از خود شناسی تا خدا خواهی
آدمی تا سرخوش و کیفور است خود و تنها خود را میبیند؛ اما تا در وضعیتهای حیاتی قرار گرفت، به خوبی خودش را بر خود منکشف و به خدای خود، خود را مرتبط مییابد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1397/01/20
فلسفهی اگزیستانسیالیست، از جمله فلسفههای دوران روشنگری است که به دو شاخهی الهی و الحادی قابل تقسیم است. موضوع اصلی در فلسفهی اگزیستانسیالیست، انسان و مسائل مربوط به اوست. اضطراب، دلهره، یاس و امید انسان، از دلمشغولیهای اساسی انسان است. یکی از شعارهای اصلی در این نگاه فلسفی «خودت باش! خودت را باش! و خودت را بشناس!» میباشد. برخی بر این باورند که: در شرایط متلاطم، بادبان قایق هستی، ذهن است. با ذهن است که میتوان برای خود و جامعه کاری کرد! آیا این سخن بدان معناست که آدمی، خود بایستی گلیمش را از آب بیرون کشد؟ آیا این سخن، نگاه استقلالی به انسان دارد؟ اگر پاسخ به این سوالات، بله باشد، مشکل چیست؟
پیش از بیان اشکال بایستی گفت تردیدی وجود ندارد که انسان در حقیقتش از جایگاهی بس رفیع برخوردار است. این نگاه استعلایی به انسان تنها برون دین نیست. قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً [بقره/30] و هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من بر روی زمین جانشینی قرار میدهم». انسان تا بدان درجه از ارزش بالا میرود که مسجود فرشتگان پاک قرار میگیرد: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِینَ [بقره/34] و هنگامی که به ملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید پس همه آنها سجده کردند، جز ابلیس که تکبر ورزید و از کافران بود» و شاید از این روست که کشتن انسانی تا بدانجا قبیح و پست میشود که قرآن کریم قتل انسانی را برابر قتل همگان میداند: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا [مائده/32] هرکس فردی را بدون آنکه کسی را کشته باشد یا فسادی در روی زمین کرده باشد، بکشد چنان است که تمام انسانها را کشته است و هرکس فردی را زنده بدارد چنان است که همه انسانها را زنده کرده است».
اما مشکل کار فلاسفهی اگزیستانسیالیست، تمرکز و پرداخت بیش از اندازه به انسان است. عیب اساسی آن است که در این انگارهی فلسفی، انسان، بالا و برتر از انسان دیده شده است. نقص چشمگیر آنجاست که فریاد میزند: «در شرایط متلاطم، بادبان قایق هستی ما، ذهن ماست. با ذهن است که میتوانیم برای خود و جامعه کاری بکنیم»!
براستی در شرایط خطیر و بحرانی، ما خود میتوانیم به تنهایی گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم؟! آیا انسان کم توان و طاقت بدون پشتوانهی محکم و حیاتی میتواند بر مشکلات فائق آید؟ آدمی در ابعاد جسمی، جنسی و روحی به شدت آسیب پذیر و ناتوان است، تا آنجا که با دقیقهای دریافت نکردن اکسیژن میمیرد، با ورود ویروسی به بدن از پای میافتد و با یک آسیب روحی آنچنان در هم میریزد که نمیتوان بر خود مسلط باشد. این در شهود و تجربههای زیست ما به روشنی حاضر است. آدمی نه یارای جبران دیروزش را دارد و نه به فردایش آگاه است و نه در ظرف اکنون توانا بر هر کار؛ پس چگونه خود به تنهایی یارای نجات بخشی خود را دارد؟
قرآن کریم به زیبایی و عمق و دقت فرموده است: «فَإِذا رَكِبوا فِی الفُلكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّاهُم إِلَى البَرِّ إِذا هُم یُشرِكونَ [عنکبوت/65] هنگامی که بر سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص میخوانند (و غیر او را فراموش میکنند)؛ امّا هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک میشوند»! بله؛ آدمی تا سرخوش و کیفور! است خود و تنها خود را میبیند؛ اما تا در وضعیتهای مرزی و حیاتی قرار گرفت، به خوبی خودش را بر خود منکشف و به خدای خود، خود را مرتبط مییابد.
منبع : رهروان ولایت