«می توانم» به جای« نمی توانم»
خود پذیری(3)
مقاله ی دوم(آینه دروغ نمی گوید)
درادامه ی بحث خود پذیری در این مقاله به ذکر یک مثال شخصی و یک تجربه می پردازیم:
یک مثال شخصی
در نوجوانی با هنر برخورد با احساسات ناخواسته آشنایی چندانی نداشتم و اغلب در مقام رد کردن احساسات ناخوشایند و انکار آنها بودم.
به یاد دارم که گاه شدیداً احساس تنهایی میکردم. دنبال کسی میگشتم که بتوانم احساساتم را با او در میان بگذارم، از علائق و خواستهها و اندیشه هایم حرف بزنم. در سن شانزده سالگی به این باور رسیدم که تنهایی یک ضعف است. و میل به صمیمی شدن با دیگران، شکست استقلال و خودمختاری است. البته در همه اوقات در این اندیشه نبودم، امّا در مواقعی در این ذهنیت قرار میگرفتم. در این زمان کاری از من ساخته نبود جز آنکه بدنم منقبض میشد، تنفسهایم کوتاه میگردید و خودم را تحقیر و سرزنش میکردم. میخواستم هر طور شده حواسم را به موضوع دیگری پرت کنم. سعی داشتم خود را مجاب کنم که موضوع ابداً برایم مهمّ نیست.
به دیگران فرصت چندانی نمیدادم. در مقایسه با سایرین احساس متفاوتی داشتم. به خود میگفتم که من افکار و کتابهایم را دارم و به همین اندازه کفایت میکند.
اگر به این توجّه کرده بودم که میل من به داشتن تماس با دیگران طبیعی است، اقدامی برای درک رابطه ی خود با دیگران انجام میدادم. اگر میگذاشتم تا درد تنهایی را درک کنم، اگر خودم را سرزنش نمیکردم، میتوانستم با افراد دیگر معاشرت کنم.
امّا نکته ی مهمّی که در اینجا میخواهم به آن اشاره کنم دور ساختن عزّت نفس از خویشتن است. من چه میپذیرفتم و چه نمیپذیرفتم برای خود احساسی داشتم. چیزی در مغزم میگفت که بخشی از وجودم را سرکوب میکنم، نیاز به داشتن روابط انسانی. اینگونه عزّتنفس خود را خدشهدار میکردم.
به همین دلیل بود که وقتی بعداً تصمیم گرفتم، بخشهای از خود را که دور کردهام ، مجدداً تصاحب کنم، عزّت نفسم افزایش یافت.
یک تجربه
چند دقیقهای روی یکی از احساسات خود که روبه رو شدن با آن برایتان آسان نیست تمرکز کنید؛ احساس عدم امنیت خاطر، تألم، غبطه، خشم، اندوه، تحقیر، هراس.
وقتی این احساس را از سایر احساساتتان منفک میکنید، دقت کنید و ببینید آیا میتوانید روی آن متمرکزتر شوید. حالا احساس کنید جریان تنفس خود را به درون این احساستان هدایت میکنید و بعد آنرا بیرون میریزید. سعی کنید که به جای این که این احساس را رد کنید آن را به خوبی تجربه نمایید، احساس ناخوشایند را به طور کامل قبول کنید. این تجربه را لمس و مرور کنید. وقت صرف کنید. عجلهای در کار نیست.
به خود بگویید: «در حال حاضر من چنین احساسی دارم و آن را به طور کامل میپذیرم.» ممکن است در شروع، کار دشواری باشد. ممکن است احساس کنید که عضلات بدنتان سخت میشود. امّا ممارست کنید. روی تنفس کردنتان دقیق و متمرکز باقی بمانید. به این فکر کنید که عضلات خود را شل و آزاد و رها میکنید. به خود بگویید: «حقیقت، حقیقت است، آنچه هست، هست، احساسی که وجود دارد، وجود دارد.» ممکن است شما هم مانند من به این نتیجه برسید که بد نیست اگر به خود بگویید «من در حال حاضر دنیای هراس، تألم، غبطه یا سردرگمی ( یا هر احساس منفی دیگر) را مرور میکنم.»
امیدوارم از این تمرین به سود خود استفاده کنید.
وقتی خودپذیری به نظر غیرممکن میرسد
اکنون به موردی توجّه کنید: فرض کنید که واکنش منفی ما نسبت به یک تجربه به قدری شدید است که احساس میکنیم نمیتوانیم در رابطه با آن به خودپذیری برسیم.
در این مورد فرض را بر این بگذاریم که احساس، اندیشه یا خاطره به قدری پریشان کننده است که پذیرش به نظر غیر ممکن میرسد. نمیتوانیم از منقبض شدن جلوگیری نکنیم. راه حل این معضل مقاومت در برابر مقاومتمان نیست. به جای آن باید اقدام هوشمندانهتری بکنیم. اگر نتوانیم احساسی را بپذیریم، باید مقاومت خود را قبول کنیم. به عبارت دیگر باید شرایط و جایگاه مان را قبول کنیم. در لحظه اکنون حضور داشته باشید و آن را به طور کامل تجربه کنید.
در این رابطه یک برنامه ی 5 هفته ای تکمیل جمله ، جهت ساده کردن خود پذیری طراحی شده است که در مقاله ی بعد به آن می پردازیم.
ادامه دارد...
منبع : تغییر و تلخیص از کتاب روان شناسی عزت نفس- مترجم:مهدی قراچه داغی
مقالات مرتبط: