لاله های روحانی؛
طلبه شهید رحیم جهاندار فرد
یکی از کسانیکه خون پاک خود را با عقیده و شناخت به پای درخت اسلام ریخت، طلبه شهید رحیم جهاندار فرد است که دفتر حیاتش به سال 1340 ش در شهرستان نیریز تبریز گشوده شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1396/12/27 ساعت 11:02
یکی از کسانیکه خون پاک خود را با عقیده و شناخت به پای درخت اسلام ریخت، طلبه شهید رحیم جهاندار فرد است که دفتر حیاتش به سال 1340 ش در شهرستان نیریز تبریز گشوده شد. او دوران ابتدایی را در زادگاهش فرا گرفت، اما به دلیل مهاجرت خانوادهاش به شیراز دوران راهنمایی تا دبیرستان را در این شهر گذراند.
در این برهه از زمان که بهواسطه قیام مردم ایران علیه رژیم پهلوی، تحولی در کشور پدید آمده بود، شهید جهاندار نیز مسیر تحصیلی خود را به سمت حوزه علمیه تغییر داد. او برای نیل به چنین مطلوبی، به قم آمد و شروع به فراگیری مقدمات علوم اسلامی نمود. او همراه درس به تهذیب نفس اهمیت میداد؛ روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه میگرفت و نمازهای مستحبی شبانه را به جا میآورد.
مسافرتهای تبلیغیاش به مناطق فقیرنشین بود و زندگی سخت آن مردم در روحیهاش تأثیر میگذاشت و تا میتوانست بر سفرههای رنگین نمینشست. فعالیتهای اجتماعی و فرهنگیاش را با شرکت در انجمن اسلامی دبیرستان آغاز کرد و به سبب اقداماتی که علیه رژیم پهلوی داشت، بارها دستگیر شد و به زندان افتاد و مورد شکنجه و ضرب و شتم آن ددمنشان قرار گرفت.
پساز پیروزی انقلاب اسلامی، این طلبه پرتلاش جهت ارتقای سطح علمی و دینی جوانان، اقدام به تأسیس کتابخانهای در مسجد نمود. در حادثه کردستان شهید جهاندار فرد روانه آن دیار شد و در خلال درگیریها به دست منافقین دستگیر و پساز چندی آزاد گردید.
او پساز آزادی به تشکیل کلاسهای عقیدتی در مسجد همت گماشت. تابستان 1359 که مصادف با ماه مبارک رمضان نیز بود، با دهان روزه به کمک جهادگران استان سیستان و بلوچستان شتافت و در گرمای طاقت فرسای جنوب به سازندگی و عمران مناطق محروم مشغول شد.
با شروع جنگ تحمیلی، شهید جهاندار به آموختن یک دوره فنون نظامی اقدام نمود و پساز آن رهسپار جبههها شد. نخست وارد اهواز شد و چند روزی را در این شهر بیتوته کرد، اما با اصرار و کسب مجوز از مسئولین نظامی، به جبهههای خرمشهر و خط مقدم آنجا شتافت.
برادر همسنگرش در اینباره میگوید: رحیم در سنگرش موضع گرفته بود که ناگهان گلوله توپی منفجر شد و ترکش آن پهلوی چپ او را شکافت. پساز اصابت ترکش، قرآن کوچکش را از جیب درآورد و چند آیه از قرآن خواند، ولی مدت کوتاهی نگذشت که قرآن از دستش افتاد. تلاش کردیم که او را به بیمارستان برسانیم، ولی تلاشمان بیثمر ماند و او در چهاردهم مهرماه 59 به یاران شهیدش پیوست...
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
با یک دنیا مسرت در سنگر نشستهام و هر لحظه بهشت زیبا را در مقابل چشمانم میبینم. نزدیک است از خوشحالی پرواز کنم...
منبع: وبسابت افق حوزه
در این برهه از زمان که بهواسطه قیام مردم ایران علیه رژیم پهلوی، تحولی در کشور پدید آمده بود، شهید جهاندار نیز مسیر تحصیلی خود را به سمت حوزه علمیه تغییر داد. او برای نیل به چنین مطلوبی، به قم آمد و شروع به فراگیری مقدمات علوم اسلامی نمود. او همراه درس به تهذیب نفس اهمیت میداد؛ روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه میگرفت و نمازهای مستحبی شبانه را به جا میآورد.
مسافرتهای تبلیغیاش به مناطق فقیرنشین بود و زندگی سخت آن مردم در روحیهاش تأثیر میگذاشت و تا میتوانست بر سفرههای رنگین نمینشست. فعالیتهای اجتماعی و فرهنگیاش را با شرکت در انجمن اسلامی دبیرستان آغاز کرد و به سبب اقداماتی که علیه رژیم پهلوی داشت، بارها دستگیر شد و به زندان افتاد و مورد شکنجه و ضرب و شتم آن ددمنشان قرار گرفت.
پساز پیروزی انقلاب اسلامی، این طلبه پرتلاش جهت ارتقای سطح علمی و دینی جوانان، اقدام به تأسیس کتابخانهای در مسجد نمود. در حادثه کردستان شهید جهاندار فرد روانه آن دیار شد و در خلال درگیریها به دست منافقین دستگیر و پساز چندی آزاد گردید.
او پساز آزادی به تشکیل کلاسهای عقیدتی در مسجد همت گماشت. تابستان 1359 که مصادف با ماه مبارک رمضان نیز بود، با دهان روزه به کمک جهادگران استان سیستان و بلوچستان شتافت و در گرمای طاقت فرسای جنوب به سازندگی و عمران مناطق محروم مشغول شد.
با شروع جنگ تحمیلی، شهید جهاندار به آموختن یک دوره فنون نظامی اقدام نمود و پساز آن رهسپار جبههها شد. نخست وارد اهواز شد و چند روزی را در این شهر بیتوته کرد، اما با اصرار و کسب مجوز از مسئولین نظامی، به جبهههای خرمشهر و خط مقدم آنجا شتافت.
برادر همسنگرش در اینباره میگوید: رحیم در سنگرش موضع گرفته بود که ناگهان گلوله توپی منفجر شد و ترکش آن پهلوی چپ او را شکافت. پساز اصابت ترکش، قرآن کوچکش را از جیب درآورد و چند آیه از قرآن خواند، ولی مدت کوتاهی نگذشت که قرآن از دستش افتاد. تلاش کردیم که او را به بیمارستان برسانیم، ولی تلاشمان بیثمر ماند و او در چهاردهم مهرماه 59 به یاران شهیدش پیوست...
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
با یک دنیا مسرت در سنگر نشستهام و هر لحظه بهشت زیبا را در مقابل چشمانم میبینم. نزدیک است از خوشحالی پرواز کنم...
منبع: وبسابت افق حوزه