خودبینى و خودخواهى
تمام فسادهایى كه در عالم پیدا مىشود ، از خودخواهى پیدا مىشود .
تمام مفاسدى كه در عالم واقع مىشود از این توجه به خود است .
مدامى كه انسان خودش را مىبیند ، نمىتواند به آن راهى كه راه هدایت است دست پیدا بكند .
هیچ شكى در این نكنید كه هر كه گفت من؛ این من، شیطان است .
بدان كه رذیله عجب از حب نفس پیدا مىشود .
خود محورى ، من ، نه غیر ، این در همه نفوس هست ، مگر این كه تهذیب بشود .
چقدر انسان باید جاهل باشد كه این چیزها را مقام بداند ؛ و چقدر ضعیف النفس باشد كه این حكومت را ، حكومت ها را یك مقام بداند .
بكوشید تا حجاب خودیت را بردارید و جمال جمیل او - جل و علا - را ببینید ؛ آن گاه است كه هر مشكلى آسان و هر رنجى و زحمتى گواراست .
خودبینى ارث شیطان است .
تا این خود خواهی ها در بشر هست ، این جنگ ها و این فسادها و این ظلم ها و ستمگری ها هست .
اگر - خدا نخواسته - كارها با خودخواهى و غرور همراه شد ، مبدا شكست انسان است .
نمىشود كه انسان هم خودپرست باشد و هم خداپرست . نمىشود كه انسان هم منافع خودش را ملاحظه كند و هم منافع اسلام . باید یكى از این دو تا باشد .
من اگر براى خودم نسبت به سایر انسان ها یك مرتبتى قائل باشم ، این انحطاط فكرى است، و انحطاط روحى .
اگر انسان در هر امرى كه وارد مىشود ، در آن امر خودخواهى را كنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بكند، و خدا را ملاحظه بكند ، هم موفق مىشود و هم از خطراتى كه بر این خود خواهى مترتب است در امان مىماند .
نزاغ مال خودخواهى است ، از نقطه نفس انسان پیدا مىشود .
دو جور تعریف داریم، یك وقت این است كه آدم تعریف مىكند ، مىخواهد خودش را نشان بدهد، این ابلیس است . یك وقت از خودش تعریف مىكند براى این كه هدایت كند دیگران را ، این نفس رحمان است .
هواى نفس انسان مىخواهد هر چه بشود بگوید من كردهام ، و این آثار خودخواهىاست ؛ و اختلافاتى هم كه مشاهده مىشود از ضعف ایمان است .
هیچ فردى نمىتواند ادعا كند كه من نقص ، هیچ ندارم . اگر كسى ادعا كرد این را ، بزرگترین نقصش همین ادعاست .
غرور از پیروزی ها ، آفت بزرگى است كه شیطان باطنى در بندگان خدا به وجود مىآورد ، تا آنان را از راه حق منحرف كند .
غرور و غفت انسان را به تباهى مىكشد .
كبر از اخلاق خاصه شیطان است .
هر كس جهلش بیشتر و عقلش ناقصتر است ، كبرش بیشتر است .
هر كس علمش بیشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشرحتر است ، متواضعتر است .