگوی مرگ و تولد دوباره، نمادینه میکند. (قائمی و دیگران،۱۳۸۸: ۴۷)
در حکمت باستان، جهان را متشکّل از چهار عنصر متضاد میدانستند که در پیوند خود، دنیای فـُرودین را به وجود آوردهاند. یونگ معتقد بود، ذهن آدمی دارای گرایشی طبیعـی اسـت کـه در جهـتیـابی چهارگانه خود، ضمن ترسیم حداکثر مخالفت اضداد، با ترکیبی جادویی میان آنهـا یـک «تعـادل کامـل» برقرار میکند. او درباره اعتقاد فلاسفه یونان باستان، از قرن چهارم پیش از میلاد به بعد، نسبت بـه تـشکیل جهان از چهار عنصر متضاد نیز معتقد است، چون مردم از لحاظ طبیعی، آتش را گـرم و خـشک، هـوا را گرم و مرطوب، آب را سرد و مرطوب، و زمین را خیس و خشک میدانستند، به دنبال آن چنین پنداشـته بودند که آتش و آب تشکیل یک جفت از اضداد را میدهند. (قائمی و دیگران،۱۳۸۸: ۴۹)
در داستان دولتآبادی هم آب ـ تانکر آب به شکل نمادین ـ حکم بر زنده بودن طرفین دارد؛ طرفینی که درگیر و دار جنگ در دو طرف یک تپه سعی در برداشت آب از آن منبع دارند. زنده بودن هر دو طرف این ماجرا در گرو رسیدن به منبع آب و زنده ماندن است.
روایت اما در جایی دیگر هم در حال شکلگیری است. در فضایی که سرگردی عراقی کاتبی ابوعلاء نامی را مجبور کرده تا روایتی را آنگونه که حاکمیت میخواهد بازگو کند. نیاز به نوشتن است. با تصویر یا صدا، اثرگذاری کمتری حاصل میشود. کاتب باید روایت آن دو جوان اسیر ایرانی را که ارشد بازداشتگاه را به جهت دفع تجاوز به خود کشتهاند بازگو کند. داستان در فضای سیال زمانیاش هم اشارهای به جنگهای بیشمار اعراب و ایرانیان در سدههای گذشته و همینطور به کشته شدن ابومسلم خراسانی و خونخواهی سین باد دارد و همینطور گریزی به خاندان برامکه دارد. شاید نویسنده با اشاره به تاریخی گذشته و وصل آن با زمان حال ـ جنگ ایران و عراق ـ میخواهد دو نکته را به مخاطب یادآور شود. نخست اینکه تاریخ همیشه در حال تکرار است و در هر زمان بنا بر اقتضای همان زمان، وقایع و رویدادهای تاریخی تکرار میشوند و دوم اینکه جنگ بلایی خانمانسوز است و هیچ تمامی ندارد. بیشتر شخصیتهای داستان از هویتی شناسنامهای برخوردار نیستند و شاید این بیهویتی به زعم نویسنده، جهانشمولی این حادثه تلخ را به ما یادآوری میکند. شخصیتهایی پردازشنشده و تیپ. اینکه در جنگیدن نامها و نشانها بیتاثیرند و انسانها فارغ از نام و نشان دشمن در دشمنی با او اصرار دارند.
اسطوره با تاریخ نیز ارتباط یافته است، به طوری که در برخی موارد در مقابل هم میایستند و گاه به هم تبدیل میشوند. الیاده معتقد است که شخصیتهای تاریخی، بیش از ۵۰ سال در حافظه جمعی مردم باقی نمیمانند، مگر این که به اسطوره بدل شوند. وی میگوید: «تاریخ امروزی بشر جایگزین اساطیر بشر دیروزی شده است؛ هرچند اسطوره هرگز از بین نرفته و کارکردش فقط به این امر ختم نمیشود. او تفاوت اسطوره دیروز و تاریخ امروز را همان اصل برگشتپذیری زمان در اسطوره و برگشتناپذیر بودن وقایع و زمان در تاریخ میداند. (سلمانینژاد و سیف،۱۳۹۵: ۲۱)
ــ «... پس متوجه شدید که منظور من از تاریخ روز چیست؟ همین. وقتی کف پاهای من و شما روی تابه داغ دارد کباب میشود، ما نمیتوانیم به یاد پاهای برهنه اجداد و تبار خود باشیم که روی ریگهای داغ صحرا از کجا به کدام سو میدویدهاند هلهلهکنان و به چه مقصدی! بلی... همین حالا باید علاج کرد کباب شدن کف پاهای امت ما را، همین حالا. شما از خود ما هستید و این سرباز هم قسم خورده است که من به خودم اجازه حرف زدن میدهم. پس بگذار به شما بگویم که ما در جبهههای سراسری با امواج انسانی طرف هستیم، موج از پی موج! آن امواج تمام قواعد همه جنگها را بر هم زدهاند. ما معیارهای یک ارتش کلاسیک را داریم، اما آنها... . به نظر میرسد شیوه و هدفشان یکی است؛ برهم زدن همه قواعد و معیارها به قیمت فدا کردن خودشان!
ــ اجازه میدهید سرگرد شاهد و مثالی از تاریخ برایتان بیاورم؟
ــ بگو! بلندتر بگو تا بشنوم؛ این سر و صداها... و صدای موتور این جیپ... بگو لطفا!
ــ واژگونی تاریخ! این شیوه جنگیدن دقیقا به یاد میآورد شیوه جنگیدن ما را در حمله به ایران و فتح آن کشور بزرگ. آنها ارتش کلاسیک داشتند در مقابل سپاهیان ما که شیوه غیرمنظم داشتند. اگر بتوانید چنان روزگاری را تجسم کنید در خیال؛ به روشنی درک خواهید کرد پاهای برهنهای را که کف هاشان چگونه میچسبید به ریگهای بیابان؛ و اگر چنان دقایقی به درستی در خاطرهها وجود میداشت شما دچار حیرت نمیشدید از فوجهای انسانی که میتوانند با جنون خود، معیارهای یک ارتش کلاسیک را برهم بزنند و... »(ص ۴۸)
نویسنده در جایی دیگر دو موضوع سمبلیک را نیز مطرح میکند. موضوع ماده شیری که بیتوجه به دوست یا دشمن تشنگان زمین را با شیر خود سیراب میکند و دیگری تبدیل شدن انسان به کبوتر.
کبوتر از مرغانی است کـه بـه مناسـبت رعنـایی و کـمآزاری و زودآشـنایی از دوران قـدیم مـورد توجـه بـوده اسـت. نـام ایـن مـرغ از کلمـه کبـود گرفته شده است. (محجوب،۱۱۳۱: ۱۳۸۲) کبوتر سپید ــ نماد عشق و صلح و دوسـتی ــ بـا یکـی از الههگـان مـوازی «آناهیتا» در اسـاطیر یونـان باستان «آفرودیـت» رابطـه تنگـاتنگی دارد. در واقـع کبـوتر در فرهنـگ یونانی نشان «آفرودیت» و نماد عشقورزی او بـه معشـوقش تلقـی مـیشـود. (شـوالیه و گربران،۵۲۶: ۱۳۸۵) شاید مضـمون بـرخاسـتن دو کبـوتر یـا دو پرنـده از خـاک دو عاشـق پـس از مرگشان در افسانههای ایرانی، برگرفته از این نمادپردازی کبوتر باشـد. همچنـین کبـوتر در هیرپولیس (سوریه) نیز به عنوان الهه محسوب میشد و مورد نیایش قرار میگرفت. در زبان آشوری نیز «سمیراس» یا ماده کبوتر کوهستان نیز الهـه مـورد نیـایش بـوده اسـت. (رکنـی،۱۵۰: ۱۳۹۳) پس از فرونشستن طوفان نوح هم این کبوتر است که با برگی از زیتون به پیش نوح بازمیگردد تا او را از پایان طوفان خبر دهد. در اساطیر ایرانی نیز کبوتر سفید به روح بیآلایش انسانهای پاک اشاره دارد که در هنگام مرگ به سوی آسمان پر میگشاید که البته این مضمون به دیدگاه نویسنده بیشتر نزدیک است.
« ... پس اگر نمیتوانم گلولهای خرجش کنم، لابد هنوز دچار این یقین هستم که چشمهایی نگاهم میکنند؛ و در این باور هستم که صدایی - صدایی را میشنوم، و آن تصویر ... تصاویر؛ تصاویری را میبینم در ضمیر. تو! تو چی، پسر؟ لال شدهای در این نیست که اصلا محل و موقعیت مناسبی نبود برای لال شدن! چه مرگت شد ناگهان؟ شاید خونش غلیظ شده و درست نمیرسد به مغز؟ شاید... چه میدانم! شاید آن آتش سنگین که بارید در پشت آن تپه ناگهان تکانهای به او وارد کرده باشد، شوک... چه میدانم! خیلی جوان است... با تو هستم، بچه؛
میشنوی؟ همه جا خاموش است، میشنوی؟ صبح کاذب را میبینی؟ چشمهایت که کور نشدهاند، کور شدهاند؟ کور هم شدهای، ها؟! به تو گفتم آن ماده شیر در جستوجوی ماست؛ گفتم به تو که آن ماده شیر من و تو را پیدا میکند. گفتم که او، آن ماده شیر، به اسیران دشمن هم شیر مینوشاند. او فرقی نمیگذارد بین من و تو با آنها، پس خودت را محکم حفظ کن تا برسد به ما. اول باید به زخمیها برسد، میفهمی؟ خودت را جمع کن و خودت را محکم نگهدار؛ اینجا جبهه است؛ جبهه جنگ؛ و تو یک دلاوری! اگر خودت را پیدا کنی برایت نقل میکنم که آدم چه طور تبدیل به کبوتر میشود. کبوتر؛ یک کبوتر سپید. میفهمی چه میگویم؟
جامو... جامو... جامو...» (ص ۳۷)
اما شیر در اسطورهها نماد اولین نوشیدنی و اولین غذا است و البته مفهومی برای بقا و زنده ماندن. و شیر (حیوان) نماد غرور و عدالت. نماد شجاعت و ناترسی. در میان سلتها نیز شیر، همسان مشروب جاودانگی است. البته در صورتی که خَلسه مستی لازم نباشد. از سویی شیر را دارای خواص درمانی میدانستند: یک دروئید پیکنی «از اهالی پیشاسلتی اسکاتلند» موسوم به دروستان، به شاه ایرلند توصیه میکند برای درمان سربازان زخمی، در اثر تیرهای زهرآگین بریتانیاییها، شیر صد و چهل گاو سفید را بدوشند و آن را در چالهای وسط اردوگاه جنگ بریزند. هر کسی که در آن غوطهور شود درمان خواهد شد. دیونوسیوس آریوباگوسی دروغین، تعلیمات خداوند را با شیر قیاس کرده، و استدلال کرده است که نیروی شیر و طبیعت آن، موجب تقویت نیروی معنوی میشود: «کلام سیال خداوند با شبنم، آب، شیر، شراب و عسل قیاسپذیر است، زیرا کلام او چون آب، زندگی را به وجود میآورد. چون شیر، رشد موجودات زنده را موجب میشود. چون شراب، به جوش و خروش میآورد، و چون عسل قدرت درمان و حفظ سلامت را دارد»
از طرفی زندگی، علت اول است و بنابراین ابدی است، آگاهی متعالی است و بنابراین بالقوه است، و وجوه نمادین زندگی و آگاهی مربوط به هم و یا مخلوط درهم هستند. از این رو نقل قولهای بسیار و با ارجاعات متعددی را میتوان گردآوری کرد که شیر را نماد زندگی و آگاهی میدانند.
شیر دادن توسط مادری الوهی، علامت به فرزندی پذیرفته و در نتیجه به معنای بخشیدن آگاهی متعالی و برتر است. هراکلس از شیر هرا خورد. برنار قدیس از شیر مریم عذرا، و بدین گونه برادر رضاعی حضرت مسیح شد. حجرالفلاسفه گاه شیر مریم عذرا خوانده میشود: «در این نگرش، شیر غذای جاودانگی به شمار آمده است».
و بسیارند تفاسیر اسلامی که از شیر، مفهومی عرفانی استنباط میکنند، از جمله در حدیثی که توسط ابن عمر نقل شده. حضرت محمد فرموده است: «دیدن شیر در خواب به معنای علم و آگاهی است».(شوالیه و گربران، ۱۳۸۵: ۱۱۸) شاید استفاده نویسنده از این نماد هم بیشتر در میل به جاودانه بودن و زنده ماندن باشد. زنده ماندن کسانی که به امید رسیدن ماده شیر امید خود را به زنده ماندن حفظ میکنند.
دولتآبادی اما در جاهایی از لحنهایی استفاده میکند که مناسب حال داستان و زمان وقوع داستان نیست. لحن گفتار ایرانیها و عراقیها تقریبا مشابه است و در دیالوگهای سرهنگ با ابوعلاء کاتب یا ستوان، جامو و اسیر جوان عراقی با یکدیگر به خاطر تشابه گفتار مخاطب خط داستانی را گم میکند. داستان در جاهایی هم اطناب دارد که ویراستار میتوانست از این اطنابها بکاهد. به طور مثال در جایی بین ستوان و جامو دیالوگی به این مضمون گفته می شود: «... پس یک تکه تنظیف، یعنی پارچه ضدعفونیشده از جیب کوله من دربیاور و انگشت مرا ببند»(ص۵۷)
روایت توسط سه راوی گفته می شود که بنا بر ضرورت داستان مشغول به صحبت میشوند. ستوان ایرانی، سرهنگ عراقی و دانای کل.
از آنچه گفته شد دولتآبادی نگاه اسطورهایاش را در قالبی آشنازدایانه نسبت به جنگ بازگو میکند. تمام عناصر داستانیاش را واقعی میچیند با دو دیدگاه متفاوت دوست و دشمن که در باریکههایی آن دو با هم وحدت نظر دارند. یکنواختی متن مخاطب را خسته میکند و البته ریتم سریع داستان مخاطب را به سرعت از دهلیزهای زمانی و مکانی عبور میدهد. برخی لغات هر چند تعدادشان زیاد نیست اما نیاز به ترجمه، معنی یا پانویس دارد. درآخر اینکه آثار دولتآبادی هر چه باشد بیشک خواندنش خالی از لطف نخواهد بود.
منابع
دولتآبادی، محمود(۱۳۸۷) "طریق بسمل شدن" تهران: چاپ اول، چشمه.
رکنی، آذرمیدخت (۱۳۹۴) "سرنمونههای سفر قهرمان و گذار از آستانه در ادب فارسی" تهران: رهآورد مهر.
سلمانینژاد مهرآبادی، ساغر و سیف، عبدالرضا(۱۳۹۵) "بررسی اسطوره و انواع آن در شعر معاصر (با نگاهی به شعر موسوی گرمارودی)" پژوهشنامه نقد ادبی و بلاغت، سال ۹ ،شماره ۱ ،بهار و تابستان، ۳۸- ۱۹.
شوالیه، ژان و گربران، آلن(۱۳۸۵) "فرهنگ نمادها"جلد ۴ ، ترجمه سودابه فضایلی. تهران: جیحون.
قائمی، فرزاد؛ قوام، ابوالقاسم و یاحقی، محمدجعفر(۱۳۸۸) "تحلیل نقش نمادین اسطوره آب و نمودهای آن در شاهنامه فردوسی بر اساس روش نقد اسطورهای" نشریه علمی- پژوهشی جستارهای ادبی (دانشکده ادبیات و علوم انسانی سابق) ، شماره ۱۶۵ ، شماره تابستان، ۶۷- ۴۸ .
محجوب، محمدجعفر(۱۳۸۲) "یادداشتهایی درباره کبوتر و کبوتربازی" به کوشش دکتر حسن ذوالفقـاری، مجموعه مقالات درباره افسانهها و آداب رسوم مردم ایران، تهران: نشر چشمه، صص ۱۴۰ – ۱۲۹.
منبع: ایسنا