تبیان، دستیار زندگی

ای اهل سماوات بریزید ستاره

امروز، یازدهم شعبان ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ولادت حضرت علی اکبر

یازدهم شعبان ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان است. ایشان  فرزند امام سوم شیعیان، و نخستین شهید از بنی‌هاشم در روز عاشورا و شبیه‌ترین مردم به پیامبر اسلام لقب گرفته‌اند. قبر ایشان در حرم امام حسین و در داخل ضریح امام حسین (ع) است.  برخی از نسب‌شناسان و تاریخ‌دانان، ایشان را بزرگترین فرزند امام حسین(ع) گزارش کرده و برخی دیگر ایشان را کوچک‌تر از امام سجاد(ع) دانسته‌اند.

اشعاری که اینک می‌خوانید به مناسبت میلاد این بزرگوار منتشر می‌شود:

ای اهل سماوات بریزید ستاره

میلاد محمّد شده تکرار دوباره

امشب همه والشمس بخوانید

از پاره دل گل بفشانید

 

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

این آینه ختم رسل هست حسین است

انگار محمّد به سرِ دست حسین است

این لاله و ریحان حسین است

والله قسم جان حسین است

 

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

این در دل شب شمع شب تار حسین است

در دامن گهواره گرفتار حسین است

هم ختم رسل را جگر است این

هم خون خدا را پسر است این

 

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

میکال بخوانید بر او لاله ببارد

جبرییل بگویید بر او وحی بیارد

لیلا ثمرت باد مبارک

قرص قمرت باد مبارک

 

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

سر تا به‌قدم حسن خدایی علی‌اکبر

انگار که پیغمبر مایی علی‌اکبر

تو چشم و چراغ همه هستی

قرآن حسین بر سر دستی

 

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

 

یا فاطمه امشب به عروست نظری کن

در بیت امام شهدا جلوه‌گری کن

لیلا که سلامش ز خدا باد

بر دسته‌گلت دسته‌گلی داد

 

یوسف زهرا علی اکبر

خوش آمدی علی‌اکبر

استاد سازگار

 

الا ای ماه شعبان! ماه احمد را تماشا کن

جمال بی‌مثال حیّ سرمد را تماشا کن

در اقطاع زمین خلد مخلّد را تماشا کن

محمّـد را محمّد را محمّد را تماشا کن

 

ولادت یافت با حُسن رسول الله، زیبایی

جمـال ماه لیلا را ببین با چشم زهرایی

 

مبارک باد بر ثارالله‌ این جانِ حسین است این

ببوسیدش بخوانیدش که قرآن حسین است این

دُرِ دریای رحمت زیب دامان حسین است این

چراغ ماه، یا خورشید تابان حسین است این؟

 

شگفتـا در جمـال او جمـال کبریا بینم

حسن بینم علی بینم نبی بینم خدا بینم

 

امیرالمؤمنین جدّ و علی شـد نـام نیکـویش

صدای "یا علی" آید به گوش از تـار هر مویش

علی خصلت،علی هیبت،علی خلقش،علی خویش

عجـب نبْـوَد که بابـا بوسـه آرد بـر دو بازویش

 

علی ای نفْس پیغمبر! پیمبر بین، پیمبر بین

به روی دست لیلا حضرتِ عباسِ دیگر بین

 

خداوندا چه خوانم گر نخوانم روح ایمانش

حسین ابن علی پیغمبر و این است قرآنش

دهان و چشم و ابرو: کوثر و تطهیر و فرقانش

حسین ابن علی پیغمبر و این است قرآنش

 

وجـودش از وجـود رحمه للعالمیـن گوید

یقین دارم که صورت‌آفرینش آفرین گوید

 

سـزد تـا خاتـم پیغمبران گوید ثنای او

عجب نبْوَد اگر جبریل وحی آرد برای او

دوای درد جان اهل دل در خاک پای او

بهشـت روح ثـارالله حسـن دلربــای او

 

امیرالمؤمنین زهـرا پیمبر دوستش دارد

امام مجتبی همچون برادر دوستش دارد

 

قیامت قامتان بستند قامت بهر تعظیمش

هزاران بوذر و مقداد و سلمانند تسلیمش

سر و جان همه خوبان عالم باد تقدیمش

علـوم اوّلیــن و آخـرین محتاج تعلیمش

 

نبی را نورعین است این چراغ عالمین است این

حسین‌بن‌علی را جان، علی‌بن‌الحسین است این

 

چـه قرآنـی که بـا قـرآن توانی کرد تفسیرش

چه خورشیدی که از خورشید دل برده است تصویرش

بـه هنگـام رجـز تکبیـر مـی‌نازد بـه تکبیرش

شجاعت رنگ می‌بازد به پیش برق شمشیرش

 

"کرامت"خشتی از کویش"دعا"دائم دعاگویش

"ادب"خاک کف پایش،"شرف"ریگ ته جویش

 

الا ای خضرِ رحمت تشنه‌کامِ لعلِ لب‌هایت!

خجل گردیده زیبایی، ز شرم روی زیبایت

زیــارت نامــه زوار ثــارالله، سیمــایت

حسین ابن علی گردیده محو قد و بالایت

 

جـلال احمـد و آلـت، جمـال الله تمثالت

سر و جان خاک درگاهت، دل بابا به دنبالت

 

همانا گرد خورشید ولایت ماه یعنی تو

شهیدان فضیلت را چراغ راه یعنی تو

محمّد را تجلای جلال و جاه یعنی تو

ولــی‌الله فرزنــدِ ولــی‌الله یــعنی تو

 

تو روح عشق و ایمانی، تو ثارالله را جانی

تو هم دلبند توحیدی تو هم فرزند قرآنی

 

تو وجه اللّهی و از احمد مختار دل بردی

تو سیف اللّهی و از حیدر کرار دل بردی

تو از خون خدا در مکتب ایثار دل بردی

تو حتی از عدو در عرصه پیکار دل بردی

 

تو تـا صبـح قیامت نـور دادی خلق عالم را

تو از بار مضامین سبز کردی نخل "میثم" را

غلامرضا سازگار

***

امروز پیک خوش خبر هی حلقه بر در می‌زند

بر در مکرر حلقه را از عشق دلبر می‌زند

از نغمه در مرغ دل در سینه ام ژر می‌زند

شادی به صد شور و شعف از هر دری سر می‌زند

از شوق دل روح الامین شهپر به شهپر می‌زند

از عشق اکبر نعره ی الاه و اکبر می‌زند

گویم به اوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که بیند روی او میگوید محمد آمده

بشنو تو از ژرفای دل فریاد درد اییل را

افشا گر رازی مگو گلبانگ میکییل را

از فرط شادی کن نظر لبخند عزراییل را

در وصف هاجر گوش کن تکبیر جبراییل را

کاورده از بهر خلیل امروز اسماعیل را

تا در جهان سازد علم او پرچم تجلیل را

گویم به اوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که ببیند روی او گوید محمد آمده

در خانه ی خون خدا آمده خدا را مظهری

قد قامتی مه طلعتی مه پاره ای مه پیکری

دریا دلی شیر او ژنی صف بشکنی نام آوری

اسلام را جان پروری پیغام را پیغمبری

نسل جوان را در جهان در خط قران رهبری

خواند حدیث عشق را در گوش زهره مشتری

گویم به اوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده

از لیلی حسن قدم مصداق خاتم زد قدم

مصداق ختم النبیا در ملک عالم زد قدم

در سنگر خون و شرف ان ذبح اعظم زد قدم

الاله خونین تن ماه محرم زد قدم

از دامن مریم مگر عیسی بن مریم زد قدم

در جبهه ی حق ز امر حق روح مجسم زد قدم

گویم به اوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده

در ماه شعبان جلوه گر شد زامر داور این پسر

کز مرز باور بگذرد با دادن سر این پسر

رونق به دین حق دهد در دشت باور این پسر

از کشته سازد پشته ها از خصم کافر این پسر

از شوق جانان بسپرد خنجر به خنجر این پسر

گردد به دشت کربلا چون لاله پرپر این پسر

گویم به اوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که ببیند روی او گوید محمد آمده

باید حسین بن علی سر مست و شیدایش کند

تا در منای قرب حق چون هدیه اهدایش کند

از فرط شیدایی ورا مجنون لیلا یش کند

در سن هجده سالگی مهمان زهرایش کند

وقت شهادت دیده را محو تماشایش کند

تا در میان خاک و خون چون لاله پیدایش کند

گویم به اوای جلی طالی احمد آمده

هر کس که ببیند روی او گوید محمد آمده

حمید کریمی

***

هم درمقام و نام و جلالت تو اکبری

هم اینکه درعشیره شماازهمه سری

گفتااگرکه ختم رسالت نمی‌رسید

حتما تو اخرین نبی هستی پیمبری

وقتی تورا بدست پدر داد مادرت

بوسیدروی ماهت و گفتا که محشری

بایدبرای رزم تو لشکربیاورند

الحق عرب ندیده شبیه ت دلاوری

وقتی لجام اسب کشیدی سوی نبرد

دشمن ندید اکبری یا این که حیدری

دشمن چشیده مزه شمشیر تیز تو

وقتی چو شیر بر صف او حمله می‌بری

اقا شما کرامتتان هم محمدیست

حالا شما به کرببلایم نمی‌بری

صدبار گفته اند و مانیز گفته‌ایم

اقا غلام دربدرت را نمی‌خری

مهدی مومنی

***

باده در جام دلم سرریز شد

سینه از عشق خدا لبریز شد

فصل اندوه و غم و غصه گذشت

لحظه هامان بس طرب انگیز شد

عرش حق آئینه بندان،فرش نیز

کو به کو روشن ،چراغ آویز شد

جرعه ای از باده ساقی بنوش

دیگ رحمت آمده امشب به جوش

سینه و طور تجلا عجبا

ذره و وصف ز بیضا عجبا

قطره و وصل به دریا نه عجب

نم و توصیف ز دریا عجبا

تا که دیدند رخ چون نبی اش

همه گفتند خدایا عجبا

یوسف کنعان دل آمد خدا

مهر بی پایان دل امد خدا

می زنم امشب ز مینای دگر

تا کشم تصویر زیبای دگر

آمده حسن خدای لم یزل

چون پیمبر یا که مولای دگر

سر زده موسی ز طور دیگری

آمده امشب مسیحای دگر

نام زیبایش چو نام حیدر است

او علی سر تا به پا پیغمبر است

خانه خون خدا غوغا شده

گوئیا که محشری برپا شده

ام لیلا زاداه لیلا،هر طرف

صحبت از لیلای این لیلا شده

این طرف مسرور گردیده علی

شادمان در آن طرف زهرا شده

کوری چشم حسودان شد پدر

چون خدا بر او عطا کرده پسر

مادر گیتی نزاید چون تویی

سروری را می سزاید چون تویی

ناتوان باشد بشر در مدحتان

حق تعالی می ستاید چون تویی

آفتاب از شرم رویت در حجاب

رفته و بالا نیاید چون تویی

ای قیامت آن قد و بالای تو

کار ما بسته به یک امضای تو

یک نظر بنشین جمالش را ببین

می برد دل از امیرالمومنین

برق لبخندش گرفته شهر را

روشن از نورش یسارست ویمین

نجل زیبای ولایت را ثمر

حلقه سبز امامت را نگین

خالق اکبر که اکبر داده است

هدیه بر حیدر پیمبر داده است

ای طواف من به گرد روی تو

طاق محرابم خم ابروی تو

تو مطهر زاده ای مولای من

عالمی گردیده مست بوی تو

باب حاجات همه بر من نگر

آمدم با قلب پرخون سوی تو

لحظه ای گیسوی خود را تاب ده

قطره ای ما را شراب ناب ده

میلاد یعقوبی

***

باز هم آسمان این خانه

شب پر رفت و آمدی دارد

باز هم کوچه‌ی بنی هاشم

بوی عطر محمدی دارد

در شبستان زلف تو ترسا

خال بر گونه‌ی تو هندوکش

طاق زیبای ابرویت محراب

وه که لیلا چه معبدی دارد

کار چشم تو مبتلا کردن

خاک را با نظر طلا کردن

این زلیخای نفس ما یوسف

عاشق توست هر بدی دارد

خَلق تو خُلق تو تعالی الله!

چه شکوهی ست در تو یا الله

این علی تا که می‌رسد به خدا

صلوات محمدی دارد

قاسم صرافان

***

می‌آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو

دستی به رویت می‌کشد، یک دست بر گیسوی تو

نه بر نمی‌دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو

یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو

هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی

باز، ای محمد! می‌رسی، این بار با نام علی

یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق باده‌ات

از مستی لب‌های تو میخانه شد سجاده‌ات

یک دم علی گل می‌کند در آن لباس ساده‌ات

یک دم محمد می‌رسد با زلف تاب افتاده‌ات

می‌آید از در مصطفی امشب که مستم با علی!

حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!

تسبیح زیبایت دل روح الامین را می‌برد

آن قد و بالایت دل اهل زمین را می‌برد

ناز قدم هایت دل سلطان دین را می‌برد

موج نگاهت کشتی اهل یقین را می‌برد

غرقند قایق‌های ما در بهت اقیانوس تو

بال ملک می‌سوزد از "یا نور و یا قدوس" تو

وقتی رجز خوان می‌شوی، انگار حیدر می‌رسد

یک لافتای دیگر از نسل علی سر می‌رسد

ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر می‌رسد ـ

پیش تو می‌لرزد زمین، گویی که محشر می‌رسد

صف می‌کشد یک شهر تا شاید تماشایت کند

مه می‌رسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند

شهزاده! دل را می‌بری از شهر با یک گوشه لب

ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی، یا للعجب

چشم انتظارت کوچه‌ها، ای ماه زیبای عرب

صبح یتیمان می‌رسد تا می‌رسی تو نیمه شب

دستان تو میراثی ست از دست کریم مجتبی

اصلا تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا

تا پرده‌های خیمه را ماه جوان وا می‌کنی

هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا می‌کنی

با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا می‌کنی

از او چه می‌خواهی؟ چرا این پا و آن پا می‌کنی؟

ای کربلایی این تو و این لحظه‌ی دلخواه تو

ای شیر مست هاشمی این جاست جولانگاه تو

می‌خواستت در خاک و خون اصلاً خدای کربلا

اصلاً سرشتت از گِلی خونین برای کربلا

تا باز باشی بهترین، در روضه‌های کربلا

اما در این توفان امان از ناخدای کربلا

با خواهش چشمان تو تا اذن میدان می‌دهد

با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان می‌دهد

قاسم صرافان