توماس وودرو ویلسون بیست و هشتمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا
رای منفی به رییس جمهور!
پس از بازگشت ویلسون به آمریکا در جولای ۱۹۱۹، مجلس سنای این کشور از تصویب آن قرارداد صلحی که رئیسجمهور در پاریس برای آن مذاکره کرده بود سر باز زد و در واقع دو بار به این قرارداد رای منفی داد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1397/01/20 ساعت 11:05
توماس وودرو ویلسون بیست و هشتمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا از حزب دموکرات بود که از سال ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۱ در این مقام باقیماند. او که متولد استنتون، ویرجینیا بود، اوان زندگیش را درآگوستا، جورجیا و کلمبیا، کارولینای جنوبی گذراند.
ویلسون دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه جانز هاپکینز دریافت کرد، و در مؤسسات آموزشی گوناگونی به عنوان استاد و دانشور کار کرد تا این که به عنوان رئیس دانشگاه پرینستون برگزیده شد، سمتی که از ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۰ آن را در اختیار داشت. در انتخابات سال ۱۹۱۰، او به عنوان ۳۴مین فرماندار نیوجرسی از حزب دمکرات برگزیده شد و از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ در این سمت مشغول به کار بود. ویلسون هنگام رقابت برای ریاست جمهوری در سال ۱۹۱۲، از یک شکاف در حزب جمهوریخواه سود برد، شکافی که باعث شد او با کسب چهل درصد از آرا، شمار زیادی از آرای الکتورال را برنده شود. او نخستین جنوبی بود که از سال ۱۸۴۸ به ریاست جمهوری برگزیده میشد، و به یاری کنترل حزب دمکرات بر کاخ سفید و کنگره بر اثر پیروزی در انتخابات ۱۹۱۲، او از نیروهای رهبریکنندهٔ جنبش ترقی خواه بود.
ویلسون در هنگام تصدی بر ریاست جمهوری سخنرانی وضعیت کشور آمریکا، را که از سال ۱۸۰۱ انجام نشده بود دوباره رایج کرد. او با هدایت کنگره که اکنون دیگر در دست دمکراتها بود، بر تصویب سیاستهای قانونگذارانهٔ ترقی خواهانه که تا زمان نیو دیل در ۱۹۳۳ تکرار نشدند نظارت کرد. از جملهٔ این قوانین لایحه فدرال رزرو، لایحهٔ کمیسیون فدرال تجارت، لایحه ضد تراست کلیتون و لایحه وام مزرعه فدرال بود. ویلسون که یک ماه پس از تصویب متمم شانزدهم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا به قدرت رسیده بود، کنگره را به جلسهای ویژه فراخواند که نتیجهٔ کار آن لایحه درآمد ۱۹۱۳ بود که بار دیگر مالیات برآمد را وضع کرد و تعرفهها را پایین آورد. او از طریق تصویب لایحه ادمسون، و اعمال روز کاری ۸ ساعته برای راهآهن، به یک اعتصاب در راهآهن و بحران اقتصادی متعاقب آن پایان داد. در آستانهٔ وقوع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴، ویلسون سیاست بیطرفی اختیار کرد و در مواجهه با انقلاب مکزیک سیاست پرخاشگرانه تری اتخاذ کرد.
یکصد سال پیش در ماه ژانویه ۱۹۱۸ بود که «وودرو ویلسون» رئیسجمهور وقت آمریکا اعلامیه ۱۴ مادهای خود را با هدف برقراری صلح جهانی منتشر کرد. اما این اعلامیه که تقریبا همزمان با پایان جنگ اول جهانی انتشار یافت، بازتابهای متفاوتی در جهان داشت و در نهایت شکست خورد و چهره رئیسجمهوری ایدهآلیست از ویلسون در تاریخ بر جای گذاشت. اما مشکل در چه بود؟
در آن صبح سهشنبه در ماه ژانویه ۱۹۱۸، رئیسجمهور آمریکا همراه با بانوی اول طبق معمول مشغول بازی گلف بود و البته تشکیلات و دستگاه سیاسی در واشنگتن همزمان دستورات و منویات او را دنبال میکردند. نمایندگان سنا و مجلس نمایندگان در کمیتهها و گردهماییهای حزبی شرکت داشته و یا با اصحاب مطبوعات و لابیستها مشغول گفتوگو بودند. قرار بود که یک هیات دیپلماتیک از کشور صربستان هنگام ظهر از کنگره دیدن کند. همه چیز حکایت از آن داشت که در آن روز ۸ ژانویه تاریخ و به عبارتی تاریخ جهان ورق خواهد خورد.
راس ساعت ۱۱:۳۰ بود که در پایتخت یعنی واشنگتن این خبر پیچید که پرزیدنت وودرو ویلسون از نمایندگان مجلسین آمریکا خواسته است در یک نشست فوری حضور یابند زیرا او میخواست که با آنان گفتوگو کند. این درخواست به ناگاه خاطره روز ۱۷ آوریل ۱۹۱۷ را زنده کرد یعنی زمانی که رئیسجمهور و فرمانده کل نیروهای مسلح طی درخواستی احساسی تلاش داشتند که رای مثبت نمایندگان مجلسین آمریکا را برای ورود ایالات متحده به جنگ اول جهانی کسب کنند.
و اینک نمایندگان مجلسین آمریکا بار دیگر از سراسر شهر به سوی ساختمان کنگره یا همان کاپیتول حرکت کردند و البته قبل از حرکت همه آنها جلسات و برنامههای از پیش تعیین شده را لغو کرده بودند. به گزارش روزنامهها در آن ساعات حساس کسی قادر به کرایه تاکسی نبود زیرا همه تاکسیها به سوی ساختمان کنگره هجوم آورده بودند. قسمتهای اختصاصی خبرنگاران و تماشاگران در کاپیتول نیز بلافاصله مملو از جمعیت شد. «سر سیسیل اسپرینگ رایس»، سفیر بریتانیای کبیر در ایالات متحده آمریکا و همینطور اعضای آن هیات دیپلماتیک صرب نیز با عجله خود را به کاخ کنگره رساندند و در جایگاه ویژه دیپلماتها جای گرفتند.
ادیت ویلسون بانوی اول آمریکا در جایگاه تماشاگران و خبرنگاران نشست. او از جمله معدود افرادی بود که از جزئیات دقیق سخنرانی رئیسجمهور اطلاع داشت. دیگران تنها این را میدانستند که ویلسون قصد دارد در مورد وضعیت بینالمللی سخنرانی کند. آن انتظار تنشآلود تنها زمانی کاهش یافت که یکی از سخنگویان پارلمان با صدای بلند اعلام کرد: «رئیسجمهور ایالات متحده». پس از آن ویلسون با همراهی رهبر اکثریت دو مجلس قانونگذاری و اعضای کمیته سیاست خارجی وارد صحن کاپیتول شد و از پلههای منتهی به جایگاه سخنرانان بالا رفت و پشت تریبون قرار گرفت.
ویلسون یا همان استاد سابق علوم سیاسی دانشگاه پرینستون، تنها یک ساعت پس از انتشار خبر حضورش در کاپیتول، سخنرانی خود را آغاز کرد و مانند یک استاد دانشگاه جزء به جزء برنامه خود را توضیح داد. رئیسجمهور وقت آمریکا اهداف جنگی ایالات متحده و پیشنهاد صلح و پایان جنگ را در منشوری چهارده مادهای تدوین کرده بود. این منشور در واقع حاوی ایدههای او برای برقراری یک نظم نوین جهانی بود و به گفته خودش چیزی کمتر از «برنامهای برای صلح جهانی» نبود.
تنها سه روز پیش از این سخنرانی بود که ویلسون شخصا روی طرح اولیه نطقش که توسط مشاورانش تهیه شده بود کار کرد و پانزده اصل اولیه را به چهارده اصل کاهش داد و توالی جدیدی برای آن چهارده اصل در نظر گرفت. به عبارت دیگر ویلسون «حل عادلانه و گشادهدستانه دعاوی مستعمراتی» را که در طرح اولیه جایگاه نخست را داشت به جایگاه پنجم منتقل کرد و «آزادی کشتیرانی در دریاها؛ چه در هنگام صلح و چه به هنگام جنگ، به استثنای آبهای ساحلی» را به جایگاه دوم و «تقلیل تسلیحات به پایینترین میزان لازم برای حفظ امنیت داخلی خود» را به جایگاهی بالاتر یعنی جایگاه چهارم انتقال داد و «دیپلماسی باز و گفتوگو میان دولتها و منع هرگونه قرارداد محرمانه یا درک شخصی از امور بینالمللی» که در طرح اولیه اولویت و جایگاه پنجم را داشت، به جایگاه نخست منتقل گردید.
این منشور که به «اصول چهاردهگانه» ویلسون مشهور شد، در کنار درخواستهای عمومی برای آزادی کشتیرانی در دریاها، حاوی پیشنهادهایی ارضی در رابطه با روسیه و همینطور بلژیک و شمال فرانسه و ایتالیا و اتریش و مجارستان، کشورهای بالکان، امپراطوری عثمانی و لهستان که همگی سرزمینهای اشغال شده بودند، میشد. بر اساس این منشور همه دعاوی ارضی پس از پایان جنگ و با تکیه بر حق انتخاب مستقل ملتها حل میشدند. ویلسون در آخر خواهان تاسیس یک اتحادیه متشکل از نمایندگان ملتهای جهان شد، نهادی به نام «جامعه ملل» که بتواند استقلال سیاسی و یکپارچگی ارضی همه کشورها را مستقل از وسعت و قدرت نظامی آنها تضمین کند.
نطق ۲۲ دقیقهای پرزیدنت ویلسون بارها با فریادهای شادی و هورا کشیدنها قطع شد و نمایندگان کنگره بارها از شدت شادی و شعف از روی صندلیهای خود بلند شدند. شادی و شعف حاضران زمانی به اوج خود رسید که ویلسون خواهان جدایی منطقه «الزاس - لوترینگن» از آلمان و الحاق دوباره آن به خاک فرانسه شد.
اگرچه رئیسجمهور وقت آمریکا در واشنگتن و در برابر نمایندگان کنگره این کشور سخنرانی میکرد اما همه واژههای او و در واقع همه آنچه که وی در آن روز خاص بر زبان آورد از مرزهای آمریکا گذشت و به گوش جهانیان رسید. در واقع این تنها متحدان آمریکا نبودند که در جریان آن منشور قرار گرفتند بلکه طرف مقابل آمریکا در جنگ نیز این نطق را خواند و شنید. همه خطوط تلگراف در پانصد کیلومتری محل سخنرانی یعنی در شهر نیویورک برای انتقال فوری سخنان ویلسون به اروپا بلوکه شد. در همین حال دیپلماتهای آمریکایی مقیم در کشورهای بیطرف آماده بودند که فورا متن این سخنرانی را به زبانهای مختلف ترجمه کرده و به روزنامهها تحویل دهند.
دولت رایش آلمان پس از بررسی دقیق این منشور با تمامی اصول آن موافقت کرد اما مذاکره با ایالات متحده آمریکا در رابطه با مشکلات ارضی را نپذیرفت زیرا هنوز هم امکان پیروزی آلمان در غرب وجود داشت و نظامیان آلمانی در سرزمین سابق تزارها که اینک به وسیله دولتی جدید تحت رهبری لنین و تروتسکی اداره میشد در حال دیکته یک قرارداد صلح بودند؛ قراردادی که یک پیروزی بزرگ ارضی و سرزمینی برای رایش آلمان محسوب میشد و سرزمینهای زیادی به آلمان تعلق میگرفت.
اما پس از آنکه مناسبات و موازنه قوا در تابستان ۱۹۱۸ به نفع نیروهای متفقین تغییر کرد، دولت جدید رایش تحت رهبری پرنس ماکس فون بادن در اوایل اکتبر همان سال مذاکراتی را بر اساس طرح ۱۴ مادهای با آمریکا آغاز کرد ولی با وجود آنکه پرزیدنت ویلسون شش ماه تمام شخصا در مذاکرات صلح در اروپا حضور داشت موفق نشد که آن پیشنهاد صلح خود یعنی منشور چهاردهگانه را با کمک متحدینش یعنی فرانسه و بریتانیا عملی کند. جالب آنکه ژرژ کلمانسو، نخستوزیر وقت فرانسه با تمسخر میگفت: «۱۴ ماده؟ حتی خدا هم فقط به ۱۰ ماده نیاز داشت!» و دیوید لوید جورج نخستوزیر بریتانیا مدعی شد که برنامه سخنرانی خود را که قرار بود روز پنجم ژانویه ۱۹۱۸ انجام گیرد به دلیل درخواست ویلسون لغو کرده و رئیسجمهور آمریکا به نوعی مانع سخنرانی وی شده است.
جالب آنکه پس از بازگشت ویلسون به آمریکا در جولای ۱۹۱۹، مجلس سنای این کشور از تصویب آن قرارداد صلحی که رئیسجمهور در پاریس برای آن مذاکره کرده بود سر باز زد و در واقع دو بار به این قرارداد رای منفی داد. به این ترتیب ایالات متحده آمریکا که امروزه از جمله اعضای اصلی و پیشگام سازمان ملل متحد محسوب میشود در آن زمان و به دلیل مخالفت نمایندگان سنا از عضویت در جامعه ملل متحد محروم شد. اگرچه ویلسون در دسامبر ۱۹۱۹ به دلیل همین تلاشهای بعضا ناکام جایزه صلح نوبل را در شهر اسلو دریافت کرد اما حتی این جایزه مهم نیز نتوانست نظر دموکراتها را تغییر دهد و ویلسون از حمایت چندانی در انتخابات ریاست جمهوری برخوردار نبود و به همین خاطر در پاییز ۱۹۱۹ جمهوریخواهان نه تنها کاخ سفید بلکه اکثریت کنگره را نیز از آن خود کردند.
با وجود این بسیاری از روسایجمهور آمریکا از آن زمان تلاش کردهاند که برنامههای صلح خود را بر اساس همان اصول چهاردهگانه ویلسون تدوین کنند زیرا بر این باورند که آن منشور بر اساس اصول دموکراتیک معتبر بینالمللی تنظیم و تدوین شده بود.
روز ۳۰ ژانویه ۲۰۱۸ نیز رئیسجمهور فعلی آمریکا در مورد وضعیت آن کشور در کنگره سخنرانی کرد. اما اینکه رئیسجمهوری مثل ترامپ که از جمله سیاستمدارانی است که آمریکا را برترین و ممتازترین کشور جهان میداند بتواند یادآور اصول چهاردهگانه و بینالمللی ویلسون باشد، امری است که بسیار غیرمحتمل مینماید. زیرا آن تصور از برابری همه ملتها و رهبری دموکراتیک آمریکا در جهان، یک قرن پس از دوران ویلسون به یک ناسیونالیسم جدید و افراطی بدل شده است و به قول «مانفرد برگ» نویسنده زندگینامه ویلسون: «وعدههای ویلسون به بشریت همچنان محققنشدنی مانده است.»
پی نوشت:
1- تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل،نقیبزاده، نشر قومس، ۱۳۸۸: تهران.
2- ایالات متحده آمریکا، حسین حمیدی نیا، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی
3- طرح رئیسجمهور آمریکا چه تأثیری در تغییر جهان داشت؟، تاریخ ایرانی
ویلسون دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه جانز هاپکینز دریافت کرد، و در مؤسسات آموزشی گوناگونی به عنوان استاد و دانشور کار کرد تا این که به عنوان رئیس دانشگاه پرینستون برگزیده شد، سمتی که از ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۰ آن را در اختیار داشت. در انتخابات سال ۱۹۱۰، او به عنوان ۳۴مین فرماندار نیوجرسی از حزب دمکرات برگزیده شد و از سال ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ در این سمت مشغول به کار بود. ویلسون هنگام رقابت برای ریاست جمهوری در سال ۱۹۱۲، از یک شکاف در حزب جمهوریخواه سود برد، شکافی که باعث شد او با کسب چهل درصد از آرا، شمار زیادی از آرای الکتورال را برنده شود. او نخستین جنوبی بود که از سال ۱۸۴۸ به ریاست جمهوری برگزیده میشد، و به یاری کنترل حزب دمکرات بر کاخ سفید و کنگره بر اثر پیروزی در انتخابات ۱۹۱۲، او از نیروهای رهبریکنندهٔ جنبش ترقی خواه بود.
ویلسون در هنگام تصدی بر ریاست جمهوری سخنرانی وضعیت کشور آمریکا، را که از سال ۱۸۰۱ انجام نشده بود دوباره رایج کرد. او با هدایت کنگره که اکنون دیگر در دست دمکراتها بود، بر تصویب سیاستهای قانونگذارانهٔ ترقی خواهانه که تا زمان نیو دیل در ۱۹۳۳ تکرار نشدند نظارت کرد. از جملهٔ این قوانین لایحه فدرال رزرو، لایحهٔ کمیسیون فدرال تجارت، لایحه ضد تراست کلیتون و لایحه وام مزرعه فدرال بود. ویلسون که یک ماه پس از تصویب متمم شانزدهم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا به قدرت رسیده بود، کنگره را به جلسهای ویژه فراخواند که نتیجهٔ کار آن لایحه درآمد ۱۹۱۳ بود که بار دیگر مالیات برآمد را وضع کرد و تعرفهها را پایین آورد. او از طریق تصویب لایحه ادمسون، و اعمال روز کاری ۸ ساعته برای راهآهن، به یک اعتصاب در راهآهن و بحران اقتصادی متعاقب آن پایان داد. در آستانهٔ وقوع جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴، ویلسون سیاست بیطرفی اختیار کرد و در مواجهه با انقلاب مکزیک سیاست پرخاشگرانه تری اتخاذ کرد.
یکصد سال پیش در ماه ژانویه ۱۹۱۸ بود که «وودرو ویلسون» رئیسجمهور وقت آمریکا اعلامیه ۱۴ مادهای خود را با هدف برقراری صلح جهانی منتشر کرد. اما این اعلامیه که تقریبا همزمان با پایان جنگ اول جهانی انتشار یافت، بازتابهای متفاوتی در جهان داشت و در نهایت شکست خورد و چهره رئیسجمهوری ایدهآلیست از ویلسون در تاریخ بر جای گذاشت. اما مشکل در چه بود؟
در آن صبح سهشنبه در ماه ژانویه ۱۹۱۸، رئیسجمهور آمریکا همراه با بانوی اول طبق معمول مشغول بازی گلف بود و البته تشکیلات و دستگاه سیاسی در واشنگتن همزمان دستورات و منویات او را دنبال میکردند. نمایندگان سنا و مجلس نمایندگان در کمیتهها و گردهماییهای حزبی شرکت داشته و یا با اصحاب مطبوعات و لابیستها مشغول گفتوگو بودند. قرار بود که یک هیات دیپلماتیک از کشور صربستان هنگام ظهر از کنگره دیدن کند. همه چیز حکایت از آن داشت که در آن روز ۸ ژانویه تاریخ و به عبارتی تاریخ جهان ورق خواهد خورد.
راس ساعت ۱۱:۳۰ بود که در پایتخت یعنی واشنگتن این خبر پیچید که پرزیدنت وودرو ویلسون از نمایندگان مجلسین آمریکا خواسته است در یک نشست فوری حضور یابند زیرا او میخواست که با آنان گفتوگو کند. این درخواست به ناگاه خاطره روز ۱۷ آوریل ۱۹۱۷ را زنده کرد یعنی زمانی که رئیسجمهور و فرمانده کل نیروهای مسلح طی درخواستی احساسی تلاش داشتند که رای مثبت نمایندگان مجلسین آمریکا را برای ورود ایالات متحده به جنگ اول جهانی کسب کنند.
و اینک نمایندگان مجلسین آمریکا بار دیگر از سراسر شهر به سوی ساختمان کنگره یا همان کاپیتول حرکت کردند و البته قبل از حرکت همه آنها جلسات و برنامههای از پیش تعیین شده را لغو کرده بودند. به گزارش روزنامهها در آن ساعات حساس کسی قادر به کرایه تاکسی نبود زیرا همه تاکسیها به سوی ساختمان کنگره هجوم آورده بودند. قسمتهای اختصاصی خبرنگاران و تماشاگران در کاپیتول نیز بلافاصله مملو از جمعیت شد. «سر سیسیل اسپرینگ رایس»، سفیر بریتانیای کبیر در ایالات متحده آمریکا و همینطور اعضای آن هیات دیپلماتیک صرب نیز با عجله خود را به کاخ کنگره رساندند و در جایگاه ویژه دیپلماتها جای گرفتند.
ادیت ویلسون بانوی اول آمریکا در جایگاه تماشاگران و خبرنگاران نشست. او از جمله معدود افرادی بود که از جزئیات دقیق سخنرانی رئیسجمهور اطلاع داشت. دیگران تنها این را میدانستند که ویلسون قصد دارد در مورد وضعیت بینالمللی سخنرانی کند. آن انتظار تنشآلود تنها زمانی کاهش یافت که یکی از سخنگویان پارلمان با صدای بلند اعلام کرد: «رئیسجمهور ایالات متحده». پس از آن ویلسون با همراهی رهبر اکثریت دو مجلس قانونگذاری و اعضای کمیته سیاست خارجی وارد صحن کاپیتول شد و از پلههای منتهی به جایگاه سخنرانان بالا رفت و پشت تریبون قرار گرفت.
«برنامهای برای صلح جهانی»
ویلسون یا همان استاد سابق علوم سیاسی دانشگاه پرینستون، تنها یک ساعت پس از انتشار خبر حضورش در کاپیتول، سخنرانی خود را آغاز کرد و مانند یک استاد دانشگاه جزء به جزء برنامه خود را توضیح داد. رئیسجمهور وقت آمریکا اهداف جنگی ایالات متحده و پیشنهاد صلح و پایان جنگ را در منشوری چهارده مادهای تدوین کرده بود. این منشور در واقع حاوی ایدههای او برای برقراری یک نظم نوین جهانی بود و به گفته خودش چیزی کمتر از «برنامهای برای صلح جهانی» نبود.تنها سه روز پیش از این سخنرانی بود که ویلسون شخصا روی طرح اولیه نطقش که توسط مشاورانش تهیه شده بود کار کرد و پانزده اصل اولیه را به چهارده اصل کاهش داد و توالی جدیدی برای آن چهارده اصل در نظر گرفت. به عبارت دیگر ویلسون «حل عادلانه و گشادهدستانه دعاوی مستعمراتی» را که در طرح اولیه جایگاه نخست را داشت به جایگاه پنجم منتقل کرد و «آزادی کشتیرانی در دریاها؛ چه در هنگام صلح و چه به هنگام جنگ، به استثنای آبهای ساحلی» را به جایگاه دوم و «تقلیل تسلیحات به پایینترین میزان لازم برای حفظ امنیت داخلی خود» را به جایگاهی بالاتر یعنی جایگاه چهارم انتقال داد و «دیپلماسی باز و گفتوگو میان دولتها و منع هرگونه قرارداد محرمانه یا درک شخصی از امور بینالمللی» که در طرح اولیه اولویت و جایگاه پنجم را داشت، به جایگاه نخست منتقل گردید.
این منشور که به «اصول چهاردهگانه» ویلسون مشهور شد، در کنار درخواستهای عمومی برای آزادی کشتیرانی در دریاها، حاوی پیشنهادهایی ارضی در رابطه با روسیه و همینطور بلژیک و شمال فرانسه و ایتالیا و اتریش و مجارستان، کشورهای بالکان، امپراطوری عثمانی و لهستان که همگی سرزمینهای اشغال شده بودند، میشد. بر اساس این منشور همه دعاوی ارضی پس از پایان جنگ و با تکیه بر حق انتخاب مستقل ملتها حل میشدند. ویلسون در آخر خواهان تاسیس یک اتحادیه متشکل از نمایندگان ملتهای جهان شد، نهادی به نام «جامعه ملل» که بتواند استقلال سیاسی و یکپارچگی ارضی همه کشورها را مستقل از وسعت و قدرت نظامی آنها تضمین کند.
نطق ۲۲ دقیقهای پرزیدنت ویلسون بارها با فریادهای شادی و هورا کشیدنها قطع شد و نمایندگان کنگره بارها از شدت شادی و شعف از روی صندلیهای خود بلند شدند. شادی و شعف حاضران زمانی به اوج خود رسید که ویلسون خواهان جدایی منطقه «الزاس - لوترینگن» از آلمان و الحاق دوباره آن به خاک فرانسه شد.
از سوی دیگر دهها هزار نسخه اعلامیه هوایی به زبان آلمانی در هفتههای بعد تحت عنوان «پیام صلح پرزیدنت ویلسون» در آن سوی جبهههای آلمان فرو ریخته شد و به این صورت مردم آلمان و مناطق آلمانیزبان نیز از برنامه آمریکا مطلع شدند.
دولت رایش آلمان پس از بررسی دقیق این منشور با تمامی اصول آن موافقت کرد اما مذاکره با ایالات متحده آمریکا در رابطه با مشکلات ارضی را نپذیرفت زیرا هنوز هم امکان پیروزی آلمان در غرب وجود داشت و نظامیان آلمانی در سرزمین سابق تزارها که اینک به وسیله دولتی جدید تحت رهبری لنین و تروتسکی اداره میشد در حال دیکته یک قرارداد صلح بودند؛ قراردادی که یک پیروزی بزرگ ارضی و سرزمینی برای رایش آلمان محسوب میشد و سرزمینهای زیادی به آلمان تعلق میگرفت.
اما پس از آنکه مناسبات و موازنه قوا در تابستان ۱۹۱۸ به نفع نیروهای متفقین تغییر کرد، دولت جدید رایش تحت رهبری پرنس ماکس فون بادن در اوایل اکتبر همان سال مذاکراتی را بر اساس طرح ۱۴ مادهای با آمریکا آغاز کرد ولی با وجود آنکه پرزیدنت ویلسون شش ماه تمام شخصا در مذاکرات صلح در اروپا حضور داشت موفق نشد که آن پیشنهاد صلح خود یعنی منشور چهاردهگانه را با کمک متحدینش یعنی فرانسه و بریتانیا عملی کند. جالب آنکه ژرژ کلمانسو، نخستوزیر وقت فرانسه با تمسخر میگفت: «۱۴ ماده؟ حتی خدا هم فقط به ۱۰ ماده نیاز داشت!» و دیوید لوید جورج نخستوزیر بریتانیا مدعی شد که برنامه سخنرانی خود را که قرار بود روز پنجم ژانویه ۱۹۱۸ انجام گیرد به دلیل درخواست ویلسون لغو کرده و رئیسجمهور آمریکا به نوعی مانع سخنرانی وی شده است.
بدین ترتیب بود که ویلسون به عنوان یک شکستخورده و به قول آن مورخ هانس پتر شوارتز به عنوان یک «ایدهآلیست نجیب و اصیل» نام خود را در تاریخ ثبت کرد.
با وجود این بسیاری از روسایجمهور آمریکا از آن زمان تلاش کردهاند که برنامههای صلح خود را بر اساس همان اصول چهاردهگانه ویلسون تدوین کنند زیرا بر این باورند که آن منشور بر اساس اصول دموکراتیک معتبر بینالمللی تنظیم و تدوین شده بود.
روز ۳۰ ژانویه ۲۰۱۸ نیز رئیسجمهور فعلی آمریکا در مورد وضعیت آن کشور در کنگره سخنرانی کرد. اما اینکه رئیسجمهوری مثل ترامپ که از جمله سیاستمدارانی است که آمریکا را برترین و ممتازترین کشور جهان میداند بتواند یادآور اصول چهاردهگانه و بینالمللی ویلسون باشد، امری است که بسیار غیرمحتمل مینماید. زیرا آن تصور از برابری همه ملتها و رهبری دموکراتیک آمریکا در جهان، یک قرن پس از دوران ویلسون به یک ناسیونالیسم جدید و افراطی بدل شده است و به قول «مانفرد برگ» نویسنده زندگینامه ویلسون: «وعدههای ویلسون به بشریت همچنان محققنشدنی مانده است.»
پی نوشت:
1- تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل،نقیبزاده، نشر قومس، ۱۳۸۸: تهران.
2- ایالات متحده آمریکا، حسین حمیدی نیا، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی
3- طرح رئیسجمهور آمریکا چه تأثیری در تغییر جهان داشت؟، تاریخ ایرانی