تبیان، دستیار زندگی

نقشه بیعت گرفتن از امام

علت خروج امام حسین(علیه السلام) از مدینه

پس از آن كه معاویه بن ابی‌سفیان (نخستین خلیفه اموی) در نیمه رجب سال 60 قمری به هلاكت رسید و فرزندش یزید، به خلافت مسلمانان دست یافت، وی و درباریان اموی تلاش زیادی به عمل آورده تا از همه مردم بیعت گیرند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کاروان امام حسین، سفر عشق، خروج امام از مکه
امام حسین علیه السلام همه وجودش را صرف زنده نگه داشتن نهال آسیب پذیر اسلام کرد و عزیز ترین یاران و خویشاوندان خود را در راه خدا فدا کرد تا با دشمنان دین مبارزه کند.
اما سرآغاز آن حرکت تاریخی و مهم، بیعت گرفتن اجباری یزید از ایشان بود که امام را مجبور به ترک مدینه کرد. در سالروز خروج حضرت و خانواده ایشان از مدینه به سمت مکه نگاهی به آن واقعه خواهیم انداخت.


علت خروج امام حسین از مدینه

پس از آن كه معاویه بن ابی‌سفیان (نخستین خلیفه اموی) در نیمه رجب سال 60 قمری به هلاكت رسید و فرزندش یزید، به خلافت مسلمانان دست یافت، وی و درباریان اموی تلاش زیادی به عمل آورده تا از همه مردم بیعت گیرند.
یزید در نخستین اقدام خود نامه‌ای به ولید بن عتبه عامل خود در مدینه نوشت و ضمن یادآوری مرگ معاویه به وی دستور داد از مخالفان سرشناس مدینه برای وی بیعت بگیرد. نامه وی به این مضمون بود: اما بعد، بدون هیچ گونه نرمش و گذشت از حسین بن علی علیه‌السلام، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر و تابیعت نكردند، دست از آنان برمدار.[1]

ولید، پس از دریافت نامه یزید تلاش زیادی به عمل آورد تا از مخالفان وی به صورت مسالمت‌آمیز بیعت گیرد، ولیكن تلاش‌هایش بی‌نتیجه ماند. زیرا عبدالله بن عمر، مبنای خاص خودش را داشت و می‌گفت: با كسی باید بیعت كرد كه عامه مسلمانان او را پذیرفته باشند و من آخرین نفری هستم كه با او بیعت خواهم كرد.[2] عبدالله بن زبیر از بیعت امتناع كرد و شبانه به سوی مكه معظمه گریخت و نیروهای حكومتی در پی او روان شده ولی به وی دست نیافتند.

هدف حضرت «بقای اسلام» بود. چون ایشان می‏دید که اگر این حکومت ادامه پیدا کند، دیگر از اسلام هیچ‏چیز باقی نخواهد ماند. این حرف را ایشان همان روز اول فرمود.


اما امام حسین علیه‌السلام بنا به دعوت ولید، به خانه‌اش رفت و پس از گفتگو با یكدیگر به وی چنین فرمود: ایها الامیر! انّا اهل بیت النّبوّه و معدن الرساله و مختلف الملائكه، بنا فتح الله و بنا ختم الله و یزید رجل فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه، معلن بالفسق، و مثلی لایبایع مثله، ولكن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أیّنا أحق بالخلافه والبیعه؟[3]؛ ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. ماییم كه فرشتگان به خانه ما آمد و شد دارند و خداوند متعال رحمت خود را با ما آغاز نمود و با ما نیز به پایان خواهد برد. اما یزید فردی است فاسق، شراب‌خوار، خونریز، متجاهر به فسق و شخصی مانند من هرگز با فردی چون او بیعت نخواهد كرد ولی شما امشب را به صبح برسانید و ما نیز شب را به صبح خواهیم رسانید. شما نیك بنگرید و ما هم تأملی در كار خود می‌كنیم كه كدامیك از ما برای احراز مقام خلافت شایسته‌تریم؟

امام حسین علیه‌السلام كه با درخواست‌های مكرر ولید و اصرار مروان بن حكم روبرو بود در صورت باقی ماندن در مدینه می‌بایست یكی از دو گزینه را می‌پذیرفت: یا با یزید بیعت كند و یا مخالفت و سرانجام درگیری و كشته‌شدن در مدینه بدون این كه به منظور اصلی‌اش كه افشای حكومت غاصبانه یزید و ناحق بودن خلافت امویان بود، دست یابد.
اما آن حضرت تصمیمی دیگر گرفت و آن عبارت بود از هجرت از مدینه منوره؛ هجرتی بزرگ و سرنوشت‌ساز كه در تاریخ اسلام و نهضت‌های اسلامی و عدالت‌خواهی، منزلتی بزرگ و بی‌مانندی پیدا كرد و شگفتی همگان را برانگیخت.

یزید در نخستین اقدام خود نامه‌ای به ولید بن عتبه عامل خود در مدینه نوشت و ضمن یادآوری مرگ معاویه به وی دستور داد از مخالفان سرشناس مدینه برای وی بیعت بگیرد. نامه وی به این مضمون بود: اما بعد، بدون هیچ گونه نرمش و گذشت از حسین بن علی علیه‌السلام، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر و تابیعت نكردند، دست از آنان برمدار.


امام حسین علیه‌السلام در انتهای شب یكشنبه دو روز مانده به پایان ماه رجب سال 60 قمری به طور آشكار و به قصد عمره راهی مكه معظمه گردید.[4] امام حسین علیه‌السلام هنگام خروج از مدینه این آیه شریفه را كه در شأن حضرت موسی علیه‌السلام به هنگام فرار از ستم فرعونیان نازل شده بود، تلاوت می‌كرد: «فَخَرَج مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ، قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَومِ الظّالِمینَ؛[5] پس در حالی كه هراسان بود از شهر بیرون شد و در آن حال گفت: پروردگارا! مرا از دست گروه ستمكاران رهایی ببخش».

خروج از مدینه برای زنده نگه داشتن اسلام

آقا مجتبی تهرانی درباره انگیزه امام از حرکتش می فرماید:
سال‏های گذشته من راجع به هدف از قیام امام حسین این را عرض کرده بودم که هدف حضرت «بقای اسلام» بود. چون ایشان می‏دید که اگر این حکومت ادامه پیدا کند، دیگر از اسلام هیچ ‏چیز باقی نخواهد ماند. این حرف را ایشان همان روز اول فرمود. بعد از مرگ معاویه همان شب اوّل که ولید بن‏عتبه استاندار مدینه حضرت را خواست و آن حرف‏ها را زد و پیشنهاد بیعت کرد، فردای همان روز، یعنی شاید بیست‏ و چهار ساعت هم نگذشته بود که حضرت به مروان بن‏ حکم برخورد کرد؛ او آمد حضرت را نصیحت کرد و گفت بیا بیعت کن! حضرت این‏طور جوابش را داد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید».[6] معلوم شد دیگر که هدف حضرت چیست؛ یعنی اگر من با این بیعت کنم، باید فاتحه اسلام را خواند.

پس هدف حضرت «بقای اسلام» بود. لذا اگر خاطرتان باشد، سال گذشته من ابتدای هر جلسه این جمله را می‏گفتم: «إنَّ الإسلامَ بَدؤُهُ مُحَمَّدیٌّ وَ بَقَاؤُهُ حُسَینیٌّ». یعنی اصلاً بقای اسلام به همین حرکت امام حسین بود. البته حضرت به هدفش هم رسید. امام حسین هدفش همین بود که اسلام باقی بماند؛ هدفش این نبود که برود جای یزید بنشیند. اینها همه را قبلاً توضیح داده‏ام.

پی نوشت ها:
[1] معالم المدرسیتن (سید مرتضی عسكری)، ج 3، ص 55
[2] همان، ص 57
[3]همان
[4] الارشاد، ص 375
[5] سوره قصص(28)، آیه 21
[6] بحارالأنوار     44     326

منابع:
ویکی اهل بیت
سایت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.