او چگونه بود؟
امام شاه حسین را نمىپذیرند
شنیدیم ملك حسین پادشاه اردن بطور غیر رسمى وارد فرودگاه پاریس شده و تقاضاى ملاقات حضورى با امام را نمود. ما منتظر نظر امام بودیم. مرحوم حاج احمد خمینى از نزد امام برگشت و اعلام كرد (امام شاه حسین را نمىپذیرند) ملك حسین در كمال حقارت به اردن برگشت.
رژیم شاه و مهلت احضاریه
نامهاى توسط ساواك به دفتر انرژى اتمى در ارلانگن آلمان وارد شده بود و از آنها خواسته بودند كه پنج نفر از بورسیههایى كه برنامههاى تظاهرات و اعتصاب ها را ترتیب دادهاند ظرف مدت 15 روز به ایران برگردانده شوند.
این اخطاریه را نزد امام بردیم. اتاق كوچكى تقریبا به مساحت 12 متر مربع با دو در روبروى هم با تشكچهاى دست دوز در گوشه اتاق مقر امام بود. امام وارد شدند، سلام كردیم. به ما تعارف كردند كه بنشینیم؛ بلافاصله نامه را تقدیم كردیم، ایشان در چند جمله كوتاه خیال ما را راحت كردند:
"این رژیم به اندازه سررسید مهلت این اخطاریه دوام نمىآورد كه بخواهد شما را به ایران برگرداند. "
و واقعا چنین شد، رژیم شاه بعد از حدود 13 روز سقوط كرد.
اهالى نوفل لوشاتو
مدت اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با سالروز میلاد حضرت مسیح و عید كریسمس به همین دلیل امام هدایاى كوچكى را بسته بندى كرده و دستور دادند به در منازل اهالى نوفل لوشاتو ببرند. این عمل تاثیر بسیار عجیبى روى اهالى گذاشت، اولا دانستند كه اسلام براى ادیان الهى احترام قائل است و تبلیغات امپریالیزم بعد از انقلاب مبنى بر اینكه اقلیتهاى مذهبى در ایران مورد اذیت و آزار قرارمى گیرند، قبلا توسط امام خنثى شده بود.
ثانیا تاثیر عاطفى زیادى روى ساكنین نوفل لوشاتو گذاشت و باعثشد آنها براى ملاقات كنندگان احترام خاصى قائل شوند و موقعى كه امام نوفل لوشاتو را ترك كردند بیشتر اهالى ایشان را بدرقه كردند.
نظر متخصص
ارج گذاشتن به تخصص و كارشناسى ازجمله خصوصیات امام بود.
دانشجویان انرژى اتمى اطلاعات وسیعى دررابطه با قراردادها و طرح هاى ساخت 22 نیروگاه اتمى در زمان شاه تهیه و به صورت مكتوب تحویل حضرت امام دادند. ایشان فرمودند اظهار نظر و قضاوت در این مورد در تخصص من نیست. موضوع را با متخصصین و كارشناسان مورد تایید در میان خواهیم گذاشت.
نظافت محل كار
روزى با تعدادى از دوستان كه بعضى با همسرانشان بودند به خدمت امام رفتیم. منظره جالبى دیدیم و آن اینكه امام مشغول جاروكردن اتاق خود بودند همسر یكى از دوستان جلو رفت و گفت اجازه بدهید تا اتاق را من جارو كنم. ایشان فرمودند: هركس موظف است محل كار خود را خودش تمیز كند.
مهندس صمد كریمى فام
تا كجا ایستادهاید
در اوج بمباران شهرها به وسیله هواپیماها و موشك هاى صدام، یك روز چندین موشك به تهران اصابت كرده بود و در نقاطى از آسمان شهر، دود غلیظ ناشى از انفجار موشك به چشم مىخورد و ضد هوایىها هم كار مىكرد. من خدمت حضرت امام بودم و ایشان مشغول قدم زدن بودند. عرض كردم، آقا! بالاخره شما تا كجا ایستاده اید؟ امام انگشت خود را روى پیشانى گذاشته و فرمودند؛ تا وقتى كه موشك اینجا بخورد.
آقاى حمید انصارى به نقل از مرحوم حاج سیداحمدخمینى (ره)
امام قانع نشد
حضرت امام از اینكه در سخنرانی ها و نوشتهها از ایشان تعریف بكنند، ناراحت مىشدند. یكبار فرمودند: من هر وقت سخنرانى آقاى انصارى [آقاى شیخ محمدعلى] از رادیو پخش مىشود، رادیو را مىبندم، چون همهاش تعریف از من است.
من عرض كردم آقا، ایشان چون در خدمت شما هستند، هركجا كه مىروند، مردم مصرا از وى مىخواهند تا راجع به خصوصیات حضرتعالى بگویند. اما "امام قانع نشد. "
آقاى حمید انصارى به نقل از مرحوم حاج سیداحمد خمینى (ره)
اختلاف بین مسؤولین
با وجود اینكه ضربان قلب حضرت امام (س) از دور تحت كنترل اینجانبان بود و هرنوع تغییرى در وضع ایشان براى ما قابل درك بود، و نیز با درنظر گرفتن اینكه در افراد به طورمعمول خبرهاى خوب یا بد باعث بروز عكس العمل در وضع بدنى آن ها شده و اكثرا تغییرات بسیار زیادى در فشار خون و ضربان قلب و امثال ذلك مىشود. اما در مورد حضرت امام حتى در لحظاتى كه اخبار بسیار بدى از مسائل مملكت و جبههها مىرسید، ایشان با چنان صلابت و صبر و تحمل با قضایا برخورد مىكردند كه حتى كوچكترین تغییرى در علائم حیاتى ایشان نظیر فشارخون و ضربان قلب دیده نمىشد. تنها موردى كه از نظر پزشكى تغییراتى در وضع جسمانى ایشان ایجاد مىكرد، مواقعى بود كه اختلافاتى بین مسوولین كشور به وجود مىآمد.
دكتر محمدحسین نعمتى
دستورات پزشكى
با وجودى كه پزشكان معالج ایشان اكثرا حدود 50 سال جوانتر از حضرت امام (س) بودند، معهذا ایشان همواره با احترام با پزشكان برخورد نموده و دستورات پزشكى را راحت قبول مىكردند. آن روزى كه براى تجویز عمل جراحى (چند روز قبل از ارتحال) خدمت ایشان رسیدیم، آقاى دكتر فاضل با احتیاط بسیار به ایشان گفت بایستى عمل جراحى انجام شود، همه پزشكان حاضر در جلسه فكر مىكردند كه ایشان امتناع نمایند و یا لااقل نظرشان را بعد از مدتى تفكر بیان بفرمایند، در حالیكه ایشان بلافاصله فرمودند، هرچه صلاح مىدانید انجام دهید. حتى لحظهاى مكث نفرمودند. در انجام دستورات پزشكى بسیار منظم و دقیق بودند. مثلا یكبار متخصص فیزیوتراپى از ایشان عیادت كرد و یك نوع نرمش خاصى را براى زانوى ایشان تجویز نمود كه با روزى 5 حركت شروع مىشد و باید هرروز 2 حركتبه تعداد نرمش اضافه گردد. بعد از حدود یك ماه آن شخص فیزیوتراپ به حضور حضرت امام (س) رسید و از حال ایشان سؤال كرد. در جواب فرمودند نرمش زانوى من به حدود 70 حركت در روز رسیده است. شخص فیزیوتراپ دقایقى بعد براى من تعریف كرد كه من از این حرف ایشان بسیار شرمنده شدم و نیز تعجب كردم چون گمان مىكردم ایشان بعد از چند روز كه زانویشان بهتر شود، نرمش را قطع مىكنند. در حالیكه در نهایت نظم و دقت روزى 2 عدد به تمرین مذكور اضافه كرده بودند.
دكتر محمدحسین نعمتى
احترام همسر
برنامه نظم و ساعات آقا واقعا عجیب بود. حتى برنامه غذا خوردنشان. یك دفعه حاج احمد آقا مىگفتند: من گفتم آقا وقت ناهار شده. بگویم ناهار بیاورند؟ آقا نگاهى به ساعتشان كردند و گفتند: نه هنوز وقتش نشده است. مدت كمى گذشت و چند كلمهاى با آقا صحبت كردم، آمدم تا دم در، امام صدا زدند. برگشتم، گفتند مىخواهید بگویید ناهار بیاورند، بیاورند. حالا وقتش است، ببینید، شاید یك دقیقه نشده بود، اما آقا این قدر منظم بودند كه براى خود خانواده هم جاى تعجب داشت، و مىشود نتیجه گرفت كه آقا واقعا چقدر در كارشان منظم است اما یادم مىآید روزى كه حاج خانم (همسر حضرت امام) براى زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودند و بنده هم به عنوان راننده حضور داشتم، در موقع برگشت كه نزدیكی هاى ظهر بود، خانم گفت زود برویم، من به آقا نگفتم كه ناهار بخورند، آقا صبر مىكنند تا من بروم. زودتر برویم كه آقا براى خوردن ناهار معطل نشوند. خلاصه راه بندان بود و ترافیك. تا ما رسیدیم 25 دقیقهاى - نیمساعتى از وقت ناهار گذشته بود. خانم گفتند: مثل اینكه آقا ناهار خورده باشند. ولى امام ناهار نخورده بودند و من پرسیدم، دیدم تازه سفره را انداختهاند و آن زمانى بود كه یكى از اعضاى بیت دیده بود كه خانم مىآیند. خانم به آقا گفته بودند "شما ناهار مىخوردید، ما مىآمدیم". آقا در جواب با ملاطفت و احترام گفته بودند "شما نفرمودید كه من نمىآیم. " درست با همین لفظ كه "شما نفرمودید كه من نمىآیم وگرنه ما ناهار مىخوردیم. ما منتظر شما بودیم. " خلاصه آن آقایى كه براى یك یا دو دقیقه به حاج سیداحمدآقا مىگوید هنوز وقت ناهار نشده. تا نیم ساعت صبر مىكنند تا حاج خانم بیاید.
محمد هاشمى (محافظ بیت)
تقاضاى آب
توى قم، زمانى كه تازه به سپاه آمده بودم، روى پشتبام منزل نگهبانى مىدادم. وقتى كه پاس بخش براى تعویض بعضى نگهبان ها آمد، یكى از برادران نگهبان آن طرف پشتبام برادرى را كه نوبت نگهبانیش تمام شده و داشت به پایین مىرفت، صدا زد و گفت پایین كه مىروى، مقدارى آب براى ما بیاور كه تشنه ایم. ساعت یك یا 5/1 بعداز نصف شب بود، طرف مىخواست برود بخوابد، خوابش مىآمد و حالش را نداشت تا برود و از آسایشگاه آب بیاورد. لذا در جواب گفت؛ یك ساعت دیگر كه پستت تمام شد، خودت مىروى پایین و آب مىخورى. خلاصه نیمه شب بود و دیر وقت ولى چند دقیقهاى نگذشته بود كه دیدم حضرت امام یك پارچ آب و یك پیش دستى خرما دستشان است و دارند مىآیند بالا. از پلههاى پشت بام آمدند بالا، من هم سر در پشت بام نگهبانى مىدادم، حضرت امام آمدند جلو، من دست پاچه شدم، پریدم پایین و گفتم آقاجان چكار دارید؟ گفتند مثل اینكه یكى از برادرها تشنه بود، این آب را به او بدهید، خرما را هم دادند كه ما بخوریم. من اصلا زبانم بندآمده بود كه چه بگویم. آخر این موقع شب آقا خودشان را به زحمت انداخته بودند و گویا صداى برادرى را كه تقاضاى آب مىكردند، شنیده بودند.
محمدهاشمى (محافظ بیت)
گریه براى حضرت زهرا (س)
سالگرد وفات فاطمه زهرا (س) بود كه سخنرانى شهید حجت الاسلام شیرازى پیرامون حضرت فاطمه از رادیو پخش مىشد. ساعت یك بود ایشان گوش مىكردند و صداى رادیو هم بلند بود. از پشت اتاق شنیدیم كه ایشان با صداى بلند گریه مىكنند.
حشمت الله رنجبر از اعضاى تیم پزشكى
جوراب وصلهدار
وقتى براى كشیدن ناخن پایشان تشریف آورده بودند بیمارستان، جوراب هایشان را من در اتاق عمل درآوردم. دیدم كه جوراب ها وصله دار است. كف جوراب ها هركدام یك وصله گنده افتاده و این كوك هایى كه زده بودند كوك هاى درشت كه اصلا نشان مىداد خوب مثلا یك آدم ناوارد مثل خود آقا آنها را كوك زده یا وصله كرده است.
این از جورابهایش و آن هم از وضعیت لباسهاى دیگرش.
غلامرضا غمخوار از اعضاى تیم پزشكى
قلب مطمئن
یكى از شب هاى سال 67 بود كه تهران مورد حملات موشكى دشمن قرارگرفته بود ساعت 11 و یا 5/11 بود كه ایشان معمولا مىخوابیدند مثل اینكه به خواب رفتند چون آن حالت آرامش و به اصطلاح پایین بودن ریتم قلبشان نشان مىداد كه الان در حالت آرامش و استراحت هستند در همان لحظه یك موشك به حوالى جماران - گویا فرمانیه - اصابت نموده، صداى بسیار مهیبى ایجاد كرد. بطورى كه ما واقعا حس كردیم كه به نزدیك بیت اصابت كرده است اما در همان لحظه چشم هایمان به مونیتور بود كه ببینیم حضرت امام چه وضعى دارند، ریتم قلبشان بالا مىرود یا نه؟ خوب طبیعتا در مورد هرفردى این ریتم قلب بالا مىرود و یك حالت ترس ایجاد مىشود ولى براى من تعجب آور و واقعا جالب بود كه ایشان نمىترسید. بارها پزشكان از ایشان خواسته بودند بعنوان یك تكلیف پزشكى - چون درك كرده بودند كه آقا حرف پزشكان را گوش مىدهند - آقا شما لطف كنید، مثلا اجازهاى بدهید كه برایتان سنگرى ساخته شود، یا جایتان را تغییر بدهیم. ایشان قبول نمىكردند.
حشمت الله رنجبر
امام بیدار بود
شبى كه فرداى آن روز، حكم اعدام سلمان رشدى را صادر كردند براى ایشان بسیار شب بحرانى بود. كه البته ما فهمیدیم: ایشان چند شبى بود خواب نداشتند بسیار بىقرار بودند، دیرتر مىخوابیدند. تعداد ریتم قلبشان بالا بود. ما پیش خودمان برایمان سؤال پیش آمده بود كه چى شده، مشكل چیست؟ حضرت امام در این ساعت از شب باید خواب باشند و نباید قلبشان مثلا بیشتر از 60 تا 65 تا بزند. چطور است كه ریتم قلبشان بالاست این نوساناتى كه روى دستگاه ایجاد مىشد، جریان چیست؟
پزشكان هم معاینه مىكردند و مسالهاى نبود. بعد از اینكه ایشان فتواى اعدام سلمان رشدى را اعلان كردند تازه ما فهمیدیم كه ایشان حدود یك هفته، واقعا اذیت مىشدند حالا یا مطالعه داشتند یا اینكه بهرحال چه بود، نمىدانم ولى بسیار آشفته و مضطرب بودند.
حشمت الله رنجبر