آمریکا، لیبرالیسم و بحران هویت
ترامپ زاییده تناقضات درونی لیبرالیسم چرا افرادی همچون ترامپ در آمریکا ظهور میکنند
آمریكای كنونی از پایههای واقعی لیبرالیسم مدرن هم چون آزادی بیان، آزادی عبادت، آزادی اراده و آزادی از ترس که روزولت برای «همه افراد در جهان» میخواست؛ تهی شده است. تا زمانی كه لیبرالیسم نتواند مشكلات خود را حل كند با ظهور افرادی هم چون ترامپ مواجه خواهیم بود.
مارک لیلا، استاد علوم انسانی دانشگاه کلمبیا و محقق مهمان در بنیاد Russell Sage است؛ وی اخیرا كتاب خود را با عنوان «كشتی شكست خورده ذهن: واکنش سیاسی و ارتجاع گرایان» روانه بازار كرده است. وی در مقالهای با عنوان «The End of Identity Liberalism»لیبرالیسم را با بحران هویت دست به گریبان میداند. از نظر وی اگرچه آمریكا در نگاه اول كشوری پنداشته میشود كه تركیبها و تنوعات قومی، فرهنگی و مذهبی زیادی را در خود جای داده است و شاید این توان جذب و ادغام تفاوتها، تحسینبرانگیز و یا شاید در جهان منحصر به فرد باشد. اما واقعیت این است كه لیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی شكلدهنده و حمایتكننده از این آزادی، اكنون با چالشهای زیادی رو به روست و یا حتی میتوان گفت از اهداف خود به شدت دور شده است. در ادامه به معضلات لیبرالیسم در دنیای مدرن خواهیم پرداخت.
آمریكاییها چگونه توانستهاند بر اختلافات چیره شده و هویتی یكدست بسازند؟
مارک لیلا در ابتدا به ذكر این نكته میپردازد كه همگان از دیدن تنوع و تركیب گروههای قومی و مذهبی مختلف در آمریكا شگفت زده میشوند. این تنوع برای كسانی چشمگیرتر است؛ كه خود دچار اختلافات قومی و مذهبی در كشورشان هستند. آنها متعجباند كه آمریكاییها چگونه توانستهاند بر این اختلافات چیره شده و هویتی یكدست بسازند. هرچند كه این تنوع و تركیب كامل نیست، اما میتوان گفت بهتر از هر کشور اروپایی یا آسیایی امروز است. این داستان موفقیت فوقالعادهای است.
لیبرالیسم آمریكا گرفتار ترس اخلاقی پیرامون هویت نژادی، جنسی و جنسیتی است
در ادامه لیلا این سوال را مطرح میكند كه این تنوع چگونه سیاستهای ما را شکل میدهد؟ پاسخ یكسان یک نسل از لیبرالها در حال حاضر این است که ما باید از تفاوتهایمان آگاه باشیم و آنها را "جشن بگیریم". هرچند كه این موضوع اصل عالی آموزههای اخلاقی است - اما فاجعه بار است كه به عنوان پایهای برای سیاستهای دموکراتیک در عصر ایدئولوژی قرار بگیرد. در سالهای اخیر، لیبرالیسم آمریكا به نوعی ترس اخلاقی در مورد هویت نژادی، جنسی و جنسیت گرفتار شده كه عملا پیام لیبرالیسم را تحریف كرده و مانع آن شده كه لیبرالیسم بتواند به عنوان نیرویی متحد كننده، حكومت را تضعیف كند.لیبرالیسم هویتی رو به افول است
یکی از درسهای فراوان مبارزات انتخاباتی اخیر ریاست جمهوری این است كه لیبرالیسم هویتی رو به افول است. نامزدهای انتخاباتی در عین آن كه از دموكراسی و آزادی بیان برای تمامی گروهها و نحلهها صحبت میكردند؛ تنها به برخی گروهها و حمایت آنها گرایش داشتند، همچون سفیدپوستان، زنان، طبقات كارگر و... این اشتباهی استراتژیک است. لیبرالیسم برای طرفداری از همهی تنوعات و اقلیتها و گروهها یقه چاک میكند. در صورتی كه تنها برخی گروهها را ذكر كند و خود را حامی آنها جلوه دهد؛ بقیه گروهها احساس انزوا و محرومیت خواهند كرد.در نتیجهی سیاستهای لیبرالی با تایید بر تفاوتها و نه اشتراكات، نسلی جدید در مدارس شكل گرفته كه كاملا از اتفاقات بیرون از گروه خود بیخبر هستند. در این سیستم به كودكان از ابتداییترین سالهای زندگی آموخته میشود كه در مورد هویت شخصی خود و مرزهای متفاوت هویتیشان با سایرین سخن بگویند. حتی پیش از آن كه واقعا چنین تفاوتهایی را درک كنند. این تفاوتهای هویتی دانش آموزان را در مورد مسائل دائمی بشریت هم چون جنگ، طبقه، اقتصاد بیتفاوت كرده است. به نحوی كه نمیتوانند در مورد این مسائل حرفی بزنند.
لیبرالیسم دائما به تفاوتهای هویتی دامن میزند
دانشجویان از بدو ورود به دانشگاه سعی در ورود به یكی از گروها و صنفهای دانشجویی دارند و سعی میكند با اتخاذ دیدگاه آن گروه، هویت خود را بهتر تعریف كنند. در این معنا دائما مسئله تفاوت را برجسته میكنند. در واقع لیبرالیسم دائما به تفاوتهای هویتی دامن میزند و آنها را برای گروههای اجتماعی پررنگ میكند. فارغ از آنكه جامعه عناصر یكپارچه كننده و وحدتبخش هویتی نیز دارد.لنز هویت لیبرالی، گزارشهای خبری آمریكا را در سالهای اخیر تغییر داده
لیلا اخیرا در جریان فرصت مطالعاتیاش آزمایش جالبی انجام میدهد. به مدت یك سال فقط روزنامههای اروپایی با هدف؛ دیدن جهان از زوایه یك خواننده اروپایی و نه آمریكایی را میخواند. وقتی به آمریكا برمیگردد؛ متوجه میشود چه طور لنز هویت لیبرالی، گزارشهای خبری آمریكا را در سالهای اخیر تغییر داده است.رسانههای لیبرال با ادعای توجه به اقلیتها، مردم را از امور مهم غافل میکنند
رسانههای آمریكایی تغییر بسیاری كردهاند و تنها از زوایای خاصی به قضایا مینگرند. آنها اقلیتها را برای ما پر رنگ میكنند و عملا ما را از سایر موضوعات منحرف میكنند. برای مثال رسانههای آمریكا مسئله دو جنسیتیها را پررنگ میكنند و نه تنها به امور داخلی با محوریت این مسائل مینگرند بلكه برای تحلیل اوضاع سایر كشورها نیز چنین امور را در مركز توجه قرار میدهند. برای مثال رسانههای آمریكایی به بررسی مشكلات و سرنوشت دو جنسیتیها در مصر میپردازند و این موضوع را برای ما برجسته میكنند. اما هیچ اطلاعاتی در مورد جریانات مذهبی و سیاسی قدرتمند مصری كه آینده این كشور را تعیین میكند؛ در اختیار ما نمیگذارند. در واقع رسانههای لیبرال آمریكایی با ادعای توجه به اقلیتها، ما را از توجه به امورات مهم دیگر غافل میكنند.در واقع میتوان گفت لیبرالها فاقد معلمانیاند كه شهروندانی متعهد و آگاه از سیستم حكومتی و نیروها و رویدادهای اصلی تاریخ خود بسازند. لیبرالیسم را نباید فقط در زمینه حقوق خلاصه كرد بلكه شهروندان نیز در قبال سایرین وظیفه دارند. همچون رأی دادن و.... مطبوعات لیبرال باید به بخش هایی همچون دین که نادیده گرفته شدهاند نیز بپردازند و در مورد نیروهای اصلی شکلگیری سیاستهای جهانی، به خصوص بعد تاریخی نیز به مردم آموزش دهند.
آمریكای كنونی از پایههای واقعی لیبرالیسم مدرن هم چون آزادی بیان و آزادی عبادت تهی شده است
میتوان گفت آمریكای كنونی از پایههای واقعی لیبرالیسم مدرن هم چون آزادی بیان، آزادی عبادت، آزادی اراده و آزادی از ترس که روزولت برای «همه افراد در جهان» میخواست؛ تهی شده است.ارزشهای "فرضی" لیبرالی به سادگی برای نیازهای زندگی انسانی کافی نیستند
راس دورات در مقاله «The Crisis for Liberalism» انتقادات دیگری نیز به لیبرالیسم هویتی وارد میكند. از نظر او لیبرالیسم هویتی یا سیاست هویتی: ائتلاف اقلیتهای گوناگون، سیاهپوست و آسیایی و اسپانیایی و زن و یهودی و مسلمان و ... همراه با یک مبارزه مشترک علیه هژمونی آمریکایی مسیحی سفیدپوست است. وی معتقد است جوامع لیبرال همیشه به یک زیربنای غیرلیبرال یا پیشالیبرال برای پاسخگویی به نیازهای انسانی متنوع - معنا، تعلق، ابعاد طولی زندگی انسان و امید به زندگی در برابر مرگ وابسته هستند؛ نیازهایی كه نه جان استوارت میل و نه کارل مارکس به آن توجه زیادی نکردهاند.در تاریخ آمریکا، این زیربنا شکلهای مختلفی یافت؛ تعهد به زندگی خانوادگی، قدرت مذهبی(معمولا پروتستان)، وطنپرستی، احترام به پرچم و فرهنگ انگلوساکسونی که از مهاجرین انتظار میرفت جذب آن شوند. هر کدام از این زیربناهای لیبرالی در مقابل برخی عیوب و نقصانهای نحلههای غیرلیبرالی آشكار میشوند؛ هم چون عدم تحمل مذاهب، نژادپرستی و وطنپرستی افراطی، سركوب قدرت خصوصی و داخلی است. اما درعین حال همچنین زمینه مشترک اخلاقی، فرهنگی و متافیزیکی را فراهم کردند که اصلاح طلبان سیاسی، ائتلافهای لغو بردهداری، مبلغان مسیحی، نمایندگان جدید، و مدافعان حقوق مدنی، با تکیه بر آنها وعدههای لیبرالی خود را ارائه دادند.