کارگران در تاریخ ایران
شعار روز کارگر مبارک
کارگران خسته و معترض خواستههای کوچکی داشتند: افزایش دستمزد، واگذاری سالی دو دست لباس کار و پرداخت اضافهکار و به نظر میرسید حکومت میکوشید صدای آرام آنان را نشنود پس یکی از آنان که نامش عباس تفکری بود، تصمیم گرفت این بار به شکلی متفاوت و شاید موثرتر از قبل نسبت به دشواریهای معیشت کارگران اعتراض کند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1397/02/13
کارگران در ایران بخشی انسانی از نیروی کار در کشور ایراناند که در بخشهای گوناگون تولید یا خدمات مطابق تعاریف قانون مشغول می باشند و جمعیت آنان بیش از ۱۰ میلیون نفر است، حدود ۱۲ درصد کل جمعیت.
طبق اصل اصل سی و یکم قانون اساسی ایران، داشتن مسکن حقِّ کارگران است که دولت ایران موظف است آن را اجرا کند. طبق تعریف قانون کار ایران، کارگر «کسی است که به هر عنوان در مقابل دریافت حقالسعی اعم از مزد، حقوق، سهم سود و سایر مزایا به درخواست کارفرما کار میکند.» بخش خصوصی اقتصاد ایران بهویژه در تهران، کارگران را به دو دستهٔ کلی «ساده» و «ماهر» میشناسد و بر این پایه استخدام میکند.
«بازم بخون»
تقریباً در همان سالهایی که جلال آلاحمد، قصه «دره خزانزده» را درباره زیست رنجآلود کارگران معدن زیرآب در مجموعه داستان «از رنجی که میبریم» منتشر کرده بود، مرد جوانی با لباس کار و دست و صورتی روغنی و مملو از لکههای سیاه وارد پیشپرده یکی از سالنهای تئاتر تهران شد در حالی که یکی، دو آچار بزرگ هم در دست داشت، درست به هیات کارگران تعمیرات لوکوموتیو که مدتها بود در مضایقه و رنج بودند و کسی صدای خاموششان را نمیشنید؛ او ترانهای را آواز کرد که فقط رنج کارگران راهآهن را بازگو نمیکرد بلکه با آن صورت سیاهاندود میتوانست یادآور کارگران قصه آلاحمد هم باشد که وقتی از کار دست میکشیدند، با قیافههایی ناشناس و از گرد ذغال پوشیده که در میان آنها فقط سفیدی چشمها و اگر هم کسی حوصله داشت لبخندی بزند، زردی دندانها دیده میشد با کولوارهای بر دوش که به سمت خانههای خود میرفتند.هنرپیشه جوان که هم کارگر تعمیرکار راهآهن بود و هم در تماشاخانه نمایش اجرا میکرد و پیشپرده میخواند، مرتضی احمدی بود و آن روز تصمیم گرفته بود بدون کسب مجوز از مسئولان، ترانه معترضانه یکی از کارگران لوکوموتیورانی را بین پیشپرده دوم و سوم اجرا کند تا بدینوسیله صدای کارگران را آواز کرده باشد.
آن شب کارگران دپوی راهآهن هم به تئاتر دعوت شده بودند و وقتی ترانه تمام شد، ایستاده دست میزدند و با پایکوبی فریاد میکشیدند که «بازم بخون»
این رنج و استیصال اقتصادی دقیقاً همزمان با دورهای بود که تعداد کارگران در جامعه ایران، روزبهروز در حال افزایش بود؛ احمد اشرف و علی بنوعزیزی در کتاب «طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران» تصریح میدارند که: «هرچند در اوایل دهه ۱۳۰۰ اغلب کارگران ایرانی هنوز در صنایع دستی و دیگر صنایع کوچک سنتی مشغول به کار بودند... و تنها چند صد تن در کارخانههای کوچک و جدیدی همچون کارخانههای اسلحهسازی، نساجی، چاپخانه و کارخانه برق کار میکردند... طی دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ اندازه طبقه کارگر صنعتی همچنان افزایش یافت.»
در حالی که گزارشهای تاریخی نشان میدهد این افزایش تعداد کارگران با بهبود کیفیت زندگیشان همراه و هماهنگ نبوده است و در عین حال به جهت برخی سوابق طغیانگرانه در میان کارگران در سالهای پیشین، حکومت وقت همواره به کارگران به عنوان نیروهای بالقوه شورشی نگاه میکرد و در نتیجه هر صدای اعتراضی ولو برای تأمین مایحتاج ساده کارگران، تحرکات سیاسی و آشوبگرانه قلمداد میشده و می شود.
کارگر آوازهخوان پس از این اجرا با یک ابلاغ به اداره کل حسابداری منتقل شد تا لباس کار نمادین را از تن در بیاورد و پاسبانی هم جلبش کرد تا به اداره شهربانی برود و تعهدنامه کتبی بدهد که ترانه «کارگرم من» دیگر به روی صحنه نخواهد رفت اما در این میان کارگران به بخشی از خواستههای خود رسیده بودند چون حکومت وقت از اعتصاب و غائلهآفرینی در آن مقطع حساس واهمه داشت و احتمالاً کوشش برای جلب رضایت این کارگران توصیهای از سوی نیروهای اشغالگر مستقر در راهآهن هم بود، آنها قطار مملو از مهمات جنگیشان را همواره در حال حرکت میخواستند.
پی نوشت:
1- سایت تاریخ ایرانی
2- متن قانون کار مجلس