تبیان، دستیار زندگی

یادكردی از شهید غفور جدی اردبیلی

حماسه‌آفرینی یك خلبان اخراجی

اوایل انقلاب دستور تسویه خلبان جدی از نیروی هوایی صادر شده بود، حتی برخی به او توصیه می‌كردند به خارج از كشور برو، اما وقتی صدام به ایران حمله كرد، خود جدی داوطلبانه درخواست بازگشت به خدمت ارائه داد و در پاسخ به منتقدانش گفت «این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روزهایی تربیت شده‌ایم.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
شهید غفور جدی اردبیلی

شهید چمران جمله زیبایی به این مضمون دارد كه «وقتی شیپور جنگ نواخته می‌شود فرق مرد از نامرد شناخته می‌شود» اخیراً كه زندگینامه خلبان شهید غفورجدی اردبیلی را می‌خواندم یاد این جمله دكتر چمران افتادم. مخصوصاً آنجا كه نقل می‌شود: اوایل انقلاب دستور تسویه خلبان جدی از نیروی هوایی صادر شده بود، حتی برخی به او توصیه می‌كردند به خارج از كشور برو، اما وقتی صدام به ایران حمله كرد، خود جدی داوطلبانه درخواست بازگشت به خدمت ارائه داد و در پاسخ به منتقدانش گفت «این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روزهایی تربیت شده‌ایم.»
خیلی‌ها دم از وطن دوستی می‌زنند و مادامی كه شرایط باب میلشان باشد، ایرانی هستند، اما وقتی اتفاقی برخلاف میلشان رخ دهد، شروع به انتقاد از زمین و زمان می‌كنند و شب‌ها را در آرزوی مهاجرت به صبح می‌رسانند. در دوران دفاع مقدس وقتی دشمنی بیگانه به كشورمان حمله كرد، عیار ادعاها مشخص شد. خلبان شهید غفور جدی اردبیلی یكی از همین آدم‌هاست كه اوایل سال 59 بر اثر سوء تفاهم‌ها و حتی غرض ورزی‌ها از نیروی هوایی تسویه می‌شود ولی به جای آنكه قهر كند و به توصیه برخی از دوستانش از ایران برود، می‌ماند و با شروع جنگ دوباره سر خدمتش باز می‌گردد.
غفور جدی متولد سال 1324 در اردبیل بود كه بعد از اخذ دیپلم به دانشكده خلبانی نیروی هوایی ارتش می‌رود و اواخر سال 1348 هم برای تكمیل دوره خلبانی به امریكا فرستاده می‌شود. در پایان دوره آموزشی‌اش، كارش به قدری خوب بود كه امریكایی‌ها اعلام می‌كنند قصد جذب او را دارند. حتی رضایت مقامات ایرانی را نیز جلب می‌كنند، اما پدر شهید یك جمله می‌گوید و غفور به ایران برمی‌گردد. پدر می‌گوید من فرزندم را برای میهنم پرورش داده‌ام.
خلبان جدی به ایران بازمی‌گردد و مسئولیت‌ها و وظایفش را در نیروی هوایی انجام می‌دهد، اما بعد از انقلاب به او تهمت‌هایی‌ زدند. در صورتی كه غفور اعتقادات مذهبی عمیقی داشت. برادر شهید در این خصوص می‌گوید: ماه محرم در اردبیل مراسم عزاداری به صورت گسترده برگزار می‌شود. یك‌بار در بین عزادارها، شخصی شروع به قمه‌زنی می‌كند و می‌گوید هر كسی بخواهد قمه‌ام را بگیرد او را می‌زنم. غفور می‌بیند آن مرد به خودش آسیب وارد می‌كند جلو می‌رود تا قمه را بگیرد كه پایش زخمی می‌شود. آن موقع برادرم خلبان بود و به سلامت جسمی‌اش اهمیت زیادی می‌داد، اما از فرط اعتقادی كه به امام حسین(ع) داشت، فقط به بستن زخم پایش با پارچه مشكی عزا بسنده می‌كند. حتی پایش را بخیه هم نمی‌زند و خود به خود خوب می‌شود. حالا چطور می‌شود كه چنین فردی بی‌اعتقاد باشد؟
نقل می‌شود كه بعد از تسویه شهید جدی از نیروی هوایی، به او می‌گویند خانه سازمانی پایگاه را هم تخلیه كند. جدی مشغول جمع‌آوری اسباب و اثاثیه‌اش بود كه جنگ شروع می‌شود. یكی از همرزمانش می‌گوید: به غفور گفته بودند خانه سازمانی را تحویل بده. خیلی ناراحت كننده بود. ایشان اول دو فرزندش را به یكی از اقوامش سپرد و بعد همراه همسرش داشتند اثاثیه‌شان را جا به جا می‌كردند كه دو و پنج دقیقه بامداد روز سه‌شنبه 31 شهریورماه 59 اولین بمب‌های عراق روی پایگاه شكاری بوشهر فرود آمدند.
شهید جدی بعد از شنیدن خبر حمله عراق، با جوانمردی و احساس مسئولیت به اتاق فرماندهی می‌رود و درخواست تعمیر بخش‌های آسیب دیده پایگاه را ارائه می‌دهد. همرزم شهید می‌گوید: آن روز غفور حتی لباس رسمی نیروی هوایی به تن نداشت. جلوی دفتر عملیات رفت و با شجاعت، نه با كرنش و تضرع، گفت من نه درجه می‌خواهم و نه لباس رسمی. فقط اجازه بدهید مناطقی كه بمباران شده را تعمیر كنم تا هواپیماهای خودمان بتوانند پرواز كنند. با مساعدت فرمانده پایگاه شهید امیر مهدی دادپی و جانشینش امیر فریدون صمدی، غفور با لباس شخصی، تیمی سامان داد و نقاط آسیب‌دیده را مرمت كردند. شهید جدی بعد از بازگشت به خدمت به صورت فشرده در عملیات پروازی شركت و ضربات مهلكی به ارتش بعث عراق وارد می‌كند. روز 17 آبان 59 در حالی كه بعد از مدت‌ها می‌خواست به مرخصی برود و به مادر پیرش سر بزند، مأموریتی فوری ابلاغ می‌شود. شهید جدی قید مرخصی را می‌زند. برای آخرین بار جنگنده f4 خود را به پرواز درمی‌آورد. در این پرواز آنقدر اوج می‌گیرد كه به عنوان یك شهید به سوی آسمان‌ها پرواز می‌كند.


منبع: روزنامه جوان