مقاومت آزادگان برگرفته از فرهنگ ایثار بود
آزادگان در طول دوران دفاع مقدس با تحمل شكنجه و سختیهای فراوان به یكی از نمادهای مقاومت و ایستادگی در تاریخ ایران تبدیل شدهاند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1397/01/28 ساعت 10:18
آزادگان در طول دوران دفاع مقدس با تحمل شكنجه و سختیهای فراوان به یكی از نمادهای مقاومت و ایستادگی در تاریخ ایران تبدیل شدهاند. ابوالقاسم عیسیمراد یكی از همین آزادگان است كه در عملیات كربلای 2 در سال 1365 به اسارت دشمن درآمد و به مدت چهار سال شاهد رفتار عراقیها با اسرای ایرانی بود. عیسیمراد پس از بازگشت به میهن در رشته روانشناسی بالینی مدرك دكترا گرفت و به صورت ویژه مشغول تحلیل روانشناختی و شخصیتی آزادگان شد. با او درباره روزهای سخت اسارت و تأثیرات شكنجههای روحی و روانی و چگونگی مقابله آزادگان با رخوت و از خودباختگی گفتوگو كردیم كه در ادامه میخوانید.
از منظر روانشناسی فرهنگ ایثار چه تعریفی دارد و این فرهنگ در دوران اسارت، چه تأثیری بر زندگی آزادگان داشت؟
انسانها تركیبی از مثلثی هستند كه ضلع اولش شناخت، باور، تفكر، اندیشه و فلسفه؛ ضلع دومش هیجانات، عواطف و احساسات و ضلع سومش رفتار، عملكرد و تكرار آن رفتار است كه به آن اخلاق میگوییم كه گاه رذیلت یا فضیلت میشود. اگر این سه ضلع را با هم تركیب كنیم رفتار آدمها صادر و سبك زندگی ساخته میشود. حالا برخی انسانها با ویژگیهای شخصیتی و با تفكرات و عمق باورهایشان در حوزه ایثار ورودی داشتند. آن فكر، اندیشه، فلسفه و سبك زندگی یك تعریفی را برایشان ایجاد میكند كه فرهنگ ایثارگری است. یعنی هر انسانی از بعد شخصیتی و روانشناختی به سادگی نمیتواند یك رفتار دگرخواهانه داشته باشد. ما یك فكر خودخواهانه و انحصاری و یك فكر دگرخواهانه داریم. بهترین نوع رفتار اجتماعی رفتار دگرخواهانه است. ضمن اینكه انسان خودش را میشناسد، میتواند شناخت خودش را تقویت كند و زوایای وجودی خودش را ببیند آن موقع رفتار دگرخواهانه از خودش نشان میدهد. یكی از رفتارهای دگرخواهانهای كه در اوج قله قرار دارد و به شناخت، هیجان و رفتار ربط پیدا میكند، تفكر و فرهنگ ایثار است. با این مقدمه میتوانیم بگوییم كسانی كه در دوران اسارت قرار گرفتند سبك زندگی ایثارگری را مدنظر قرار دادند. به همین خاطر كسی كه داوطلبانه وارد عرصهای میشود در آینده قویتر و محكمتر رفتار میكند و همان به زندگیاش معنا میدهد. بر اساس این سبك زندگی، آزادگان با وجود همه فشارها، دردها و نگرانیها باز احساس خوب بودن و معنادار بودن میكردند. سبك زندگیشان با تفكر ایثار و دگرخواهانه باعث میشد با افكار غلط و منفی مقابله كنند.
پس میتوان گفت دقیقاً همین نكته، نقطه تفاوت آزادگان و اسرای كشورهای دیگر است؟
دقیقاً همینطور است. هدفمندی و هدفداری، انگیزهها را بالا میبرد. ما جنگهای زیادی در دنیا داشتیم اما برای اسرایشان این اتفاق نیفتاد. اگر الان یك ایثارگر را ببینید به عزت و فرهنگ ایثارگریاش افتخار میكند. در جامعه اگر تفكرات حمایتی دگرخواهانه، ایثارگرانه و معنادار تقویت شود از آن سمت تفكرات انحصاری به حداقل میرسد. متأسفانه امروز در جامعهای زندگی میكنیم كه در آن یك سبك زندگی به معنای واقعی انسانی و اخلاقی وجود ندارد و به نظر میرسد رفتارهای ما به طور ناخودآگاه و مستتر به سمتی پیش میرود كه یك سبك زندگی متعادل و معنادار را رقم نمیزند و این با فرهنگ ایثارگری كه زمانی در جبههها و اسارت اتفاق میافتاد، مغایر است. اوج تفكر دگرخواهانه را ما در دوران دفاع مقدس شاهد بودیم. جایی كه كسی به جانش فكر نمیكرد و همه به اهداف بالاتر فكر میكردند و داشتن همین روحیه در اسارت خیلی به آزادگان كمك كرد. رفتار و حركات ما باید رفتار حمایتی و انسانگرایانه و معنادار باشد و این از سبك زندگی بزرگان دین و ائمه که الگوهای عملی برایمان بود، الهام گرفته شده و یك فرهنگ غنی و پربار است ولی متأسفانه امروز به دلیل بیتوجهی كمرنگ شده است. تفكر انحصاری وقتی جلو میآید تفكرات دگرخواهانه عقبنشینی میكند. موضوعی كه در جامعه امروزمان میبینیم.
شما در دوران اسارت اوج این رفتارهای دگرخواهانه را چطور میدیدید؟
یك نمونه از رفتار مرحوم ابوترابی را میگویم تا به خوبی این رفتار درك شود. یك روز ایشان دید یكی از آزادگان با وضعیت جانبازی بالا در حال شكنجه شدن توسط عراقیها با شلنگ و كابل است. حاجآقا با دیدن این صحنه به سرعت خودش را به شخص آزاده رساند و سپر آزاده شد تا شلنگها به بدنش نخورد. این یك نمونه رفتار ظاهری و فیزیكی از رفتار دگرخواهانه است كه مرحوم ابوترابی بدن خود را آماج شكنجه و كتك كرد تا اسیری شكنجه نشود. موارد زیادی داشتیم كه بچهها داوطلب میشدند تا جای هم شكنجه شوند. ما به صورت مخفیانه كلاسهایی داشتیم كه اگر عراقیها متوجه میشدند منجر به شكنجه و كتك میشد با این حال تعدادی سپربلا میشدند تا این كلاسها برگزار شود. برگزاری این كلاسها جهت بالا بردن و تقویت اوضاع روانی و زندگی بچهها تأثیرات مثبتی داشت. آزادگان اگر لباس نویی میگرفتند آن را به دوستانشان میدادند. در غذا خوردن 12 نفر دور یك دیس غذا میخوردند و ما متوجه میشدیم كسی عمداً كنارهگیری میكرد تا دیگران یك لقمه بیشتر بخورند. این رفتارهای دگرخواهانه سمبلیك را بخواهیم مقایسه كنیم با جامعه امروز تفاوتهای فاحشی خواهیم دید. با این حال رسیدن به این فرهنگ قابل وصول است. این رفتار ایثارگرایانه به عنوان الگوها و اسوهها در جامعه قابل تسری است و باید بازخوردش در جامعه كنونی بازتولید شود.
در دوران اسارت جدا از شكنجههای فیزیكی، شكنجههای روحی و روانی هم وجود داشت. چطور بر این شكنجهها غلبه میكردید و آیا پس از اسارت برای درمان آثار این شكنجهها كاری صورت گرفت؟
تمام شكنجههای دوران اسارت از این جنس بود. شكنجه آنها به شكلی بود كه احساس تحقیر و خوار شدن به فرد دست بدهد. گاهی مدتها دو نفر را از صحبت كردن ممنوع میكردند. خودم مدتها ممنوعالصحبت با دیگران بودم. یادم است سرمان را با تیغهای كهنه تراشیدند و زخمی كردند. همه به خاطر بیغذایی و شكنجه ضعیف شده بودیم و وقتی این حوادث را میدیدیم به خاطر نیرویی كه خداوند در دلمان گذاشته بود از آن لذت میبردیم. میگفتیم خدایا میدانی كه این برای تو است. اگر كسی عزتش را از خدا ببیند داستان طور دیگری میشود. حتی ما در دوران اسارت و در اوج تحقیر و توهین به عراقیها بیاحترامی نمیكردیم. اسرا در كنار مسائل معنوی و خدایی به هویت ایرانیشان هم عشق میورزیدند و به ایرانی بودنشان با كیف و لذت نگاه میكردند. گاهی یك پرچم كوچك ایران را در مراسم دهه فجر نقاشی میكردند و همه با عشق آن را میبوسیدند. تمام اینها به آزادگان نیرو و عشق میداد. هیچ انسانی شكنجه شدن و گرسنگی و شكنجه شدن را دوست ندارد ولی وقتی میفهمیم این شكنجه شدن برای یك هدف و آرمان مقدس است برایمان معنای مهمی پیدا میكند. آن زمان میتوانستیم تشنگی و گرسنگی را تحمل كنیم مثل زمانی كه روزه میگیریم. اگر افراد خود را آماج این حملات قرار دهند و ایثار كنند نفس خود به خود كمرنگ میشود. زمانی كه نفس كمرنگ شد ما جایگاه اصلی خودمان را پیدا میكنیم. در دوران اسارت همه جور سختی و شكنجه بود ولی رفتار دگرخواهانه به وفور مشاهده میشد و نفسانیت در حداقل بود. طرف وقتی لباس و غذایش را به آزاده دیگری میدهد یا داوطلب شكنجه شدن میشود یعنی این حوادث را به جان میخرد و به آن افتخار هم میكند. ما گاهی هشت سال از شیرینترین دوران جوانان و نوجوانان را به بدترین شكل فیلم میكنیم و در نشان دادن این ایثارگری افراط و تفریط میكنیم. آزادگان در اسارت هزار بار شهید و زنده میشدند. ما یكسری سرمایههای فكری و انگیزشی رفتاری مناسب سبك زندگی خودمان داریم كه خیلی ساده از كنارش رد میشویم.
رویتان تأثیر مخرب داشت؟
اگر بخواهیم نگاه كنیم ما خودمان را برای شهادت و اسارت آماده كرده بودیم ولی باز بعضی شكنجهها سخت بود و تأثیر میگذاشت. مثلاً روز عاشورا فیلمهای ویدئویی مسخره نگاه میكردند و بچهها را مجبور میكردند تا فیلمها را نگاه كنند. یا آزادگان را روبهروی هم قرار میدادند تا به صورت هم سیلی بزنند یا به صورت هم آب دهان بیندازند و میخواستند بچهها را به جان هم بیندازند. گاهی حتی نگاه كردن به آسمان و سیم خاردار و چهره عراقیها را ممنوع میكردند یا میگفتند همه حتی به سربازهای عراقی احترام بگذارند و در غیر این صورت همه را شكنجه میكردند و كتك میزدند. بعضی اوقات برای شكنجههای جسمانی حق انتخاب میدادند و میگفتند از میان شلنگ، تسمه و چوب یكی را انتخاب كنید. یك بار برای شكنجه به یكی از اسرا گفتند میخواهیم تو را اعدام كنیم و او را بالای چهارپایه بردند و طناب را دور گردنش انداختند ولی در كمال تعجب دیدند ترس در وجود اسیر ایرانی نیست و اصلاً عجز و ناله نمیكند كه بعد عصبانی میشوند به او میگویند ما میخواهیم تو را بترسانیم و چرا تو نمیترسی؟ این خاطرات بیاید تحلیل شود و روایت تنها كافی نیست. ما مدیون شهدا هستیم و اگر به ما بگویند بعد از ما چه كردید دست پشت دست نزنیم و هیچ نگوییم.
به نظر میرسد در طول عمر فرصتهای زیادی از دست دادهایم؟
طرح این مسائل به الگوسازی نیاز دارد و در دنیا روی چنین مسائلی در جامعهشان كار میكنند. امریكا یك دموكراسی جنگی در عراق راه انداخت و بعد صدها مقاله از دلش درآورد. ما باید این فرهنگ ایثارگری را تحلیل كنیم و از متخصصها استفاده كنیم تا جامعه به چیزهای خوبی كه نیاز دارد دست پیدا كند. گاهی در فضای مجازی یا تلویزیون حرفهای بیمعنی گفته میشود و اتفاقات خوب و مقدس تاریخمان را فراموش میكنیم. كاش میشد آسیبشناسی مقابله با فرهنگ ایثار گفته میشد. كسانی كه جنگ را ندیدهاند و علمش را ندارند میآیند از جنگ صحبت میكنند و هیچ جاذبهای ایجاد نمیكند. رفتار ابوترابی یك معیار كامل است. عراقیها وقتی خبر رحلت ایشان را شنیدند گریه كردند. كسانی كه در اسارت به سر ابوترابی میخ فروكرده بودند وقتی چنین خبری را شنیدند به گریه افتادند. این یعنی فرهنگ ایثارگری كار خودش را به درستی انجام داده است. مرحوم ابوترابی به عنوان یك نماد رفتارش قابلیت تحلیل روانشناختی دارد. باید آزادگانی كه در عراق بودند را تحلیل روانشناختی كرد و فهمید آنها چه كار كردند كه بهداشت روانشان آنقدر قوی بود. اگر ما تعبیر خودمان را پیدا كنیم دنیا چیز دیگری میشود. ما در خودباختگی خودمان گیر كردهایم و این مشكل ماست. باید موضوعات روانشناسی مختلف در اسارت به تصویر كشیده شود تا زندگیمان را معنادار كند. ما خودمان صاحب فكر و اندیشه هستیم. انقلابی بودن یعنی اینكه ما صاحب اندیشههای عمیقی هستیم كه قدمتش به بزرگان دین و عرفان برمیگردد. ما گاهی اینها را نادیده میگیریم. اسارت و آزادگان و فرهنگ ایثار بخشی از این فرهنگ است و نادیده گرفتن بخش برجسته این فكر و فرهنگ نادیده گرفتن بخشی از تاریخ است كه همین عامل بزرگترین آسیب و بحران را به جامعهمان میزند. باید به دور از جریانات سیاسی این فرهنگ را زنده كنیم.
منبع: روزنامه جوان