حکایتهای آزادی خواهان مشروطه
عدالت مشروطه خواهان
قصهی فقر مردم ما بیش از هر چیز، قصهی قانون بود و نبودن معیار! حکایتی که برای این مرز و بوم هیچ گاه و در هیچ دورهای به سر نرسید.
در نظام های شاهنشاهی ایران، عملکرد شاه و دیوانی دولت، معمولاً مبنایی جز تشخیص و اراده شخصی شاه ، درباریان و ارباب قدرت نداشت و عاملان حکومت، به طور غیرقانونی و گاه از سرمستی ، دلخواهانه و خودسرانه، سرنوشت رعیت و افراد تحت قلمرو خویش را رقم میزدند. طبعا از آنجا که اولا قدرت در ذات خویش تمایل به فساد دارد و ثانیا دستورالعمل مشخص و ثابت و نهاد قدرتمندی که عملکرد ارباب قدرت را تنظیم و کنترل کند وجود نداشت، دامنه ظلم حکام بر مردم به طور فزاینده ای گسترش یافت، و با اوجگیری ظلم و بیداد، موج قیام مردمی بالا گرفت و نخستین عامل از علل مهم جنبش ملت ایران در عصر مشروطه، شکل گرفت.(1)
حکایت های آزادی خواهان مشروطه طلبی چون میرزا!
از روزگاران تلخ میرزای جنگلی می خوانیم و قصه ی تکراری که تکرار می شود، از حاجی احمد کسمایی که چگونه میرزا را تنها گذاشت و به طمع حکومت لاهیجان زیر پای رفیق را خالی کرد و سرانجامش در بدنامی و فقر در حالی که دیدگانش سویی برای دیدن نداشت، از این دنیا رفت!قصه، قصه ی احمد کسمایی ها بود اما گویی حکایت رفتار بسیاری از آدم های این مرز و بوم بود. آدم هایی که برای رسیدن به قدرت های واهی طمع می کردند و آخرش هم می باختند و این حکایت تکرار می شد.
طمع به رسیدن قدرتی که هزینه های سنگینش را همیشه مردم کوچه و بازار داده اند، از قحطی ها و بیماری ها و طعم تلخ نداشتن ها و به قول مدیر روزنامه ی جنگل که آن روزها از رفتار حاجی احمد به تنگ آمده بود، می گفت: پول را باید تایید کرد!، مال هرکسی و هرجا که باشد، حق چیست؟ قانون کدام است؟! کارها باید با زور انجام بگیرد.
به تعبیر وی (حسین کسمایی) به گله گوسفندان بگویید: قصابتان من هستم(خطاب به حکومت) و برای کارد و ساطور، گوسفند چاق و لاغر تفاوت نمی کند.
"جنبش عدالتخواهی صدر مشروطیت، جنبشی کاملا ملی بود که طبقات مختلف ملت: اصناف، بازرگانان، علما و حتی برخی از نظامیان و درباریان و شاهزادگان در آن به نحوی گسترده شرکت داشتند و تصمیم داشتن که تغییر دهند و ایران را متحول کنند، البته بین جنبش عدالتخواهی صدر مشروطه و آنچه که بعدا به عنوان مشروطه استقرار یافت تفاوتهایی وجود دارد. عمدتا جنبش عدالتخواهی پیش از تاسیس مشروطه است که با شعار «عدالتخانه» آغاز شد ولی در تداول رایج (تسامحا) از آن با عنوان مشروطیت یاد میشود.
"در دوران مشروطه موقعیت ایران در شرایط استعماری بود و
درباره بستر و جایگاه تاریخی مشروطیت نیز باید بگوییم که جریان موسوم به مشروطیت، در یک دوران بسیار حساس، مخاطرهبار و پردسیسه، و در بستری از کارشکنیهای عوامل استبداد و مهمتر از آن : تهدیدها، توطئهها و تجاوزهای آشکار و پنهان قدرتهای خارجی و داخلی به وجود آمد و شکل گرفت.
استبداد و استعمار دو لبه ی شمشیری بودند که همان قصاب گوسفندان مدیر روزنامه ی جنگل بر دست داشت، اگر فردی هم چون میرزاها بر می خواستند یا دسیسه ها و فریب های استعمارهای بدطینت نمی گذاشت یا استبدادهای درونی حکومت به او مجال نفس کشیدن نمی دادند.
قصهی فقر مردم ما بیش از هر چیز، قصهی قانون بود و نبودن معیار! حکایتی که برای این مرز و بوم هیچ گاه و در هیچ دورهای به سر نرسید.
انگیزه اصلی مردم در مشروطه عدالت و آزادیخواهی
اما با تمام این شرایط ایرانیان شرط اولشان را همان عدالت قرار دادند و بیشتر از هرچیز از بی عدالتی آزار می دیدند.، انگیزه اصلی قیام مردم در صدر مشروطیت، حس عدالتخواهی مردم و خستگی آنان از ظلم و استبداد پادشاهان بود. ملتی که عمری خود را اسیر خواست ملوکانه پادشاهان میدیدند و مال و جان و آبروی خود را بازیچه هوسبازی درباریان مییافتند، بر اثر روشنگری دانشمندان و مصلحان و بنابر سنّت تاریخی، از ظلم بیحد خودکامگان به جان آمدند و برای بازیافت استقلال و آزادی و عدالت به تکاپو برخاستند... شاید در میان مورّخان و محققان تاریخ مشروطه، اختلافی نباشد که انگیزه اصلی مردم، عدالت و آزادیخواهی بود؛آرزوی عدالت خانه شان چه بود؟
حکایت عدالت خانه برایشان جایی بود، که در آن آدم ها بی طرف قضاوت شوند. زر و زور و تزویر حقی را نا حق نکند و خواستهی که مشروطه طلبان نامش را جلوتر از بقیه ی شروط قرار داده بودند.(2)عدالت خانه همان حکم ترازو را برای مردم مشروطه داشت که اگر نمی بود و از اعتدال خارج می شد، جامعه را به هلاکت می داد. عدالت خانه برای مردمان مشروطه اتاق امید بود که به مردم اطمینان دهند که اگر حقوق مالکیتشان به خطر بیفتد ، حق در مشت آنهاست.
عدالت خانه اگر برای آنها نبود، آدم ها سخت تر می توانستند در تصمیم خود مصمم باشند، چرا که حقوق مالکیتشان را در خطر می دیدند و چیزی برای از دست دادن نداشتند. آنان عدالت را می خواستند که تفاوتی بین رعییت و ارباب نباشد، ملک و فرزندانشان با خواب ارباب به خان ها تعلق نگیرد ، و پادشاه هان از ب حکومتشان تا یای قضاوتشان به میل دلخواهشان نباشد. آنان عدالت را می خواستند که پادشاهم یک طرف ترازو هایشان قرار بگیرد . برای همین خواسته به پا خواستند.
تاریخ مشروطه یاد داد که اگر عدالت خانه ای که در آن عدالت نیامد به تحقق نرسید نتیجه اش مردمی شدند که در دوره منور دم دمی مزاج شدند، که صبح ها با شعار زنده باد بیدار می شدند و شب ها با مرده باد آنان می خوابیدند.
پی نوشت:
1- از عدالتخانه تا مشروطه ، راهها و بی راهه ها، علی ابوالحسنی، پرتال جامع علوم انسانی
2- مفهومشناسی «عدالتخانه»، «مشروطه» و «مشروطه مشروعه»، پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران