تبیان، دستیار زندگی

مارتین لوتر کینگ

تکرار تلخ تاریخ آمریکا

سال‌های دهه ۱۹۸۰ بود؛ همان سال‌هایی که نرخ بیکاری سیاهان سه برابر بیشتر از سفیدپوست‌ها بود. در آن مجتمع آپارتمانی دیگر امید و چشم‌اندازی وجود نداشت و همه احساس حقارت می‌کردند. تنها یک کیلومتر آن سوتر دنیایی درخشان و روشن وجود داشت، دنیایی با محله‌های زیبا و اعیان‌نشین و خانه‌های ویلایی و باغ‌ها و استخرها و تنها ساکنان این دنیا سفیدپوستان بودند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
آمریکا
پنجاه سال از قتل مارتین لوتر کینگ می‌گذرد. اگرچه این فعال سیاه‌پوست حقوق بشر توانست بسیار بیشتر از پیشینیان خود بر ایالات متحده آمریکا تاثیر گذارد اما امروز یعنی نیم قرن پس از مرگ کینگ، از رویای آمریکایی مد نظر او و همین‌طور از آرمان‌های او چه باقی مانده است؟

مارتین لوتر در یک خانوادهٔ متوسط در آتلانتا جورجیا به دنیا آمد. پدر و پدربزرگ وی از رهبران فرقهٔ باپتیست (تعمیدگرا) بودند و همین تمایلات مذهبی موجب ادامه تحصیل وی در رشتهٔ علوم دینی شد.

درپی بازداشت رزا پارکس، زن سیاهپوستی که با بلند نشدن از روی صندلی یک اتوبوس عمومی برای یک سفیدپوست زندانی شد، کینگ جوان رهبری جنبش تحریم سیاهپوستان را برعهده گرفت و به‌عنوان یک فعال مبارزه با تبعیض نژادی در سرتاسر ایالات متحده آمریکا شهرت یافت. در سال ۱۹۵۷ به‌همراه ۶۰ رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به کنفرانس رهبران مسیحی جنوب شناخته شد.

مارتین لوتر در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح، آبراهام لینکلن و مهاتما گاندی پیروی می‌کرد.



اندرو یانگ ۸۵ ساله می‌گوید: «مارتین آدم سر به هوایی بود اما هرگز ندیده بودم که مانند آن شب چنین حماقتی به خرج دهد.» لبخندی بر چهره شکسته اما مهربان یانگ می‌نشیند و ادامه می‌دهد: «مانند یک پسربچه ده ساله رفتار کرد!»

روز ۴ آوریل ۱۹۶۸ بود و آن‌ها یعنی دکتر مارتین لو‌تر کینگ، همقطار و دوستش یانگ و شماری دیگر از فعالان حقوق بشر در متل لورن شهر ممفیس اقامت داشتند. برای حمایت از یک راهپیمایی اعتراضی که از سوی رفتگران برگزار می‌شد به اینجا آمده بودند.


آخرین روز زندگی کینگ

هر زمان که کینگ در مکانی حاضر می‌شد، بی‌تردید توجه‌ها را به خود جلب می‌کرد. او بود که در تمام سال‌های پیش از آن سازماندهی مقاومت مسالمت‌آمیز سیاهان را بر عهده داشت؛ مقاومتی که در برابر تبعیض در اتوبوس‌ها، رستوران‌ها، حوزه‌های رأی‌گیری و غیره صورت می‌گرفت. همواره دستگیر می‌شد و کتک می‌خورد و مورد تهدید قرار می‌گرفت. اما در نهایت او بود که بیش از هر سیاه‌پوست دیگر و معدود سفیدپوستان توانست بر ایالات متحده آمریکا تأثیر گذارد و آن را تغییر دهد. و اینک هدفی جدیدتر و به مراتب بزرگتر داشت یعنی خیزشی عاری از خشونت از سوی سیاهان و سفیدپوستان و مردم فقیر علیه استثمار.

اندرو یانگ همه روز را در دادگاه گذرانده بود تا بتواند از ممنوعیت آن راهپیمایی جلوگیری کند. هنگامی که به متل آمد، کینگ و دوستانش در اتاق نشسته و آشکارا خسته و رنجیده بودند: تو کجا بودی؟ چرا تماس نگرفتی؟

یانگ می‌خواست جواب بدهد که ناگهان چیز نرمی به صورتش خورد. او می‌گوید: «مارتین با بالش به جانم افتاد و من هم البته دفاع کردم اما در همین لحظه بقیه حاضران در آن اتاق نیز به سویم هجوم آوردند و روی زمین فشارم دادند و همه بالش‌ها را روی سرم ریختند و مارتین...» کمی مکث می‌کند و ادامه می‌دهد: «مارتین خیلی خوشحال بود و من از مدت‌ها پیش او را تا این اندازه خوشحال ندیده بودم.»

 مارتین لوتر کینگ در سال ۱۹۶۳ به‌عنوان مرد سال ازسوی مجله تایم برگزیده شد و در سال ۱۹۶۴ به‌عنوان جوان‌ترین فرد جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. اوج فعالیت‌های مبارزاتی مارتین لوتر کینگ در دههٔ ۱۹۶۰ و برای تصویب قانون حقوق مدنی بود. 

و دلیل خوشحالی کینگ؟ پیرمرد که لباسی راحت یعنی یک کت ساده با یقه زرد و آبی به تن دارد، شانه‌ای بالا می‌اندازد و بارها آن صحنه‌ها را در ذهن مرور می‌کند؛ یعنی همان آخرین دقایق شاد پیش از آن تراژدی، همان تراژدی‌ای که نه تنها بقیه عمر یانگ بلکه تاریخ ایالات متحده آمریکا را تحت تأثیر قرار داد. یانگ می‌گوید: «مارتین می‌دانست که ما در دادگاه پیروز شده‌ایم. خیلی خوشحال و هیجان‌زده بود.» این گروه برای ساعت ۶ به صرف شام دعوت شده بودند اما کینگ عجله‌ای نداشت. در حالی که یک نخ سیگار در دست داشت روی بالکن رفت. یانگ می‌گوید: «سپس صدای شلیک یک گلوله را شنیدیم.»

این بخش از داستان را البته همه می‌دانند: مارتین لوتر کینگ یعنی همان مردی که قصد داشت نشان دهد زندگی یک سیاه‌پوست در کشوری نژادپرست چه مشکلاتی دارد، همان ناطق زبردستی که مانند گاندی و ماندلا بر مردم تأثیر می‌گذاشت، بر اثر اصابت گلوله‌ از سلاح مردی سفید که از سیاهان نفرت داشت بر زمین غلطید و جان خود را از دست داد.

برخی تا به امروز بر این باورند که قاتل یعنی «جیمز ارل ری» به صورت انفرادی دست به این اقدام نزده و اف‌بی‌آی و دیگر افراد و نهادهای قدرتمند او را کمک کرده‌اند. به باور آن‌ها کینگ یعنی همان مردی که در ۳۵ سالگی جایزه صلح نوبل را از آن خود کرد، برای نظم حاکم یک خطر محسوب می‌شد. حتی مخالفان و دشمنان کینگ در واشنگتن نیز این را می‌دانستند که وی هرگز کسی را به خشونت ترغیب نمی‌کند و در عوض از واقعیتی بسیار مهم می‌گوید: سرکوب مردم از سوی دولت به دلیل رنگ پوستشان به هیچ عنوان توجیه‌پذیر نیست.

یانگ می‌گوید: «به باور من مساله این نیست که چه کسی مارتین را کشت بلکه مساله این است که او چرا کشته شد؟» و اینک نه تنها خستگی بلکه اندوه نیز در صدای یانگ موج می‌زند: «اگرچه که در آن زمان هنوز کسی دونالد ترامپ را ندیده بود اما همان بیماری که اینک رئیس‌جمهور به آن دچار است، همان ترس‌ها و همان ناامنی‌ها در آن زمان به مرگ مارتین انجامید.»

پی نوشت: 
1- «آمریکا چگونه آمریکا شد؟»، ابراهیم صدقیانی، فرانک ال. شوئل
2- رهبر جنبش مدنی یا یک رویا‌پرداز؟، تاریخ ایرانی