«باز هم زندگی»
گفت وگو با بیژن بیرنگ تهیه کننده و کارگردان «باز هم زندگی»
این روزها در تب و تاب جا گرفتن در دایره روشنفکری، خیلی ها تماشای تلویزیون را نوعی عوام زدگی و وقت گذرانی می دانند. تلویزیون که روزگاری با شبکه های اندک خود، مخاطبین بسیاری داشت، حالا جایگاه گذشته را ندارد. اگرچه در آن زمان رقیبان قدرتمندی هم نداشت. اما با به عرصه آمدن این رقیبان هم جز تعدادی محدود از برنامه سازان، تلاشی برای بازیافتن این جایگاه صورت نگرفت. آنچه در این دوران شاید تلویزیون را از افتادن در ورطه فراموشی میان جذابیت ها و تنوع های تمدن جدید بازداشت، آثاری بود که گاه ساخته می شد و نقش خود را از برنامه ای برای پر کردن آنتن بالاتر می برد. نگاه متفاوت این برنامه سازان با وجود نابسامانی های تهیه و پخش و نادیده انگاری ها در این عرصه، از آنجا که تلویزیون را به عنوان یکی از نشانه های منفی و عقب ماندگی بیرون کشید قابل تفکر و تعمق است. در این میان شبکه 4 با در نظر گرفتن جایگاه مخاطب به عنوان انسانی صاحب اندیشه و فکر اغلب پیشقراول این قافله بوده است.«باز هم زندگی» که هر هفته از این شبکه پخش می شود، یکی از آن آثاری است که در کنار جدی و اثرگذار انگاشتن رسانه که یکی از مولفه های اصلی کارهای بیژن بیرنگ به شمار می رود از افتادن در دام مغلق گویی و پیچیدگی های غیرقابل فهم متداول در آثار آموزشی نیز دوری می کند. «باز هم زندگی» صریح، ساده و قابل درک است و اینها را در «خانه سبز» و «همسران» هم تجربه کرده بودیم. «باز هم زندگی» شاید امروز بار خیلی از کمبودها را به دوش می کشد. اگرچه بیرنگ در آثار تلویزیونی خود نشان داده است که زیر و بم این عرصه را می شناسد و آثارش همگی بر این ادعا صحه می گذارند که او همواره جور دیگری دیدن را تجربه می کند و همین است که «باز هم زندگی» در همین مدت کوتاه پخش خود، نبض تلویزیون را در دست می گیرد.
در این 8ـ7 سال چه می کردید؟
یعنی 8ـ7 سال شد؟ چه زود گذشت، استراحت و یک بازنگری به آنچه تاکنون کرده ام.و «باز هم زندگی» از کجای این دوره فترت سربرآورد؟
اواخر سال 83 بود که از شبکه 4 تماس گرفتند و گفتند برنامه ای درباره مهارت های زندگی می خواهند و از آنجایی که مدت ها در معاونت پیشگیری سازمان بهزیستی مشاور رسانه ای بودم با خوشحالی این طرح را پذیرفتم. این کار در واقع با دو هدف شروع شد. اولین هدف ساخت برنامه ای در مورد مهارت های زندگی بود و دوم اینکه نگاه تازه ای داشته باشیم به برنامه هایی که به صورت تاک شو در تلویزیون اتفاق می افتد. بعد از آن با یک گروه حدود دو سال در 600 زمینه تحقیق کردیم و از بین آنها 350 مورد انتخاب شد. در مرحله بعد و با یک نگاه دوباره توانستیم کار را تکمیل تر کنیم. یک بخش دیگر هم انتخاب شکل و فرمت برنامه بود که برای این کار، گروه تحقیق برنامه های موفق دنیا و همچنین برنامه هایی را که در سالیان طولانی در ایران کار شده بود مورد بررسی قرار داد و در نهایت به فرمی رسیدیم که الان می بینید. اگرچه شکل های موردنظر ما خیلی وسیع تر از این بود.چه محدودیت هایی برای ارائه آن شکل ها وجود داشت؟
ما از نظر امکانات تجهیز نبودیم. نیروی فکر و اندیشه باید گسترش پیدا می کرد تا بتوانیم ارگان ها، نهادها و مراکزی مثل نیروی انتظامی، قوه قضائیه، شهرداری و... را که به لحاظ فنی و تکنیکی می توانند به ما کمک کنند، جذب کنیم. از طرفی شرکتی که در واقع اسپانسر برنامه به شمار می رفت در میانه کار به دلیل اختلاف نگاهی که داشتیم از زیربار مسوولیت شانه خالی کرد. در واقع نگاه آنها یک نگاه مادی و سودآور بود و نگاه ما یک نگاه تحقیقاتی. تصور ما این بود که با پشتیبانی و سرمایه گذاری این گروه صنعتی (گلرنگ) می توانیم در آینده به مقاصد خودمان برسیم. اما نگاه آنها بر این اساس بود که همه چیز حالا اتفاق بیفتد.این در واقع از جنس همان مشکلی است که در فیلم ناتمام «از عشق» به وجود آمد.
بله. آنجا هم صاحبان کار بعد از 10 روز تازه از ما می پرسیدند که اگر این فیلم ساخته شود سود دارد یا زیان؟ آخر مگر وسط تولید زمان فکر کردن به چنین مساله ای است؟ در این برنامه هم ممکن بود همین اتفاق بیفتد. اما با زحمتی که دوستان کشیدند توانستیم 19 برنامه تولید کنیم که البته امید ما این بود که در هفته 3 تا برنامه پخش کنیم. اما در حال حاضر و به دلیل مشکلات پیش آمده این امکان نیست که تصمیم گیری درستی از طرف سازمان گرفته بشود. در واقع چنین برنامه هایی اگرچه به نظر ساده می آیند اما به خاطر تیم وسیعی که پشت آنها کار می کند، برنامه های پرخرجی هستند که نیاز به پشتیبانی دارند.اغلب برنامه هایی که به نوعی کپی برداری از آثار خارجی هستند به خاطر عدم هماهنگی با معیارها و فرهنگ جامعه ما موفقیت لازم را به دست نمی آورند. چقدر تلاش کردید فرمی که از این برنامه می گیرید با معیارهای تلویزیونی ما همخوانی داشته باشد؟
ما اگر فقط دنبال فرم برویم دچار مشکل می شویم. در تکنولوژی آموزشی بحث این است که من بدانم از چه نوع تکنولوژی برای بیان حرفم استفاده کنم. حالا این حرف را در نقاط مختلف دنیا هم دارند مطرح می کنند. ما که مخترع سینما و تلویزیون و تاک شو نبوده ایم. این برنامه ها اگر در کشور ما قدمت 8ـ7 ساله دارد در جاهای دیگر قدمتش به اندازه خود تلویزیون است. ما نمی توانیم از ابتدا این مسیر را دوباره تجربه کنیم. این نفی علم و تجربه است. حالا دو تا راه حل داریم. یا اینکه یک شبه از آن برنامه کپی برداری کنیم. یا اینکه برویم راز موفقیت برنامه را پیدا کنیم. موفقیت آن برنامه ها اتفاقی نیست. ما در بحث فرهنگی احتیاج به تحقیقات اجتماعی و بازاریابی داریم. در واقع می خواهیم برنامه ای را به مردم بدهیم و آنها با فکر و سلیقه شان بخرند. پس نمی شود بدون بررسی نیاز مردم به این موفقیت رسید و همه اینها زمان و هزینه می برد. مثلاً در جایی از دنیا می خواهند برنامه ای برای یاد دادن شمارش اعداد به بچه های زیر دبستان بسازند. 9 سال کار ساخت این برنامه طول می کشد و از آن طرف 50 سال پخش آن ادامه پیدا می کند و صدها پایان نامه دکترا در کنارش نوشته می شود. اما ما اینجا می خواهیم همه چیز یک شبه اتفاق بیفتد. اینطوری به قضیه نگاه می کنیم که خب یک مجری است و یک سری مهمان، پس خرجی ندارد. ما باید نگاهمان را تغییر بدهیم. ممکن است مونتاژ یک قسمت از برنامه ما 20 روز طول بکشد.این برنامه با شکل و سیاق فعلی چقدر به ایده آل شما نزدیک است؟
در واقع هنوز ایده آل ما نیست. ما از 9 شکل اجرایی و ترکیبات آن به صورت تصاعد هندسی که بی نهایت شکل مختلف به وجود می آورد فعلاً به همین شکل توانستیم برنامه را اجرا کنیم. مدل های دیگر مدل های خاص تری هستند. مثلاً بیننده نمی تواند حدس بزند هفته آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. کمااینکه در همین شکل فعلی هم تمام قسمت ها با هم متفاوت است. اما هنوز آن شکل ها به دلیل اینکه نیاز به پشتوانه علمی و انسانی دارد به وجود نیامده است. ما و گروهمان در واقع فکر می کنیم که این شرایط ارزش وقت گذاشتن دارد برای همین چیز گرانبهایی به نام عمر را به پای آن می گذاریم و اگر آن شرایط بعد از این 19 قسمت برای ما مهیا شود ادامه می دهیم و اگر مهیا نشود ترجیح می دهیم این تجربه در یک جای دیگر و با یک موقعیت دیگر پیش بیاید. هیچ تولیدی نمی تواند بدون شرایط به وجود بیاید. اما ما همیشه یک فکر داریم بدون شرایط لازم. بعد هم که به شکست منجر می شود می گوییم فکر غلط بوده است.آدم برای هر قدمی که در زندگی اش برمی دارد نیاز به امکانات دارد. اما اینجا این طور است که می گویند طرح بده. بعد که طرح دادیم می پرسند خرجش چقدر است. می گوییم دقیقه ای 200 هزار تومان. بعد می پرسند؛ نمی شود با دقیقه ای 80 تومان بسازیم؟ خب چرا می خواهی کار 200 تومانی را با 80 تومان بسازی؟ یک کاری بساز که به اندازه پولت هزینه بخواهد. ما نمی توانیم توقع بن هور را داشته باشیم اما شرایط را برایش مهیا نکنیم.این برنامه البته بن هور نیست. ظاهرش این است که دو نفر نشسته اند و با هم حرف می زنند و مشابه آن هم در سازمان با دقیقه ای 5 هزار تومان ساخته می شود. اما اگر قرار است من 10 تا تیم داشته باشم که در سطح کشور کار کنند و همه با هم هماهنگ باشند این نیاز به شرایط دارد. ما این کار را به خاطر مسائل مالی انجام نمی دهیم. مسائل مالی دلیل خوبی برای کار فرهنگی نیست. اگرچه کار فرهنگی هم بالطبع باید درآمد خوبی برای عواملش داشته باشد. ما در اینجا فکر می کنیم اگر کاری درآمدزا باشد غیرفرهنگی است. ولی واقعیت این است که هنرمند نباید نگران نیازهای اولیه و ابتدایی اش باشد. همه آن مسائلی که ما را به یک جنس برنامه سازی به ظاهر ساده ولی بسیار سخت و پرتکنیک می رساند نیازمند زمان و هزینه است.مگر ما چند تا از این برنامه های اثرگذار در تمام دنیا داریم؟ شاید از تعداد انگشت های یک دست هم کمتر باشد. از طرفی ببینید چقدر سریال موفق در دنیا ساخته می شود. چون سریال سازی کار راحتی است. همه چیز در آن مشخص است. اما چنین برنامه هایی برای من به عنوان تهیه کننده و کارگردان سخت ترین کار است. چون درام را باید به یک شکل دیگری مطرح کنم. از نظر من این برنامه همان خانه سبز است در یک فضای دیگر.
در واقع ردپای این آموزش ها را در سریال های شما هم می شود دید. اما فکر می کنید کدام شیوه برای ارائه این مفاهیم مناسب تر است؟ و اگر بپذیریم که سریال سازی کار ساده تری است آیا می تواند دلیلی برای انتخاب این شیوه سهل الوصول تر برای تلویزیون و عدم توجه به این شیوه برنامه سازی باشد؟
اگر بخواهیم چنین نگاهی داشته باشیم می توانیم بگوییم این جنس برنامه سازی هم می تواند ساده باشد. الان شما هر شبکه ای را ببینید چند نفر نشسته اند و دارند با هم حرف می زنند. اما چه چیزی باعث می شود یک برنامه تنها پس از پخش 4 قسمت از آن چنین تاثیری بگذارد؟ من این تاثیر را در خیابان و با آدم ها می بینم. خیلی ها به من گفتند که ما فلان برنامه تلویزیونی را در ماهواره نگاه می کردیم و از وقتی «باز هم زندگی» پخش می شود به این سمت کشیده شدیم. پس یک اتفاقی افتاده است. اگرچه از نظر من هنوز بدوی است. هرکدام از اینها جایگاه خودش را دارد. ما در سریال باید مواظب باشیم حرف بیرون نزند، شعاری نشود؛ اما اینجا شیوه برنامه به ما می گوید؛ یکراست برو سر اصل مطلب.این بیان مستقیم به نوعی روی لبه مرز حرکت کردن است. همواره این خطر هست که برنامه در دام شعاری بودن بیفتد. از طرفی برنامه های ما اغلب هرکدام از یک طرف بام افتاده اند. یا بار تحقیقی و علمی شان آنقدر بالا رفته که مخاطب را دچار دلزدگی و کسالت کرده یا فقط به جنبه سرگرمی و جذابیت پرداخته اند. برای ساخت این برنامه که به نوعی سعی شده در این دو زمینه به هماهنگی برسد، با نگاهی افراطی مواجه نبودید؟
البته اوایل چنین مشکلی را با شبکه داشتیم. شبکه چهار شبکه فرهیختگان است و از نظر من علمش قلنبه بیرون زده است. همه برنامه هایش، تئاتر هایش و... به نوعی سنگین است. اما من می گویم بیاییم یک نگاه تازه به علم داشته باشیم. علم ما در این برنامه علم سعدی و مولوی نیست. علمی است که تو با حس ات کشف می کنی و تغییر تفکری که ایجاد می کند گاه نامحسوس است. باید به این برنامه ها جور دیگری نگاه کنیم. هنوز گاهی می گویند در شأن شبکه چهار نیست که شما اینطوری حرف می زنید. باید بپذیریم که اینها ویژگی من است و اگر در جایی موفق بوده ام به خاطر همین ویژگی است. شما هم این ویژگی را می خواهید و هم می خواهید من شبیه یک آدم دیگر بشوم. اجرای من در واقع تابع شرایطی است که برایم به وجود می آید. جایی ممکن است صمیمی باشم و جایی رسمی. البته در مجموع با مدیران شبکه ارتباط خوبی داشته ایم. آنها هم درک کرده اند و تاخیرهایی را که به خاطر هزینه در پخش برنامه به وجود آمده، پذیرفته اند.تجربه چندسال همکاری با مهران رسام و پروژه های بزرگی مثل این برنامه نشان داده اند که شما کار تیمی را خوب بلدید؛ آن هم در شرایطی که براساس یک فرهنگ قدیمی اغلب عادت کرده ایم که یک نفر حرف آخر را بزند. به نظر شما کار گروهی در این فضا چقدر جواب می دهد؟
به نظر من کار فرهنگی یک کار گروهی است. هرجا این نگرش باشد که یک نفر تنهایی بنویسد و تنهایی بسازد و... نتیجه اش این می شود که از امکانات خوب استفاده نکرده ایم.اگر ما کار گروهی را بلد نباشیم در واقع سرمایه و وقت را از بین برده ایم. من فکر می کنم آن چیزی که اینجا کار گروهی را به هم می زند گاه شرایطی خارج از گروه است. مثلاً من یک گروه خوب درست می کنم و بعد آن شرکتی که قرار است حامی و پشتیبان اینها باشد. پول افراد را پرداخت نمی کند. خب این گروه از هم پاشیده می شود. مساله مالی حتی می تواند یک زن و شوهر را از هم جدا کند چه برسد به یک گروه. اینها مسائل بدوی و ابتدایی است که در تمام دنیا رعایت می شود اما ما رعایت نمی کنیم. بگذارید یک خاطره برایتان تعریف کنم؛ وقتی ما داشتیم سرزمین سبز را در چابهار تولید می کردیم این سعه صدر را داشتیم که به حرف همه عوامل گوش کنیم.شکیبایی از جمله کسانی بود که معمولاً خیلی نظر می داد و ما هم در آن دو سه سال بر حسب وظیفه به این نظرات احترام می گذاشتیم. اما در یکی از شب ها که ما باید برنامه را سریع تر به پایان می رساندیم وگرنه درگیر مشکلات زیادی می شدیم، شکیبایی آمد پیشنهادی بدهد که من گفتم؛ خسرو جان یک ذره کنار بایست. بگذار ما کارمان را بکنیم. بعد از این صحنه وقتی نوبت بازی شکیبایی شد، ما دیدیم که خبری از او نیست. رفتیم دیدیم گوشه ای نشسته و دارد اشک می ریزد. آنجا به من گفت؛ تو چرا نمی گذاری من حرفم را بزنم. من هم نظر دارم. اینطور نیست که تو کارگردان و نویسنده ای و قرار است همه اش تو با کار حال کنی و ما هم یک مشت ابزار باشیم. من همه عمرم را بابت هنرپیشگی گذاشته ام. زندگی ام را در فقر گذرانده ام. خیلی چیزها را تحمل کرده ام و حالا حق دارم به اندازه تو از کار لذت ببرم. این به نظر من درس زیبایی است؛ اینکه یک گروه باید احساس برنده ـ برنده داشته باشد. اما در کنار همه اینها من معتقدم که اغلب مسائل مالی در خراب کردن کار تیمی دخیل است.
با همه این اوصاف چقدر به ادامه این روند برنامه سازی امیدوار هستید؟
تا زمانی که شرایط مهیا شود. ما الان با بدبختی داریم برنامه را روی آنتن می فرستیم. به هرحال اگر قرار است فرهنگی ساخته بشود باید همه سهم خودشان را در این فرهنگ سازی بدهند. نمی شود که هر جا منافع مالی مان حکم کرد کنار بکشیم. نمی شود که وقتی تاریخ مصرف یک گروه تمام شد آنها را رها کنیم. پس حیثیت آدم ها چه می شود؟ اگر مسوولیتی را قبول کرده ایم باید پای آن هم بایستیم. اگر انتخاب کردیم که بیرنگ برنامه ای را بسازد و زیر تعهدی رفته اید، باید مسوولیت آن را هم برعهده بگیرید. من الان در آن شرکت امکان مونتاژ هم ندارم. همه چیز من روی هواست. به خاطر همین مشکلات هفته گذشته برنامه ما تکراری پخش شد و من به خاطر حرمت انسانی بچه هایی که دارند کار می کنند و روزی 50 نفرشان به خاطر دستمزدهای ناقابل به من زنگ می زنند، اگر این مساله ادامه پیدا کند، یک لیتر بنزین برمی دارم و جلوی آن شرکت خودم را آتش می زنم. از شما هم دعوت می کنم در این خودسوزی شرکت کنید.منبع : روزنامه شرق
مطالب مرتبط :