لاله های روحانی؛
طلبه شهید محمود زالی
طلبه شهید محمود زالی در سیام فروردین 1346در بوئین اصفهان در یک خانواده مذهبی و اهل علم به دنیا آمد. جد مادریاش، عالم جلیلالقدر «ملا غلامعلی مهدوی رحمةاللهعلیه» از زمان كودكی، هرگاه محمود را بر زانوی خویش مینشاند میگفت: «محمودم بالاخره آخوند خواهد شد».
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/12/26 ساعت 11:47
طلبه شهید محمود زالی در سیام فروردین 1346در بوئین اصفهان در یک خانواده مذهبی و اهل علم به دنیا آمد. جد مادریاش، عالم جلیلالقدر «ملا غلامعلی مهدوی رحمةاللهعلیه» از زمان كودكی، هرگاه محمود را بر زانوی خویش مینشاند میگفت: «محمودم بالاخره آخوند خواهد شد». شهید زالی دوره پنجساله ابتدایی را به خوبی پایان برد و راهی مدرسه راهنمایی شد. او كه در پیروزی انقلاب كودكی دهساله بود، اواخر سال سوم راهنماییاش مصادف شد با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، لذا داوطلبانه اعلان حضور کرد، هرچند سن كم بهانهای كوچك بود كه او را از بزرگترین آرزوها دور میكرد، اما با علاقهای که برای رفتن به جبههها در وجودش رخنه كرده بود، در شناسنامهاش دست برد و عازم جبهه شد.
پس از اتمام تحصیلات راهنمایی، ابتدا به عضویت سپاه پاسداران درآمد و یكسال بعد به صف طلایهداران راستین فقه آلمحمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیوست. بعد از مدتی به حوزه اصفهان رفت و نزد خوبان آن دیار راه و رسم نبرد و جهاد اكبر را آموخت. شهید زالی بعد از دو سال تحصیل در اصفهان، مهیای عملیات كربلای پنج شد. و در21 بهمن 65 با همرزمانش به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوستند.
یک خاطره
مادر شهید میگوید روزی به محمود گفتم: خیلی دوست دارم دختری را برایت نامزد كنم و تو را در لباس دامادی ببینم. این آرزوی هر مادری است. گفت: «مادرجان! در این موقعیت حساس كه با دشمن در حال جنگ هستیم، من چگونه میتوانم به فكر خودم باشم، آن وقت جواب مادر شهدا را چه بدهم كه فرزندانشان را در راه خدا فدا كردند و من غافل از خون آنها به فكر خودم هستم؟!»
منبع: وبسایت افق حوزه
پس از اتمام تحصیلات راهنمایی، ابتدا به عضویت سپاه پاسداران درآمد و یكسال بعد به صف طلایهداران راستین فقه آلمحمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیوست. بعد از مدتی به حوزه اصفهان رفت و نزد خوبان آن دیار راه و رسم نبرد و جهاد اكبر را آموخت. شهید زالی بعد از دو سال تحصیل در اصفهان، مهیای عملیات كربلای پنج شد. و در21 بهمن 65 با همرزمانش به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوستند.
یک خاطره
مادر شهید میگوید روزی به محمود گفتم: خیلی دوست دارم دختری را برایت نامزد كنم و تو را در لباس دامادی ببینم. این آرزوی هر مادری است. گفت: «مادرجان! در این موقعیت حساس كه با دشمن در حال جنگ هستیم، من چگونه میتوانم به فكر خودم باشم، آن وقت جواب مادر شهدا را چه بدهم كه فرزندانشان را در راه خدا فدا كردند و من غافل از خون آنها به فكر خودم هستم؟!»
منبع: وبسایت افق حوزه